ابزارهای دسترسی

رهبر معظم انقلاب
ما باید کارهای اولویت دار و فوری را مورد اهتمام ویژه قرار دهیم که از جمله آن ها نوسازی بافت های فرسوده است.
ترمیم بافت های فرسوده شهرها و روستاها دراولویت کاری دستگاه های مسئول قرار گیرد.
مراد از برقراری نظام مقدس جمهوری اسلامی، همانا فقرزدایی و محرومیت زدایی است.
با سیاست گذاری توأمان با ابتکار و شجاعت و جرات، وارد میدان شوید.

 

هشتمین نشست از سلسله نشست‌های ایران‌شهر با عنوان "شهر آرمانی، شهر واقعی " روز سه‌شنبه ششم بهمن ماه  سال جاری  برگزار شد و دکتر حسین ایمانی جاجرمی دکترای جامعه شناس شهری، به عنوان سخنران اصلی  این نشست با بیان اینکه از یونان باستان بحث‌هایی چون مدینه فاضله افلاطونی مطرح بوده گفت: تمامی اندیشمندان، سیاستمداران و فعالان مدنی آمال و آرزوهایی درباره شهرها داشته‌اند اما چنین آرمان‌هایی کمتر رنگ واقعیت به خود دیده اند وآنچه می خوانید تنظیم و تدوینی از آن سخنرانی است که به تبیین نسبت میان شهر واقعی و شهرآرمانی می پردازد

.

یک پرسش مهم برای هر صاحب حرفه این است که باید نگران یا دلمشغول چه مسأله‌ای باشد؟ البته این پرسش به زمانی برمی‌گردد که ما می‌خواهیم کارمان اخلاقی باشد و صرفاً برای کسب پول فعالیت نکنیم. برای مثال یک پزشک نگران سلامتی مردم است، افزایش بیماری‌ها، کاهش تندرستی و فراوان شدن مرگ و میر او را نگران می‌کند اما چه چیزی باید یک جامعه‌شناس را نگران کند؟ نگاهی به تاریخ جامعه‌شناسی نشان می‌دهد اگر اخلاق حرفه‌ای فراموش نشده باشد چنین دغدغه‌ای برای جامعه شناس وجود دارد و آن «فرسایش اجتماع» است. او نگران تخریب یا تحلیل اجتماع است.

قابلیت‌ها و سودمندی‌های اجتماع

ویژگی‌های اجتماع مختص خود اوست و کارکردهای آن از هیچ سازوکار خصوصی یا دولتی ساخته نیست. این کارکردهای سودمند اگر نباشد باید نگران بود. اجتماع ویژگی‌هایی دارد که دولت و بخش خصوصی فاقد آنهاست. این‌ها عبارتند:
1-
حس تعلق؛ حس تعلق اجتماعی یک امر منحصر به فرد است که اجتماع به ما می‌دهد. وقتی می‌گویید من ایرانی‌ام یا من تهرانی‌ام، یک تعلق بدون حساب و کتاب است و تعریف شده نیست بلکه یک پدیده اجتماعی تام است که قابل تقلیل به هیچ چیزی نیست و فقط اجتماع می‌تواند این را به شما بدهد.

2- اعتماد؛ پایه شکل‌گیری اعتماد در اجتماع است. در اجتماع است که دوستی‌های عمیق شکل می‌گیرد و امکان اعتماد کردن فراهم می‌شود.
3-
همکاری متقابل؛ تعلق و اعتمادی که اجتماع فراهم می‌آورد سبب می‌شود همکاری و کمک متقابل شکل بگیرد. این همکاری‌های اجتماعی پایه پولی ندارد و مبتنی بر اعتماد است.

4- نوعدوستی؛ در اجتماع است که می‌توان تمرین نوعدوستی و انسان دوستی کرد. فردی که تجربه زندگی در اجتماع و کمک متقابل ندارد به احتمال زیاد حس نوعدوستی پایین خواهد داشت.

