حاشیهنشینی بافتها و سکونتگاههای حومهای و اقماری وابسته به مناطق شهری و کلانشهرها به مثابه الگوها و مکانیزمهای برنامهریزی و سازماندهی فضایی توزیع و استقرار جمعیت و سکونتگاههای انسانی مورد توجه قرار دارند.
در مناطق پیرامونی و حومه کلانشهر تهران پهنههای وسیعی از این نوع سکونتگاهها پدید آمده است که نمونهای از آنها روستای محمودآباد خالصه است. این روستا از توابع بخش مرکزی شهرستان پاکدشت و دهستان فیلستان بوده و در فاصله تقریباً ۱۰کیلومتری حاشیه جنوب شرق تهران و در نزدیکی خاورشهر واقع شده است. این روستا در سابقه شکلگیری خود بهعنوان یک سکونتگاه لجستیک کورهپزخانههای اطراف آن بهتدریج از نظر شیوه زندگی و فعالیتهای اقتصادی به یک روستاشهر تبدیل شده است. بهطوریکه فعالیت کشاورزی در این روستا وجود نداشته و مشاغل ساکنان آن عمدتاً مشاغل صنعتی و خدماتی است. این تغییرات روستای محمودآباد را تبدیل به یک سکونتگاهی با سبک زندگی و نیازهای شهری کرده است اما در حال حاضر بخش زیادی از خدمات و زیرساختهای عمومی در این روستا وجود ندارد و با توجه به مسافت طولانی آن با شهرهای مجاور (خاورشهر و شهری ری) ساکنان روستا و کورهپزخانهها در تأمین نیازهای عمومی خود با تنگناها و دشواریهای زیادی مواجه هستند. با توجه به دشواریهای موجود در سکونت در این روستا مانند فقدان لولهکشی آب آشامیدنی، فقدان حملونقل عمومی و سایر خدمات شهری، نسل دوم ساکنان بومی روستا که تحرک شغلی و اقتصادی پیدا میکنند تمایل کمی به سکونت در محل داشته و در صورت فراهمشدن شرایط مناسب به دنبال مهاجرت از روستا هستند.
علاوه بر سکنه روستا در حال حاضر در کورههای آجرپزی اطراف روستای محمودآباد تخمین زده میشود بین ۵۰۰ الی ۶۰۰ نفر از کارگران مهاجر ایرانی و افغانی بهصورت فصلی در این سکونتگاهها به سرمیبرند. بخش عمدهای از خانوارهای ساکن در سکونتگاههای آجرپزی از شهرهای جنوب خراسان مانند تربت حیدریه و تایباد بهصورت فصلی در کورهها ساکن هستند و بخش کمی از آنها نیز که عمدتاً اتباع افغانی هستند در تمام طول سال در کورههای نیمهفعال ساکن میشوند. نسبت این جمعیت افغانی در روستا و در کورههای نیمهفعال در حال افزایش است.
ساختار اقتصاد روستای محمودآباد و کورههای اطراف آن از این موقعیت حاشیهای و پشتیبانی حومهها برای اقتصاد شهر تهران متأثر است. به عبارت دیگر روستای محمودآباد نیز مانند بسیاری از روستاشهرهای حومه تهران محل استقرار طبقه کارگر و نیروی کار مهاجر ساده و فاقد مهارت است. از این لحاظ اقتصاد روستای محمودآباد بهطور کلی از دو بخش اقتصاد رسمی و اقتصاد غیررسمی تشکیل شده است. با توجه به وضعیت عمومی ساکنان روستا که عمدتاً کمسواد و فاقد مهارتهای شغلی تخصصی هستند درصد فعالیتهای شغلی بخش اقتصاد رسمی در بین ساکنان بسیار کم است. از مشاغل موجود در جامعه مورد بررسی در بخش اقتصاد رسمی، مشاغل اداری دولتی و برخی از فعالیتهای خدماتی و تولیدخردهکالایی مانند مشاغل کارگاههای تولیدی کوچک واقع در اطراف روستا است. با توجه به فقر، فقدان سرمایه، کمسوادی و پایینبودن سطح مهارتهای شغلی اغلب ساکنان اجتماع مورد بررسی بخش عمدهای از مشاغل اقشار فقیر و کمدرآمد را خوداشتغالی حاشیهای و اقتصاد غیررسمی تشکیل میدهد. فعالیتهایی مانند خدمات باربری و کارگری در بخش ساختمان، دستفروشی، کار خانگی در زمینه بستهبندی، اشکال مختلف کار خیابانی مانند جمعآوری و تفکیک ضایعات و زبالههای خشک و غیره بخش عمدهای از فعالیتهای شاغلین ساکن در اجتماع مورد بررسی را تشکیل میدهد. یکی از مهمترین بخشهای اقتصاد غیررسمی اجتماع مورد بررسی کار در کورههای آجرپزی است. اگرچه این بخش در قواعد اقتصاد رسمی مانند قواعد قانون کار، بیمه و تأمین اجتماعی به رسمیت شناخته شده است اما شرایط واقعی حاکم بر فعالیتهای این بخش با ویژگیها و الزامات بخش اقتصاد غیررسمی تطابق بیشتری دارد به نحوی که فعالیت کوره به صورت فصلی و ناپایدار بوده و شاغلان این بخش از حمایتهای لازم مانند بیمه، حداقل دستمزد، سقف ساعات کار، خدمات درمانی، بهداشت و ایمنی مریوط به کارهای سخت و زیانآور محروم هستند. در حال حاضر با توجه به رکود حاکم بر این بخش به طور میانگین ۵۰۰ الی ۶۰۰نفر (۱۰۰ تا ۱۲۵ خانوار) بهصورت فصلی در ششماه از سال به این فعالیت اشتغال دارند.
