«حق به شهر فراتر از آزادی فردی برای دسترسی به منابع شهری و حق تغییر خودمان توسط تغییر شهر است.» این را دیوید هاروی، یکی از تأثیرگذارترین نظریهپردازان در این حوزه در کتاب «شهر شورشی» میگوید. با این وجود بهنظر میرسد آنچه امروز در ایران شاهد آن هستیم، فرسنگها فاصله با این مفهوم دارد. هنوز بحث «هویت شهری» در کشوری ما که بر اساس آمار جهانی در سال ۲۰۱۴ بیش ۷۷درصد شهرنشین دارد، بیگانه است.
امروز تعداد کمی از جامعهشناسان و کارشناسان شهری به این مسئله پرداختهاند. نوستالژیها شاید مهمترین دستاویز ما برای رسیدن به این هویت محسوب میشود درحالی که این مفهوم بسیار فراتر از آن است. سیدمحمد بهشتی، رییس سابق سازمان میراث فرهنگی و رییس امروز پژوهشگاه این سازمان، از معدود افرادی است که در این زمینه صاحبنظر است.
به سراغ او رفتیم تا درباره هویت شهری صحبت کنیم و نظر او را درباره این مفهوم جویا شویم. بحثی که نمیتواند از هویت تاریخی خالی باشد. هویتی که در طی این سالهای اخیر به دلیل بیتوجهی شهرداریها به شدت مورد هجوم واقع شده. هرچند که بهشتی امیدوار است و چشمانداز روشنی را برای شهر پیشبینی میکند: «تهران خودش به نجات خودش میآید و خودش را نجات میدهد از دست ما».
امروز در محافل مدیریتی و کارشناسی مربوط به مطالعات شهری بارها مفهوم و ترکیب «هویت شهری» را میشنویم. برداشتهای متفاوتی از این مفهوم نزد کارشناسان و برنامهریزان شهری وجود دارد. به نظر شما هویت شهری به چه معناست؟
وقتی صحبت از هویت شهر میکنیم، صحبت از کجایی شهر و اهالی آن میکنیم. شهر چه نقشی در کل سرزمین دارد و مردم چه نقشی در سرنوشت کشور ایفا میکنند. پرسش از هویت شهر، یعنی سراغگرفتن از کیستی مردمی که آنجا زندگی میکنند و کجایی آن مکان. در طرحهای توسعه در دهههای اخیر آنچه که موضوعیت نداشته همین نکته بوده. هیچوقت سراغی از هویت شهری نگرفتهایم. «هر جا» کجاست؟ اطلاعاتی که معمولاً درباره شهرها در طرحهای جامع و تفضیلی جمعآوری میشود، به عدد تقلیل مییابد. اطلاعاتی از آن شهر به دست آورده میشود که معمولاً مربوط به کمیات است. مثلاً میگوییم این شهر چقدر جمعیت دارد؟ ۵۰هزارنفر. این یک شاخصی میشود برای اینکه بگوییم شهر دیگری با همین تعداد جمعیت وضعیت مشابهی دارد. شاخصهای دیگری هم وجود دارد؛ صنعت، کشاورزی، تعداد باسوادها، میزان خدمات و... بهوسیله این شاخصهای مختلف شهرها سنجیده میشوند، با هم مقایسه میشوند و در نهایت برنامهریزی دربارهشان انجام میگیرد. حالا فرض کنید دو شهر، در تمام این شاخصها با هم برابر باشند و وضعیت مشابهی داشته باشند؛اما آیا میةوان نتیجه گرفت این دو شهر یکجا هستند؟
بنابراین ما باید به دنبال شاخص مهمتری باشیم.