5- تولید سرمایه اجتماعی؛ در نهایت می‌توان با جمع‌بندی تمامی ویژگی‌ها گفت که اجتماع مولد سرمایه اجتماعی است. نوعی دارایی غیر ملموس که به سبب آشنایی و شناخت متقابل حاصل می‌آید و هزینه‌های عمل را کاهش می‌دهد، برای مثال گرفتن وام از بانک دوندگی بسیار می‌خواهد و بانک برای آنکه به شما اعتماد کند ضمانت‌های محکم می‌خواهد اما با داشتن یک دوست دارا، بدون تمامی این ضمانت‌ها و وقت گذاشتن‌ها، می‌توان بسرعت وام را از او گرفت.

شهر و تخریب اجتماع

آیا وضعیت شهری فعلی ما اجتماع را تخریب می‌کند یا تقویت؟ متأسفانه می‌توان گفت وجه تخریبی شهرهای ما برای اجتماع بیشتر است تا وجه تقویتی آن. حس نوعدوستی، اعتماد، کمک و تولید سرمایه‌های اجتماعی در حال افول است. روند عمومی دولت‌گرایی و خصوصی‌گرایی روز به روز عرصه را بر اجتماع تنگ‌تر می‌کند

.


نشانه‌هایی برای نگرانی


1-
حذف فضاهای اجتماعی محلی

ما پس از جنگ با روس‌ها در دوره قاجاریه، مدرن شدن را آغاز کردیم و از آن زمان جامعه و فرهنگ بسته ایرانی ترک‌هایی برداشت که سبب شد افرادی تحول‌خواه مانند عباس میرزا که می‌خواستند جامعه را متحول کنند، بتوانند کارهایی در این زمینه انجام دهند، اما یک چیزی گویی در آن آرمان مدرنیته ما وجود داشت و آن معادل قراردادن شهر با پیشرفت بود. چرا فرهنگ روستایی مسخره می‌شود؟ این مسأله به غیر از پایه‌های اقتصادی آن یک جنبه روانی عمیق هم دارد و آن، اینکه دیگر به شما روستایی نمی‌گویند اما گزاره شهر مساوی با پیشرفت خودش یک مسأله است. اصلاً این طور نیست و چه کسی گفته که زندگی در شهر معادل با پیشرفت است. این نکته چندان پیچیده‌ای نیست و شعور متعارف آن را درک می‌کند. به تعبیر یکی از کارگران شهرداری در تهران، «شهرسازی فقط ساختمان بلند کردن نیست». وی به این نکته اشاره کرده که شهر یک قسمت اجتماعی و انسانی عمیق دارد که اگر آنها را نداشته باشیم، شهر نداریم. آنچه داریم یک مشت خیابان و ساختمان عاری از انسانیت است، آدم‌هایی که بسرعت از کنار هم رد می‌شوند و سرنوشت بقیه برای آنها اهمیتی ندارد. آرمان مدرنیته ما بر پایه در تقابل قرار دادن شهر با روستاست و بر بنیان چنین تفکری شهر را مساوی با پیشرفت می‌داند و روستا را مساوی با عقب ماندگی! چنین تفکری سبب شده همواره خواسته‌ایم به هر قیمتی همه جای ایران را شهر کنیم فارغ از آنکه شهر صرفاً یک ساختار کالبدی نیست. در شهرک اکباتان براحتی فضای سبز پیش بینی  شده برای شهرکی انبوه و متراکم تغییر کاربری داده و تبدیل به مجتمع غول‌آسایی ساخته شده از سیمان، آهن و شیشه به نام مگامال می‌شود. ما باید اکنون نگران فضاهای عمومی باشیم که در حال از بین رفتن است. ساخت پارک‌های منطقه‌ای ایده خوبی است ولی پارک‌ها باید در نزدیک‌ترین محل به خانه ما باشند نه اینکه آخر هفته در ترافیک و با آلوده کردن هوا و اتلاف وقت به پارکی دوردست در شهر برویم. در چنین وضعیت نابسامانی این سؤال مطرح می‌شود که مسئول حفظ فضاهای شهری کیست؟


