نمای شهری ابزاری برای معرفی ویژگیهای فرهنگی و تاریخی است، اما کم توجهی به این بخش، گرگان را از هویت تاریخی بیگانه کرده و کمتر نمایی سازگار با فرهنگ و هویت تاریخی در شهر دیده میشود.
از نظر سابقه تاریخی و مذهبی نماهای شهری باید از نمای ساختمانهای دوران صفویه و قاجار و پهلوی که ترکیبی از سنت و مذهب بود بیشترین بهره را ببرد اما با بررسی محلات مختلف شهر گرگان، خبری از چنین هویتی نیست و تعداد ساختمانهایی که از نظر نما با فرهنگ و تاریخ گرگان سازگار باشد به تعداد انگشتان یک دست هم نمیرسند.
اگر ما معماران در ارایه طرحهای خود مصالح بومی را در نهایت خلاقیت و در جای مناسب به کار ببریم و تا حد امکان در هنگام طراحی از تقلید فرم و مصالح بیگانگان پرهیز کنیم، (مگر آنکه آن را هنرمندانه بیافرینیم و چهره ای محلی به آن بدهیم) آن هنگام است که محیط شهر بامعنا و قابل درک برای ساکنان آن خواهد بود و در نهایت نمایی با فرهنگ و هویت خلق کرده ایم؛ اینجاست که باید گفت هنر معماری حرفی برای گفتن پیدا میکند.
توجه به طراحی نما در گرگان که با هویت فرهنگی این شهر سازگار باشد نیازمند پژوهش کاربردی و تدوین ضوابط اجرایی و همکاری نهادهای مختلف دارد. مسئله ای که شواهد نشان می دهد تا کنون محقق نشده است. البته این حرکت میتواند با نماسازی ساختمانهای اداری شکل گرفته و به مرور زمان شاهد تاثیرگذاری این ساختمانها در طراحی نماهای مسکونی و ساماندهی نمای شهری گرگان باشیم.
بحث نماسازی درساختمان یك بحث هویتی و فرهنگی است. تقلیدهای كوركورانه از سبك های معماری و استفاده بی رویه و نابه جا از از مصالح، منجر به آشفتگی در نمای شهری میشود.
از آنجایی که پدیده ای به نام «نمای رومی» این روز ها در نماسازی ساختمان های شهر مورد استقبال قرار گرفته، اشاره کوتاهی بر سبک کلاسیک و نحوه ورود آن به ایران و سپس گرگان خالی از لطف نیست.
تاریخچه استفاده از این سبک به اواخر سده ۱۹ میلادی در آمریکا باز میگردد. در آن دوران بهوسیله تعدادی از معماران برای سرمایهدارانی که به مقام و منصبی در این کشور رسیده بودند، ساخت بناهایی با معماری کلاسیک و رومی متداول شد. بیشتر هدف آنها از ساخت چنین بناهایی، ایجاد اصالت کاذب و سابقه اشرافیت بود. آنها سعی میکردند اشرافیتی اروپایی را در جوامع شهری ایجاد کنند تا برای آنها به نشانههای تمول و اصالت تبدیل شود.
حال باید دید که دلایل ورود این سبک به ایران و شهرهای ما چیست؟ آن هم در دوره ایی که ما قاجار را به خاطر غرب زدگی اش مورد تمسخر قرار می دهیم. کم لطفی نیست اگر زیبایی شناسی معماری امروز را همانند زیبایی شناسی معماری دوره ناصرالدین شاه قاجار «کارت پستالی» بنامیم.
اگر در دوره ناصرالدین شاه سران حکومتی با دیدن تصویری از یک بنا در غرب، معماران را به ساخت بناهایی به همان فرم دیده شده در کارت پستال وا میداشتند و اجبار آنها سنتوری ها و سرستون های کرنتین نمای ساختمان های ایران را شکل داد، معماری امروز ما نیز معماری ای، کپی برداری شده ازمعماری سه قرن پیش رومیان است که حتی فقدان دانش تاریخ معماری این سبک، کپی برداری غلط را به همراه داشته و بسیاری از طراحان چنین ساختمان هایی نمیدانند که حتی قوس های این سبک کاملا باید دایره یا نیم دایره باشد.