بله. شاخصی که در آن، آنجایی بودن و کیستی مردمی که در آن شهر زندگی میکنند، مهم میشود. شهری به نام بم داریم. آنچه از بم امروز معمولاً مورد توجه قرار میگیرد، شهری است با ۸۰هزارنفر جمعیت و البته اعداد دیگری که در شاخصهایمان مورد توجه قرار میدهیم. در ایران شهرهای دیگری هم با همین ارقام داریم ولی میبینیم که مثلاً در کتاب «تاریخ اتابکان»، شاهشجاع -همان که در غزلیات حافظ از آن یاد میشود- وقتی میخواهد به فرزندش بم را معرفی کند، چه از این شهر مینویسد. مشخصاتی که در مورد بم میگوید این است: بم دروازه ایران به هندوستان است. منظور او از هندوستان همان پاکستان و جنوب افغانستان است. این شهر بارانداز است یعنی محمولههای تجاری که از این ناحیه میآمده در این شهر زمین گذاشته و از این شهر توزیع میشده و یا محمولههایی که به هندوستان منتقل میشده، از سرتاسر شهر جمعآوری و از بم فرستاده میشده است. سه شهر در این منطقه هستند: بم، سیرجان و بردسیر که سرنوشتشان بههم گره خورده است. وابستگیشان بههم شدید است اما بم نقطه مهمی در آن منطقه است. آنگونه که اگر بم آباد و آن دو شهر خراب شود، اطمینان پیدا میکنید که آن دو شهر هم آباد میشوند اما اگر دیدید که بم خراب است و آن دو شهر آباد مطمئن باشید که آن دو شهر هم خراب میشوند. شاهشجاع در اندازه یک پاراگراف درباره بم توضیح داده اما امروز، در دوره معاصر، ما از دستدادن به چنین تعاریفی از بم و شهرهای دیگر ناتوان هستیم. تعریفی برای شهر نداریم. نمیدانیم اهل بم چه کسی است.
البته امروز گروهی به تعریف و توصیف شاهشجاع از بم خوب گوش دادهاند؛ قاچاقچیان مواد مخدر؛ به توصیه شاهشجاع عمل میکنند: «بم بارانداز است». سؤال این است که چرا برای ما این تعاریف، چنین شاخصهایی مهم نیست. چرا برای ما اینکه اصفهان کجاست؟ شیراز کجاست؟ مشهد کجاست؟ موضوعیت ندارد. اینکه هر یک از شهرها کجا هستند و چه نقشی دارند. نقشی که برای بم، شاهشجاع میگوید، نقشی در مقیاس ملی است. میگوید بم دروازه ایران است به هندوستان. حالا شیراز کجاست؟ شیراز را ما یک لکه جمعیت میدانیم که در یک جایی مستقر شده است. برای شیراز اصلاً چنین کارکتری، چنین تعریفی در نظر نگرفتهایم. آن شهرِ شیرازی که حافظ دربارهاش میسراید: «خوشا شیراز و وضع بیمثالش/ خداوندا نگهدار از زوالش» چه جنبهای از شیراز است؟ آیا حافظ دارد درباره فاضلاب شیراز میگوید؟ درباره ترافیکش؟ توزیع سرانهاش؟ چه جنبهای از شیراز است که حافظ نگران آن است که آن را میسپرد به خدا؟ از دست چه کسی و کسانی؟ از دست ما. حافظ به نوعی دارد از هویت شهری شیراز میگوید.
این هویت شهری چه اهمیتی دارد؟ در زندگی شهری و روزمره مردم چه نقشی دارد؟
وقتی به هویت شهری توجه کنیم، آنوقت خواهیم دانست هر شهری در هر جای سرزمین چه نقشی میتواند داشته باشد. به طبع آن اهالی شهر چه نقشی خواهند داشت. چه نقشی در توسعه سرزمین، در آن خطه خواهند داشت. وقتی اینها را دانستیم، میتوانیم برای آنها برنامهریزی کنیم و آنها را به سمت سهمشان از توسعه هدایت کنیم. وقتی چنین شناختی نداریم، دائماً شهرها را از نقش اصلیشان دور میکنیم. هر شهری یک هنری دارد، توانایی دارد. اینجا شهر مانند یک انسان است. اقداماتی میتواند انجام دهد و کارهایی نمیتواند. مانند زمینی که باید بفهمیم، برای چه میوههای خوب و حاصلخیز است. باید از ظرفیتهای ذاتی که در بستر هر شهر نهفته است، اطلاع داشته باشیم.