2-
مــوازی کاری، تعدد دستگاه‌ها و سردرگمی مدیریت شهری

مسأله مهم دیگر موازی کاری، تعدد دستگاهی و بی‌مسئولیتی است. چه کسی یا چه جایی باید در برابر کلیت شهر و مسأله مهمی مانند هوای پاک و حفظ فضاهای تاریخی شهر قبول مسئولیت کند؟ جوابی برای این سؤال وجود ندارد چون ما تکلیف مسئول شهر را مشخص نکرده‌ایم. کدام سازمان باید در برابر مسائلی مانند آلودگی هوا، بیکاری، از میان رفتن هویت تاریخی و فرهنگی شهر پاسخگو باشد؟ در وضعیت کنونی هر دستگاهی از خود سلب مسئولیت می‌کند و توپ مسئولیت را به زمین سازمانی دیگر می‌اندازد. این در حالی است که مردم از شنیدن انتقادات دستگاه‌ها از یکدیگر خسته شده‌اند. مردم منتظرند به جای انتقاد از راهبردها و برنامه‌های مشترک سخن گفته شود. شهرداری در وضعیت فعلی در کشور همچون سازمانی است که نسبت به شهر مسئولیت محدود دارد، چنین سازمانی چگونه می‌تواند ادعای مدیریت شهری کند در حالی که با مسائل مهمی چون آموزش، بهداشت و درمان و اشتغال ارتباطی ندارد؟ شهرداری‌ها آنقدر به پول‌های راحت فروش تراکم و جریمه عادت کرده‌اند که محال است به سراغ مسئولیت‌هایی بروند که آنها را به طور مستقیم در برابر مردم قرار می‌دهد.

3- مسأله تهران و پیرامون آن

تهران شهر یگانه‌ای است. از روستایی کوچک بدل به کلانشهری بزرگ با تأثیرات پردامنه بر پیرامون خود شده است. امروزه می‌توانیم بگوییم دیگر «تهران» نداریم بلکه با نوعی جهش یا موتاسیون شهری مواجه هستیم. آنچه پیش روی ماست انبوهه شهری است مرکب از یک شهر بسیار بزرگ، چند شهر میلیونی و تعداد زیادی شهرها و روستاهای پرجمعیت که به یکدیگر پیوسته هستند. با توجه به شرایط فعلی باید بخش قدیمی شهر را تحت عنوان تهران کوچک یا تهران مرکزی حفظ کرده و در کنار آن، انبوهه شهری موجود و معضلات مربوطه‌اش را مدیریت کرد. چیزی به نام انبوهه شهری شکل گرفته ولی جالب است که قالب‌های مدیریتی تغییری نکرده است. ما برای اینکه این انبوهه شهری را مدیریت کنیم نیازمند «مدیریت کلانشهری» یا «مدیریت منطقه شهری» هستیم. اگر کاری نکنیم پیرامون شهر تهران کانون فساد شهری خواهد شد و احتمال تشدید خطر آن وجود دارد. می‌توانیم از تجربه‌های جهانی استفاده کنیم. در روتردام هلند، حکومت منطقه‌ای روتردام، در سیدنی شهرداری کلانشهر سیدنی و در آکلند نیوزیلند شهرداری کلانشهر آکلند تأسیس شده‌اند تا در کنار بهبود خدمات‌رسانی شهری از مسأله صرفه‌های مقیاس هم استفاده کنند. در کشور ترکیه در برنامه نهم توسعه به استان‌های با جمعیت بیش از 750 هزار نفر اجازه داده شد تا در چارچوب مرزهای استان شهرداری کلانشهری داشته باشند

.