از سوی دیگر نزدیکی روستای محمودآباد به مناطق صنعتی اطراف و مزیت ارزانقیمت بودن نیروی کار در این منطقه موجب گسترش کار خانگی شده و کارگاههای تولید و توزیع خردهکالایی بخشی از فرایند کار خود را با دستمزدهای بسیار نازل به زنان شاغل در منزل واگذار کرده اند. مشاغلی مانند واشرزنی، بستهبندی، کار با شیشه و... از مشاغل موقتی و ناپایدار رایج در بین بخشی از زنان ساکن در روستای محمودآباد و برخی از ساکنان دایمی کورههای غیرفعال است. همچنین با توجه به نزدیکی روستای محمودآباد به مراکز عمده تفکیک و خرید و فروش ضایعات و فلزات (استوک) یکی دیگر از مشاغل غیررسمی رایج در بین ساکنان کورههای غیرفعال (به ویژه اتباع افغانی) جمعآوری و تفکیک زباله و ضایعات است. ذیل این ساختار اقتصادی حاکم بر اجتماع محلی مورد بررسی، گونههای مختلفی از سبک زندگی خانوادگی و مسائل و نیازهای کودکان وجود دارد که در ادامه به آنها اشاره میشود.
خانوادههای بومی ساکن روستای محمودآباد: این خانوادهها اگرچه در گذشته خاستگاه و سبک زندگی روستایی داشتهاند اما در شرایط کنونی با توجه به تغییر شغل سرپرست خانوار از کشاورزی به مشاغل خدماتی و فنی و مراوادات بیشتر با مناطق شهری اطراف مانند شهرری و خاورشهر به تدریج ارزشها، فرهنگ و سبک زندگی شهری را پذیرفتهاند. در اینگونه خانوادهها مشاغل سرپرستان عمدتاً مشاغل خدماتی و یا فنی آزاد بوده و محل کار سرپرست خانواده از محل زندگی خانوادگی جدا است. بافت منازل مسکونی برای الگوی مصرف شهری طراحیشده و با توجه به رسوخ ارزشها و عادات زندگی شهری، خانوادههای ساکن در روستا به دنبال دسترسی هر چه بیشتر به خدمات و الگوی مصرف شهری هستند. بهعنوان مثال گرایش کودکان و نوجوانان به خدمات آموزشی و فرهنگی مانند کلاسهای آموزش زبان، کامپیوتر، آرایشگری، کلاسهای هنری و ورزشها و تفریحاتی مانند استخر و سایر باشگاههای ورزشی دختران و پسران و تلاش برای دسترسی به این خدمات در مناطق شهری مجاور نشاندهنده غالبیت ارزشها و سبک زندگی شهری در اینگونه خانوادههاست. تعامل با این سبک زندگی شهری به همان میزان درگیری این خانوادهها در آسیبهای اجتماعی و رفتارهای پرخطر را نسبت به دیگر خانوادهها افزایش داده است بهنحوی که آسیبهای اجتماعی مانند اعتیاد به مواد مخدر در اینگونه خانوادهها بیشتر است. نسل جوان تمایل کمتری به ادامه مشاغل والدین خود داشته و بیشتر بهدنبال دستیابی به «پول آسان» و سریع و دستیابی به مشاغلی خارج از محیط اطراف خود هستند و تمایل بیشتری به زندگی در شهرهای مجاور در بین آنها وجود دارد. انگیزه اصلی خانوادههای فقیر و کمدرآمد برای ماندن در روستا، هزینههای پایین مسکن و زندگی در آن است. سن ازدواج جوانان به دلیل پایین بودن دسترسی به تحصیلات دانشگاهی و تمایل به استقلال زودهنگام از خانواده، نسبتاً پایین است اما به دلیل کمدرآمدی نسل جدید از یک طرف و محدود بودن مسکن، این خانوارهای جدید معمولاً در کنار والدین خود و در منزل آنها سکنی میگزینند. زنان و نوجوانان برای تأمین بخشی از هزینههای زندگی خانوادگی به کارهای موقت مانند کار در خانه و یا کار در فصل تابستان میپردازند. ارزشهای خانوادگی مبتنی بر ضرورت ادامه تحصیل کودکان است و اینگونه خانوادهها تلاش زیادی برای ارتقاء موقعیت فرزندان خود از طریق ادامه تحصیل انجام میدهند بهنحوی که برخی از این خانوادهها برای دسترسی بیشتر کودکان خود به خدمات آموزشی و فرهنگی، آنها را به مراکز آموزشی شهرهای مجاور میفرستند. از نظر شیوه گذران اوقات فراغت این خانوادهها اگرچه تمایل زیادی به استفاده از مراکز ورزشی، تفریحی و فرهنگی عمومی دارند با این حال به دلیل عدم دسترسی به این خدمات در روستا بیشتر اوقات فراغت خود را در خانواده و با تماشای تلویزیون و یا استراحت در منزل و ارتباط با اقوام و آشنایان سپری میکنند.