پس هویت شهری، به عوامل بسیاری مربوط است، از جغرافیا گرفته تا گذشته یک شهر. هویت شهری تهران برای شما چگونه هویتی است؟ چه ویژگیهایی را با توجه به کجابودن پایتخت برمیشمارید؟
زیستگاهها، حتا کوچکترین آنها یعنی روستاها تا بزرگترین آن شهرها، در سرزمین ما، در طول تاریخ، وضعیتشان به شکل نقطهای بوده است. در این وضعیت نقطهای، آنچه مهم است ارتباط این نقطههاست. ارتباط تا اینکه بتوانند شبکههای زیستی برقرار کنند. در چنین وضعیتی موضوع راه اهمیت فوقالعاده دارد. این مربوط به امروز نمیشود. وضعیت طبیعی که در ایران، از گذشتهاش تاکنون برقرار بوده، یک ساختاری به راهها شکل داده است. در این ساختار دو محور اصلی وجود دارد که مهمترین مسیرها و کریدورهایی این استخوانبندی را شکل میدهند. کریدوری در جنوب البرز و کریدوری در شرق زاگرس. کریدور جنوب البرز را امروزه راه ابریشم میگوییم. راهی که قبلاً به آن راه شاهی میگفتیم. کریدور شرق زاگرس را راه ادویه میخواندند. چون ادویه از هندوستان از طریق دریا میآمد و از طریق این راه پخش میشد. مهمترین شهرها، شهرهایی بودند که در تلاقی این راهها وجود داشتند. این تصور وجود دارد چون این شهر وجود داشته، راهها به آنها ختم شده است. نه، این اشتباه است و قضیه فرق میکند. آن زمانی هم که شهرها وجود نداشتند اینجا محل تلاقی بوده و اتفاقاً به همین دلیل این شهرها ساخته شدهاند. هر چقدر این راهها اهمیت بیشتری داشته باشند، شهرهای مهمتری شکل میگیرد. تهران به این دلیل که درست در محل تلاقی مهمترین محورهای ارتباطی ایران است، یعنی کریدور جنوب البرز و شرق زاگرس، از اهمیت فوقالعادهای در طول تاریخ برخوردار است.
گفتید یکی از مهمترین عوامل هویت شهری، نقشی است که شهر و شاکنانش در مقیاس ملی ایفا کردهاند. نقش تهران چه بوده است؟
حکومتهایی که در طول تاریخ دوران اسلامی شکل میگرفتهاند، همواره دنبال بهترین مکان، و شهر برای استقرار پایتخت بودهاند. یکی از دلایل تغییر مداوم و همیشگی پایتختها در این دوران همین است. مرو، مراغه، شیراز، مشهد و... شهرهایی بودند که به عنوان پایتخت انتخاب میشدند. این نشان از دغدغه حاکمان دارد. مدام دنبال مناسبترین مکان میگشتند. در حکومت سلجوقیان پایتخت چندینبار تغییر میکند. در دوره صفوی سه مرتبه این اتفاق رخ میدهد. تا اینکه سرانجام در دوره زندیه است که کریمخان زند تصمیم میگیرد تهران پایتخت ایران شود. اقدامات اندک و جزیی هم در این راستا انجام میدهد. خلوت کریمخانی در کاخ گلستان حاصل این اقدامات است. اما عمرش کفاف نمیدهد. آغا محمدخان قاجار وقتی به قدرت میرسد، تهران را پایتخت ایران میکند. آغا محمدخان خیلی عیب داشت اما در هوش و ذکاوتش کسی نباید تردید کند. تشخیصاش دقیق بوده. از زمان آقا محمدخان تا امروز ما شاهد سه حکومت بودهایم. در این سه حکومت، تهران به عنوان پایتخت باقی مانده است.
در جمهوری اسلامی هم چندینبار بحث جابهجایی پایتخت مطرح شده اما بسیار واضح است که این بحث به جایی نمیرسد. ممکن است ما به شکل تصنعی پایتخت سیاسی کشور را جابهجا کنیم اما تهران به مثابه یک شهر بزرگ یعنی پایتخت اقتصادی کشور، امکان جابهجایی ندارد. این یک ویژگی بسیار مهم تهران است. تهران در یک دشتی شکل گرفته که چند مسیل دارد. زمان بارندگی شدید، سیل راه میافتد. حجم فوقالعادهای از آب در زیر تهران وجود دارد. چند صد رشته قنات دارد. البته امروز ما روی این آب حساب باز نمیکنیم و عمدتاً آب تهران از رودخانه کرج و لار تأمین میشود. پس ما با یک دشت حاصلخیزی مواجه هستیم. بهرغم توسعه نامتوازن و نامتعادلی که در دوره جدید در شهر تهران پدید آوردیم، در حدود ۱۴میلیون جمعیت در این دشت زندگی میکنند. شهر تهران بیش از ۸میلیون جمعیت دارد. با اینکه مشکلات بسیاری به خاطر سوءتدبیرها ایجاد شده، اما هیچ نقطه دیگری در ایران نیست که بتواند نیازهای این میزان جمعیت را پاسخگو باشد. به اصفهان نگاه کنید. به خاطر جمعیتی که با ایجاد کارخانه فولاد مبارکه به این شهر اضافه شد، به آستانه تحمل رسید، آنهم با دو سه میلیون جمعیت. شیراز و تبریز هم همین وضعیت را دارند. در صورتی که دشت تهران اینچنین نیست. مشکلات این شهر هم به دلیل سوءتدبیر ماست. اگر برنامهریزیها را با شناخت از ظرفیت تهران انجام میدادیم، اکنون وضعیت بهتری داشتیم.