4-
کالایی شدن شهر

شعار روز مدیریت شهری در سال‌های گذشته «یک شهر به فروش می‌رسد» بوده است. مشکل امروز ما فروش فضاهای شهری و تغییر کاربری‌ها به ضرر فضاهای عمومی و به نفع برج‌سازی و تجاری‌سازی است. شهر را می‌توان به روش مدنی پرداخت مالیات شهروندی و پاسخگویی مدیریتی اداره کرد یا به روش سودجویانه تجاری که در این روش دوم مدیریت شهری با سرمایه‌های بزرگ شریک می‌شود و شهر را به آنها می‌فروشد. با حذف فضاهای عمومی مسأله فقر شهری تشدید می‌شود. برای مثال دستفروشی که در همه جا یک شغل محسوب می‌شود و کم هزینه‌ترین راه ایجاد اشتغال است در این جا که شهر کالا شده، بدل به یک مشکل می‌شود که باید با روش‌های فیزیکی آن را حذف کرد. این در حالی است که آخرین تحقیق انجام شده روی دستفروشی با مدیریت آقای دکتر مراد ثقفی نشان می‌دهد نزدیک به 80 درصد دستفروشان تنها شغل‌شان دستفروشی است و تنها 2 درصد آنها منشأ روستایی دارند. این یعنی پایان اسطوره روستایی بودن فقرای شهری. دستفروشان حاصل فقر شهری هستند، نمی‌توان آنها را از شهر بیرون کرد چون آنها هم حقی از شهر دارند. بین دستفروشی و تن فروشی یک موی نازک فاصله است چرا می‌خواهید پاره‌اش کنید؟


5-
مسأله بحران مشارکت در مدیریت شهری


شهرداری در ایران از نظر مفهومی نیازمند نوعی تحلیل و بازسازی تاریخی است. مسأله دیگر طرح‌های توسعه شهری است. طرح جامع شهری تا زمانی که برای مردم ناخوانا باشد، اصلاً معنایی ندارد. مردم باید بدانند قرار است چه اتفاق‌هایی در محل زندگی آنها بیفتد و درک روشنی از تحولات آینده داشته باشند؛ می‌توان با افزایش آگاهی همگانی از ماهیت و محتوای طرح‌های توسعه شهری آنها را بدل به «سند حقوق شهری» کرد.

پیوند نهاد و سازمان‌های مهمی مانند دانشگاه هم با شهر مشخص نیست. باید پرسید چگونه است که دانشگاه مهمی چون شهید بهشتی ضوابط شهرسازی را در شهرک اکباتان با ساخت پردیس بین‌المللی خود نقض کرده است؟ در حالی که انتظار می‌رفت مردم از ساخت دانشگاه در محله خود خوشحال باشند و آن را افتخاری برای خود بدانند به جای خوشحالی از تأسیس دانشگاه ناراحتند. چرا باید دانشگاه با کشیدن دیوارهای بلند دور خود از مسائل شهری و پاسخگویی فرار کند؟ فایده تدریس تئوری‌ها و ضوابط شهری وقتی خودمان به آنها عمل نمی‌کنیم چیست؟