البته که پاسخ به دلیل ورود این سبک به این سادگی ها نیست؛ چراکه عوامل فرهنگی و اجتماعی گوناگونی در شکل گیری و ترویج یک سبک یا جریان فکری، تأثیرگذارند. به نظر می رسد بازنمایی عناصر معماری رومی در نمایه ابنیه، به راحتی میتواند تمایل و انتظارات سرمایه داران و سازندگان ما را در ابراز وجود در حوزه ساخت و ساز و نمایش قدرت و ثروت اغنا کند.
این در حالی است که در زندگی قدیمی و اصیل شهرمان، ظاهر بیرونی خانههای افراد ثروتمند، از فقیر قابل تشخیص نبود و تمام تفاوتها تنها در داخل خانه قابل دیدن بود. این حاکی از نفوذ یک معماری و فرهنگ غیر ایرانی در جامعه ماست. در جایی که در کشور ایتالیا که مهد سبک معماری رومی است، اجازه ساخت سرکنسولگری ایران را با نمای ایرانی به ما نداد و تنها دلیل او حفظ هویت کشورش بود، با اینکه سفارت هر کشور جزیی از خاک آن کشور به حساب می آید.
حال درنظر بگیریم زمانی را که یک توریست وارد بافت تاریخی گرگان میشود، حضور او و انتخاب او در این شهر به این دلیل است که میخواهد فرهنگ و هویت مردم گرگان را در آن دوره تاریخی به چشم خود ببیند. هم اکنون و در این برهه از تاریخ جای خوشحالی دارد که خانه هایی چون عمارت های باقری، کبیر، امیرلطیفی و بناهای تاریخی دیگر را برای اثبات ریشه معماری و فرهنگ و هویت خود داریم، اما سوال اینجاست که آیندگان ما از این برهه ای که ما در آن قرار داریم چه برداشتی خواهند داشت؟ به توریست های زمان خود کدام بافت و بنا را از این دوره نشان خواهند داد؟ از این دوره به عنوان عصری یاد خواهند کرد که مردمان تحت تأثیر نوعی از فرهنگ بودند که نمود آن در معماری ابنیه، نماهای رومی بوده است؟ آیا به راستی این میراث معماری ما برای آیندگان ایران زمین است؟
بخواهیم کمی واقع گرایانه به موضوع نگاهی بیندازیم، ملاحظه خواهیم کرد که معمار عصرما، فضاها را برای مردمی طراحی می کند که با تاریخ خود بیگانه اند، تاریخی که در سیستم آموزشی کشورش در نهایت دو صفحه جای دارد. تاریخی که در آن تخت جمشیدها ساخته شده است. اینجاست که عمق فاجعه و ریشه این بی فرهنگی و بی هویتی هویدا می شود. او طراحی میکند برای مردمی که به معماری در این برهه از تاریخ به عنوان کالای لوکس مینگرند نه یک هنر دیرینه و ریشه دار. از سوی دیگر همین معمار برای تامین مخارج خود باید به تمایل کارفرما برای ابراز وجود در این آشفته بازار پاسخ مثبت بدهد و نمایی در خور بازارفروش او تحویلش دهد.
البته معماران ما این نکته را نباید فراموش کنند که بقول «واگنر» هنرمند باید آنچه را که عامه باید دوست بدارند بیافریند و نه آنچه را که عامه دوست دارند.
به هرحال تا زمانی که نگرش به شهر و فرهنگ نهادینه نشده و از حالت قانون مدون و لازم الاجرا به عرف های جاری میان مردم بدل نشود، نمایی اصیل و با هویت در شهر نخواهیم دید. در این راستا توجه شهرداری ها، سازمان نظام مهندسی، وزارت مسکن و دیگر ارگان های موثر در شکل گیری معماری و شهرسازی با هویت، به عنوان مرجع مناسب برای طراحی و هماهنگ سازی نماهای شهری ،امری ضروریست.