به عوامل تاریخی و جغرافیای هویتساز تهران اشاره کردید. اما بخشی از هویت شهری تهران هم به کیستی اهالی آن برمیگردد. تعریفتان از این جنبه فرهنگی هویت شهری چیست؟
تهران به صفت این اینکه پایتخت است، دارای تنوع فرهنگی بسیاری است. این تنوع فرهنگی در جهان کمنظیر و حتا شاید بتوان آن را با کل اروپا مقایسه کرد. معمولاً پایتختها پذیرای تنوع فرهنگی میشوند. تنوعی که سری در گذشتهها دارد. آنهم به خاطر مهاجرت از نقطههای دیگر به پایتخت. از اینروست که در شهرهایی که پایتخت بودهاند، خاندانهایی را میبینید که اصالتاً اهل آن شهر نیستند. مثلاً در قزوین شما خاندانهایی دارید از شیراز، یزد و تبریز. در اصفهان هم اینگونه است. تهران به دلیل اصلاحات ارضی در اوایل دهه ۴۰، شاهد حضور بسیار پررنگی از تنوع فرهنگی کشور میشود. از روستاهای سراسر کشور به تهران مهاجرت میکنند. از آن زمان است که تهران میشود یک ایران کوچک. همه تنوع فرهنگی ایران در تهران نمایندگی دارند. این نمایندگی یک نمایندگی فانتزی و غیرمؤثر نیست. زیر پوست شهر، با این تنوع فرهنگی اداره میشود. ببینید، بیشتر سوپرمارکتها و لبنیاتیها دستِ آذریهاست. این از روی اتفاق نیست. این خصوصیت آذریها در عرصه کسبوکار است. اینکه شما در عرصه چاپ و نشر میبینید مردم استان مرکزی حضور فعال دارند و ناشران برجسته اهالی خوانسار، فراهان، آشتیان هستند اتفاقی نیست. چاپ و نشر در استان مرکزی سابقهدار است. این نکتهها در شهر تهران بسیار است. اهالیاش تنوع فرهنگی دارند و نقشهایی ایفا میکنند که ریشه در تاریخ دارد. خصوصیت دیگر ورود افکار جدید در آن است. هر فکر و ایده، در علوم انسانی گرفته تا صنعت، از گذشته تاکنون، نخستینبار در تهران جلوه میکند. همین باعث تحول است. این باعث پیشتازی تهران است.
ولی این هویت شهری در حال از دسترفتن است. شما خیابانهای قدیمی شهر تهران را میبینید. یکزمانی خیابانهای چون سیتیر و جمهوری کمتر آسیب دیده بودند. اکنون این خیابانها هم گرفتار برجسازی رشد عمودی شدهاند. با وجود هجوم ساختوسازها و از بینرفتن عناصر تاریخی شهر، آینده تهران چه میشود؟
اگر حافظ اهل تهران بود حتماً میسرود: «خوشا تهران و وضع بیمثالش/ خداوندا نگهدار از زوالش». ما آن تهرانی را که میباید حفظ میکردیم، از دست دادهایم. در دوران معاصر به هیچ عنوان تهران را رعایت نکردیم. بلاهای عظیمی بر سر شهر تهران آمد. اصلاً نرفتیم ببینم تهران چیست؟ کجاست؟ همه دنبال پروژههای خودشان بودند، فارغ از این که تهران کجاست و تهرانی چه کسی است. وجه هویتی تهران در تمام این سالها از بین رفت. انشاءالله تهران خود به نجات خودش میآید و خودش را از دستِ ما نجات میدهد.