6- تناقض‌های شهری

تهران و کلانشهرهای دیگر ما که با معضلاتی مانند آلودگی هوا مواجه هستند گرفتار دورهای باطل شده‌اند. در تهران هزینه آلودگی هوا را کودکان پرداخت می‌کنند؛ با تشدید آلودگی این مدارس هستند که تعطیل می‌شوند اما کسی با خودروهای فرسوده آلوده‌کننده هوا و خودرو‌های پراکنده‌کننده سموم کاری ندارد. ما زمان آموزش نسل آینده و حق آنها بر شهر را قربانی بی‌مبالاتی خود می‌کنیم یا قربانی کردن شهر در پای فروش آن. تهران شاید تنها پایتخت جهان باشد که هزینه‌های اداره آن از محل فروش فضا و کیفیت زندگی‌اش تأمین می‌شود. براستی چرا شهردار پاریس اطراف برج ایفل یا حاشیه رودخانه «سن» تراکم فروشی نمی‌کند؟ چرا لندن باغ‌های خود را بدل به برج باغ نکرده است؟ آیا پاسخ غیر از این است که چنین کاری به معنای نابودی شهر است. آیا نباید به تهرانی‌ها حق داد که بپرسند چه بر سر باغ‌های شمیران آمد و چرا زمین‌های ذخیره منطقه 22 که قرار بود فقط برای کاربری‌های ورزشی و فرهنگی باشد به زیر ساخت و ساز گسترده مسکونی و تجاری رفت؟ فروش تراکم و ضابطه ساده‌ترین راه تأمین درآمد است اما پایداری ندارد و تداوم آن حواله کردن مشکلات به آینده‌ای است که چندان هم دور نیست. البته کلانشهرها در همه جای جهان خود قادر به تأمین تمامی هزینه‌های خود نیستند. لازم است دولت و مدیریت شهری حساب‌های تهران را بررسی کنند و سهم خود را در تأمین هزینه‌ها مشخص کنند. طرف سوم ماجرا هم ساکنان تهران هستند که هریک به تناسب سودی که از این شهر می‌برند چه از بابت زندگی و چه از بابت کسب و کار، عوارض مناسبی برای اداره شهر پرداخت کنند. مدیریت شهری که با عوارض و مالیات شهروندان اداره می‌شود نیازمند شفافیت و پاسخگویی حداکثری است و موافقت شهروندان را برای اجرای طرح‌های عظیم می‌خواهد. آیا مدیریت شهری آمادگی برای پذیرش نقش‌های جدید دارد؟ مثال دیگر قربانی کردن شهر در پای خودروست. از عوامل اصلی آلوده‌کننده هوای پایتخت خودروها هستند مدیریت شهری می‌تواند از یک سو شهر را برای حرکت خودرو مناسب سازد و فضاهای انسانی را قربانی جاده‌ها و اتوبان‌ها کند و از سوی دیگر می‌تواند پیاده محوری را  در سرلوحه سیاست‌ها و برنامه‌های خود قرار دهد و برای افزایش فضاهای با مقیاس انسانی بکوشد. در نگاه برخی مدیران ساخت زیربناهای ترافیکی همراه با انجام طرح‌های عظیم و چشمگیر است اما پیاده راه‌سازی و فضاهای مناسب پیاده روی عرصه چندانی برای نمایش ندارند. با تداوم چنین طرز فکری، شهر قربانی توسعه خودرو می‌شود و خیابان‌های پر خودرو جای پیاده روها را می‌گیرند. در ساخت و سازهای اخیر تهران در مناطقی مانند ولنجک، وضعیت پیاده رو‌ها اسفناک است و بخش اعظم فضاهای عمومی قربانی حساب و کتاب‌های بسازوبفروشی و تراکم فروشی شده است. به روشنی حق کودکان، معلولان، کهنسالان و تمامی افرادی که نیازمند پیاده روی هستند، پایمال و با پول معامله شده است. چه شده که در عصر سلطه شعارهای شهروندمداری، چنین آسان و ارزان حقوق شهروند عادی به پای برج سازان و دلالان قربانی شده است؟ چرا باید پیاده روهای ساخته شده در خیابان‌های دهه‌های 20 و 40 شمسی تهران مانند ولیعصر و بلوار کشاورز در نیمه دهه 90 رشک برانگیز باشد؟

