ابزارهای دسترسی

رهبر معظم انقلاب
ما باید کارهای اولویت دار و فوری را مورد اهتمام ویژه قرار دهیم که از جمله آن ها نوسازی بافت های فرسوده است.
ترمیم بافت های فرسوده شهرها و روستاها دراولویت کاری دستگاه های مسئول قرار گیرد.
مراد از برقراری نظام مقدس جمهوری اسلامی، همانا فقرزدایی و محرومیت زدایی است.
با سیاست گذاری توأمان با ابتکار و شجاعت و جرات، وارد میدان شوید.

 

 

 

 

 

 

دکتر عباس آخوندی*: اگر بخواهیم وضعیت شهری ایران، و نابسامانی‌هایی را که هم در فرم، هم کالبد و هم رفتار وجود دارد، با یک شاقول استوار کنیم، نیازمند اندیشه‌ای هستیم که به تدریج راهنمایمان شود؛ که هم بر رفتار اثر بگذارد، هم بر کالبد.

 

مفهومی تحت عنوان «اندیشه ایران‌شهری» که ریشه در تاریخ ایران دارد، را به همین‌منظور می‌توان در روزگار معاصر بازآفرینی کرد، و به جنبه‌های فلسفی و فرهنگی‌ آن توام با جنبه‌های کارکردی‌اش توجه نمود؛ و این توجه شاید برای گذار از ناهنجاری‌های شهرمان چاره‌ساز باشد. این بحث باید به دور از تعجیل و کلیشه‌سازی از یک فکر، و در فرآیند گفت‌وگوهای متعدد و مکرر به‌تدریج صیقل بخورد تاراهی را به ما نشان دهد. باید گفتمان شود و با عبور از سطح گفتمان، خودش را در زندگی روزمره ما نشان دهد، اثراتش را بگذارد و ما را به سمت آینده روشن‌تری رهنمون شود.

 

اول- هدف از طرح «اندیشه ایران‌شهری» نه صرفا طراحی شهری است، نه طراحی کالبد، نه شهر خوب. بحث این است که چرا ما در بحث توسعه و بازتعریف توسعه، در بحث ایران و بازتعریف ایران مرتبا شکست می‌خوریم و نمی‌توانیم ایران را در شرایط جدید بازتعریف کنیم. علی‌رغم تحولات و تطوراتی که در کشور ما رخ داده، چه در دوران قبل از جمهوری اسلامی و چه بعد از آن، ما گسست‌های مختلفی داشته‌ایم که علاوه بر نمونه‌های فیزیکی و کالبدی‌اش، تخریب‌های عظیم‌تری را در حوزه‌های فرهنگی و اجتماعی موجب شده است. گویی اصل «تداوم» در ایران دچار مشکل است. اندیشه ایران‌شهری پیش از آنکه وارد عرصه کالبدی شود، به دنبال پاسخی به این پرسش است که چگونه می‌تواند اصل تداوم را در توسعه زندگی ایرانی تعریف کرد. در غیاب تداوم کارهای زیادی شده و می‌شود اما در آخر کار، هیچ‌کدام حتی ارتقاء کیفیت زندگی را نیز تضمین نمی‌کنند. دغدغه اصلی ما هویتی است که بتوانیم به آن حس تعلق داشته باشیم و بتواند موجبات این تداوم را فراهم کند. حسی که گمگشته است و هنوز پیدایش نکرده‌ایم. اندیشه ایرانشهری البته در پایان کار، هم باید بتواند ترجمان کالبدی داشته باشد، هم ترجمان رفتاری، هم ترجمان حاکمیتی، و هم ترجمان صنعتی و مدرن.

 