اما آنچه امروز در شهر مشاهده میکنیم مغایر با این گفته شماست. اتفاقی که امروز در بسیاری از شهرهای ایران رخ میدهد، دادن مجوزهای بیحساب برای تخریب آثار تاریخی و ساخت مجتمعهای تجاری بزرگ است. امروز چقدر از بافت تاریخی تهران بر جای مانده؟ بافت تاریخی که شهر و ساکنانش، با آن هویت میگیرند. به همین فضاها احساس تعلق پیدا میکنند و خود را تعریف میکنند.
بسیاری از اتفاقات ناگوار، به اشخاص ربط پیدا نمیکند بلکه به احوال جامعه ما مربوط است. وقتی جامعه ما احوالش خراب میشود و اهلیتش را به شهر از دست میدهد، شهر برایش یک ناکجا میشود. آن زمان است که خود اهالی شهر بیشترین نقش را در تخریب شهر دارند. همه امور زیرنظر شهرداریها و سازمانها رخ نمیدهد. توازن قوایی بین اهل شهر و مدیریت شهری و جامعه تخصصی ایجاد شده؛ شکلی از هماهنگی در تخریب شهر. چنین نیست که یکی از این عوامل مقصر است و عومال دیگر کنار نشسته باشند و غصه بخورند. آنچه امروز شاهد آن هستیم که تغییر احوال جامعه شهری است. برای جامعه شهری این نکته موضوعیت پیدا میکند که تهران کجاست؟ اینکه امروز میبینید، صحبت از هویت تهران میشود و آثار ارزشمند تهران، نشانهای از تغییر حال جامعه است. این تغییر احوال انعکاسش در همهجا هست. از جمله در مدیریت شهری. اگر به مدیریت شهری و شهرداری تهران بروید، میبینید دو جریان درست برخلاف هم وجود دارد. یک گروه به شدت به تهرانبودنِ تهران اهمیت میدهند و یک گروه تهرانبودنِ تهران برایشان بیاهمیتترین مقوله است. این دو جریان در کشمکش با همند. مثلاً در بحث زندگی شهری و حیات مدنی یک گروه صحبت از این میکند که خیابان ولیعصر پیادهراه شود. یک گروه دیگر میگوید، باید B.R.T درست شود. البته هنوز زور B.R.T بیشتر است. با این حال شما نشانههایی اهمیت هویت شهری در مباحث و تصمیمگیریها میبینید که در گذشتهها به هیچجه دیده نمیشد.
من به اندازه شما خوشبین نیستم و فکر میکنم زمانی که هویت شهری یک مطالبه عمومی شود، دیگر بسیاری از آثار و عناصر تاریخی و فرهنگی خود را از دست دادیم. اینجاست که باید سازمان میراث فرهنگی قوی عمل کند. اتفاقی که متأسفانه نمیافتد.
اما به نظر من آرامآرام این نگاهها در حال رشد است. زمانی خیلی بیشتر از اینها عناصر و آثار فرهنگیمان را از دست دادیم ولی متوجه نشدیم. امروز متوجه فقدان بسیاری از آنها شدهایم. چرا؟ زمانی که حال اهالی شهر بد است، متوجه بسیاری از وقایع اطرافش نمیشود. مانند آدمی که قطع نخاع میماند که حواسش کار نمیکند؛ نه شامهاش بوی بد را میشنود و نه بدی را میبیند. ارتباطش با محیط بیرون قطع شده است. امروز سیستم عصبی شهر و شهروندان فعال شده است. صداهای ناهنجار را میشنویم و بوی نامطبوع را استشمام میکنیم. اینها نشانههای خوبی است. زمانی که تخریبهایی به مراتب وسیعتر بود، هیچکس اعتراضی نکرد. همین میدان توپخانه را چه کسی خراب کردند؟ در سال ۴۶ چرا صدای هیچکس در نیامد؟ چون قطع نخاع اتفاق افتاده بود. اکنون تلاش میشود این میدان حیثیت میدانبودن خود را پیدا کند.