- بحران دموکراسی محلی: شورایاری یا سرای محله

نکته آخر بحران دموکراسی محلی است. بدین معنا که اگر دموکراسی محلی نداشته باشیم نمی‌توانیم دموکراسی شهری نیز داشته باشیم. محله تعریف اجتماعی دارد و جایی است که آشنایی در آن وجود داشته باشد. در حال حاضر انجمن‌های محلی ما برای محله نیستند و بخشی از بوروکراسی شهرداری هستند. متأسفانه این بحران دموکراسی محله‌ای در تهران دیده می‌شود. در تهران بیش از 370 محله تأسیس شده است و برای هرکدام از آنها عده‌ای به تعداد 7 نفر به رأی اهالی محل، حال به هر میزان رای، به عنوان اعضای «انجمن شورایاری محله» انتخاب شده‌اند. آنها باید مسائل و مشکلات عمومی محله را دنبال کرده و با هماهنگی با شهرداری و سایر سازمان‌ها و اداراتی که در سطح محله فعالیت دارند، برای کاهش و حل آنها بکوشند. اما آیا براستی محلات تهران محله هستند؟ در تمامی کتاب‌ها و منابع شهری، محله تعریف مشخص و سقف جمعیتی معینی دارد که 2500 نفر است. محله باید جایی باشد که افراد شناسایی نسبی از یکدیگر به عنوان اعضای محل داشته باشند و بتوان با پای پیاده سر تا ته محله را پیمود. حال پرسش این است که شهرک اکباتان با بیش از 80 هزار نفر جمعیت و وسعت چند ده هکتاری، محله است؟ بازی‌های بوروکراتیک گرچه در ذهن و سخن مدیران زیبا جلوه می‌کنند اما در عرصه واقعیت، جلوه چندانی ندارند. با آنکه سیاست شهرداری «تبدیل شهرداری از سازمانی خدماتی به نهادی اجتماعی» است اما در عمل کمتر این سیاست در تمامی حوزه‌های کاری شهرداری مانند عمرانی، شهرسازی و خدماتی پیاده شده است. شهرداری به عنوان نزدیکترین سطح حاکمیت به مردم، چگونه می‌خواهد از جایگاه رفیع قدرت خود پایین آمده و رخت نهادهای اجتماعی را بر تن کند؟ در پرتو این سیاست اتفاق‌هایی در شهر می‌افتد که در صورت بی‌توجهی می‌تواند برای همیشه فعالیت‌های مشارکتی و مردم‌سالاری را در این شهر تعطیل کرده و مردم را نسبت به مفاهیم زیبایی چون مشارکت و مردم مداری بدبین کند. از جمله این اقدام‌ها «ظلم به نام مشارکت» است. چگونه می‌توان واگذاری کارهای هزینه زا و تخصصی را به مردم عادی مشارکت نام گذاشت.
مشارکت در شهرداری پیش از این خوشنام نبود زیرا گرفتن پول از مردم برای وظایف و خدمات شهرداری را مشارکت می‌گفتند، اکنون این مشکل بیشتر شده است زیرا علاوه بر گرفتن پول سابق، کارهای برزمین مانده و هزینه بر را هم به نام مشارکت بر گرده مردم سوار می‌کنند! یا «فرار از مشارکت واقعی یعنی قدرت شهروندی»، شهرداری‌ها چرا شورایاری را در رأس مدیریت اجرایی شهرداری ناحیه مستقر نمی‌کنند و چرا امر مهمی مانند ساخت و ساز که بر کیفیت زندگی مردم مؤثر است در جلسات عمومی با حضور ذینفعان محلی تصمیم‌گیری نمی‌شود؟  
از سوی دیگر تناسبی میان وکیل و موکل در شورایاری وجود ندارد. با چند رأی می‌توان ادعای نمایندگی مردم را برای بحث شورایاری کرد؟ آیا خنده دار نیست که در محله‌ای با حداقل سی یا چهل هزار نفر جمعیت، فردی با پنجاه رأی به عنوان نماینده اهالی انتخاب شود و مدعی دفاع از حقوق و سخنگوی آنها شود؟ فرار از مشارکت واقعی که به معنای قدرت شهروندی است انتقاد دیگری است که به برنامه‌های مشارکتی مدیریت محله وارد است. برگزاری کلاس‌های گلدوزی و آشپزی انجام کاری خدماتی است که واگذاری آن به مردم محله را نمی‌توان مشارکت دانست. مدیریت شهری کمترین کاری که می‌تواند بکند آن است که تصمیات مؤثر بر کیفیت زندگی مردم و حق آنها از شهر بویژه صدور پروانه ساختمان و تغییر کاربری‌ها را در حضور مردم محله و پس از شنیدن نظرات آنها بگیرد.


سخن پایانی


هدف از طرح تمامی این مباحث آن است که می‌خواهیم شهر بهتری داشته باشیم، شهری خوب متکی بر تاریخ و فرهنگ و همگام با شهرهای جهانی. شهری که درس‌هایی برای آموختن داشته باشد و کودکان در آن احترام و حق داشته باشند و کهن سالان فضایی آرام برای زندگی. شهری که در آن نشانی از فقر نباشد و محیط زیست را نیازی به نگهبان و دوربین مداربسته برای حفاظت نباشد.