دوم- اوضاع فعلی ما ناشی از موقعیت گریز از خودی است که سالهاست دچارش شده‌ایم؛ می‌گوییم آنچه داریم، همان چیزی نیست که می‌خواستیم؛ و بنابراین تخریبش را آغاز می‌کنیم. جنبه کالبدی این موضوع بسیار روشن است. چنانکه در اکثر شهرهای تاریخی‌مان، با یک رویکرد گریز از خود، مرکز را از بین برده‌ایم. نمونه آن مشهد است که فکر نمی‌کنم چیزی از مرکز تاریخی شهر باقی مانده باشد، همچنانکه در تهران هم همین‌طور است. از جنبه اجتماعی و فرهنگی شاید نتیجه کار از این هم مصیبت‌بار‌تر باشد. ما باید«خود» را بازتعریف کنیم، خود به مفهوم سازگاری درونی.  شهر به عنوان یک سازمان اجتماعی ایرانی باید تجلی‌گاه این «خود» باشد. مفهوم ایرانشهر شاید بتواند این حس را نسبت به «خود» در جامعه ایران ایجاد کند، چیزی که به نحوی بیانگر آن «خود» و «بازگشت به خود» است. البته این بازگشت به خود، بازگشت به تاریخ منبعث از یک نگاه تاریخ‌گرایانه نیست. این مفهوم می‌تواند در جنبه‌های مختلفش کاملا امروزی شود و در حقیقت «خود»یست که ضمن پیوستگی با ریشه‌های گذشته، بازتعریف شده است. چرا به سراغ ریشه‌ها می‌رویم؟ چون خودِ منقطعی که پیوستگی ندارد، هیچ وقت دوامی نخواهد داشت. برای همین ما بعد از مشروطه این‌قدر لباس عوض کردیم. در نهایت، گفتمانی که تحت عنوان گفتمان ایرانشهری مطرح خواهد شد می‌تواند بر گفتمان جهانی‌سازی غلبه داشته باشد. بنابراین، نقطه آغازین حرکت ما، شهر خوب نیست، ایرانشهری است که می‌خواهد خودش را با روزگار معاصر بازتعریف کند.

 

سوم- مسئله ما «ایران» است. در هر صورت، در ایران پس از مشروطه اتفاقات متعددی رخ داده است؛ بحث مدرنیته در عصر پهلوی، بحث نفت و سوسیالیزم دولتی، انقلاب اسلامی و جمهوری اسلامی و رشد شدید شهرنشینی. هرچه‌ هست نهایت امر، وضعیتی است که همه از آن می‌خواهیم فراتر برویم. مردم حس می‌کنند  کهبه محیط‌های شهری مصنوع و جدید، احساس تعلقی ندارند. عدم احساس تعلق دردی است که همه با آن مواجهند. چه در جاهای بسیار بی‌کیفیت شهر مثل حاشیه‌ها، و چه اماکن باکیفیت بالای شهر. ما با فروریزی اکثر مراکز شهری‌ای مواجهیم که کانون میراث معنوی، فرهنگی، تاریخی، اقتصادی و اجتماعی ما هستند. میراث معنوی ما از جهت مکانی در همین مراکز شهرهاست که دارد فرومی‌ریزد. توجه کنیم که امروز، ادبیات غالب چیست؟ ادبیات غالب این است که چندتا خانه ساختی؟ شهر در دوران شما چقدر گسترش فیزیکی پیدا کرد؟ اما نمی‌گویند چقدر شهر هویت پیدا کرد؟ این یک روند است که ما باید از یک جایی رهایش کنیم و برگردیم؛ بگوییم اصلا معیار ارزشیابی گسترش کمّی نیست. این روند باید یک جایی بشکند. آن چیزی که در ذهنم به دنبال آن هستم، همین نقطه دوربرگردان است. دوربرگردانی که در سیاستگذاری توسعه شهری ایران ایجاد شود و از آنجا آرام‌آرام به سمت آن هویت، حس تعلق، کیفیت زندگی، لذت بردن از محیط، خوشایندبودن، سرزنده بودن و حل تعارضات برگردیم. هدف ما باید منظومه‌ای باشد که این نقطه بازگشت را تعریف کند. هشدارهایی از این جنس که دچار عمل‌زدگی نشویم، دچار پروژه نشویم، دچار اقدامات فوری و مقطعی نشویم، دچار یک نوع تقلیل مفاهیم نشویم، همگی مهم‌اند و نباید از این هشدارهاغافل بود، اما راه‌حل در توجه درست به رویکرد سیاستگذاری عمومی است. برای سیاستگذاری عمومی، ما هم گفتمان را می‌خواهیم، هم سیستم ارتباطات را می‌خواهیم، هم فهم جامعه‌شناسانه را می‌خواهیم، هم فهم برنامه‌ریزی کالبدی را می‌خواهیم، هم فهم سازمان اجتماعی را می‌خواهیم، هم فهم رسانه‌ها و گروه‌های اجتماعی را می‌خواهیم. با یک سیاست‌گذاری عمومی درست و با ایده‌ای چون اندیشه ایران‌شهری، می‌توان به آن نقطه دوربرگردان مطلوب رسید.

 

·         دکتر عباس آخوندی – وزیر راه و  شهرسازی

منبع :  پایگاه خبری وزارت راه و  شهرسازی