ساکنان اکباتان امروز نمونه خوبی از آنچه شما میگویید هستند. ساکنان شهرکی که خواستار فضای سبز بیشتر، توقف ساخت مجتمعهای تجاری و مارکتهای بزرگ شدند. با این وجود صدایشان به هیچ کجا نمیرسد و حتا این جنبش مدنی کاری سیاسی قلمداد میشود.
زمانی که طرح حرم تا حرم در شیراز اجرا شد و بهخاطر اجرایش به عرض ۳۰۰متر و طول ۷۰۰متر بافت تاریخی تخریب شد، آنجا هم صدا به گوش هیچکس نرسید. تنها این سازمان میراث فرهنگی بود که صدایش درآمد. اما باز کسی صدای این اعتراض را نشنید. بیستسال پیش اگر یک خانمی در اکباتان در آشپزخانه کار میکرد و از بیرون صدای آژیر ماشین پلیس را میشنید، احساس امنیت میکرد. چون خارج از خانه خودش را ناامن میدانست. اگر فرزندش میخواست خارج از خانه برود میترسید و احساس ناامنی میکرد. اما امروز اگر این خانم صدای آژیر بشنود احساس ناامنی میکند. به خاطر اینکه محیط مشاعات اکباتان کاملاً در تصرفش قرار گرفته است؛ تحت نظارت اجتماعی قرار گرفته و در آن جریان زندگی فعال شده است. این صدای آژیر نشان میدهد که اتفاق ناگواری افتاده و خبر بدی قرار است به گوش برسد. در آن زمان اهالی اکباتان خارج از خانهشان احساس مالکیت نمیکردند. اکنون نسبت به اتفاقات بیرون، آنقدر حساس شدهاند که واکنش نشان میدهند و میگویند باید با ما مشورت شود. این نشانهای است از تغییر احوال جامعه. این روزها تبلیغی در شهر دیدهام. تصویر فردیست که گوشش را روی زمین گذاشته و میگوید صدای شهر را بشنوید. به نظرم تبلیغ بسیار جالبی است. ما تاکنون صدای شهرمان را نمیشنیدیم. اکنون به ما توصیه میشود که این همه صدای ناهنجار را بشنوید. تا زمانی که درد وجود نداشته باشد، آدم دنبال مداوای آن نمیرود. امروز سیستم عصبیمان نشان میدهد که درد وجود دارد. اتفاق خوبی است. شهروندانی هستیم همچون بیماری که سکته کرده است. دکتر بالای سرمان آمده و دارد به نوک پایمان سوزن میزند. اگر واکنشی داشته باشیم دکتر خوشحال میشود. شهر و شهروندان دارند به ناهنجاریها واکنش نشان میدهند. این به نظرم نشانهای است از بهبودی حال شهر ما.
اما مسئله امروز در معماری شهرهایمان، به ویژه تهران، چهره زشتی است که هر روز بازتولید میشود. به جز تخریب بافت تاریخی، آنچه شاهدیم نماهای سنگی بدریخت و معماری درهموبرهم است. گویی هیچ طرحی برای ساماندادن به این وضعیت وجود ندارد.
روزگاری بود که جامعه شهریمان اساساً تقاضای کیفیت نداشت. فقط تقاضاها کمی بود. آنچه اهمیت داشت گرفتن پلاکهای خصوصی بود. خانهها به شهر پشت کرده بودند. برای همین شما ساختمانهایی را میدیدید که نما نداشتند. نماهایشان آجری بود. در آن زمان ساختمانها راهی را برای رسیدن به کیفیت پیدا نکرده بودند. ایران در مصرف سنگ در جهان رتبه اول را دارد. این رتبه نشان میدهد که حالِ شهرهای ایران و معماریاش خوب نیست. ولی از طرفی هم نشانه این است که در حال تلاش برای رسیدن به کیفیت است. این نشانه دو سو دارد. اول اینکه شهرها چقدر بوالهوسانه و اصرافکارانه از سنگ استفاده میکنند و از طرف دیگر نشانه این هم هست که ساختمانها آرامآرام به شهر رو میکنند، اما روشها صحیح نیست و به شکل حریصانهای این کار انجام میشود. مسیر، مسیر سختی است و بسیاری از اشتباهها انجام میشود اما شهرهایمان تمنای خوبشدن را دارند. این حال جامعه شهری ماست.
فاطمه علیاصغر - دوماهنامه راه ابریشم، ویژه جامعه شناسی