مسئله عمده خانوادههای بومی ساکن در روستای محمودآباد فقر و محرومیت نسبی، ناپایداری و کمدرآمدی مشاغل، پایین بودن مهارتها و امکانات افزایش درآمد و مدیریت بهینه بودجه خانواده، نگرشها و مهارتهای ارتباطی، آموزشی و اجتماعی پایین خانوادههای محمودآباد در حل مشکلات و آسیبهای رفتاری و اجتماعی تهدیدکننده کودکان، زنان و خانوادهها و عدم دسترسی به زیرساختها و خدمات عمومی، زیرساختهای بهداشتی، آموزشی، تفریحی و فرهنگی است. مشاغل سرپرستان این خانوادهها عمدتاً شغلهای ساده و فاقد مهارت مانند کارگری ساختمانی، باربری، کارگری در کارگاههای اطراف و کار فصلی در مزارع و باغات روستاهای دیگر بوده و به تبع آن منابع درآمد آنها اندک و ناپایدار است به همین دلیل کار زنان و کودکان و نوجوانان برای تأمین بخشی از هزینههای خانواده رایج است. زنان این خانواده هم فاقد مهارتهای حرفهای و شغلی بوده و به همین دلیل به کارهای خانگی موقت، روزمزد و با ساعات کار بالا و درآمد بسیار پایین (بهعنوان مثال واشرزنی با ۸ساعت کار روزانه و دستمزد ۲۵۰۰تومان) میپردازند. در این کار دختران نوجوانی که به دلیل نبود دبیرستان در روستا و مشکلات مربوط به هزینههای رفت و آمد و فقر خانواده مجبور به ترک تحصیل میشوند به مادران کمک میکنند. ترک تحصیل در مقطع دبیرستان به دلیل فقدان دبیرستان در روستا و هزینههای مربوط به تردد به روستاهای دیگر و عمدتاً خاورشهر در کنار فقر عمومی خانواده و فقدان چشمانداز روشن برای تحرک اجتماعی و بهبود وضعیت کودکان در آینده از طریق تحصیل، بسیار رایج است. ترک تحصیل کودکان و نوجوانان در این مقطع آنها را به کار و ازدواج زودهنگام سوق میدهد. این وضعیت به تداوم بین نسلی فقر و آسیبهای اجتماعی در این مناطق منجر میشود. در شرایطی که خانوادهها از فقر نسبی رنج میبرند به دلیل نبود امکانات و زیرساختهای خدماتی در روستا هزینههای خانوادهها برای دسترسی به این خدمات افزایش یافته و فشار مضاعفی بر خانوادهها تحمیل میشود.
راهبردها و اقدامات حمایتی در مورد این خانوادهها با توجه به فقر و محرومیت نسبی و ناپایداری منابع درآمد عمدتاً بر دو محور مهارتافزایی و افزایش درآمد و یا کاهش هزینهها و کاهش آسیبپذیری این خانوادهها میتواند استوار باشد. با توجه به اینکه آموزش مهارتهای شغلی و کارآفرینی برای خانوادهها و درآمدافزایی خانوادهها فرایندی زمان بر و طولانیمدت است در حال حاضر تمرکز بر راهبردهای کاهش هزینههای خانواده با ارائه خدمات بهداشتی و درمانی، مهد و پیشدبستانی، خدمات آموزشی و کمکآموزشی، خدمات روانشناسی، مشاوره، مددکاری، معاضدتهای حقوقی برای خانوادهها، تجهیز فضاهای آموزشی، ورزشی و تفریحی موجود اولویت دارد و میتواند بخشی از هزینههای خانوادههای محروم و فقیر ساکن و آسیبپذیری آنها را کاهش دهد.
خانوادههای افغانی: شرایط زندگی و مسائل این خانوادهها از وضعیت کلی حاشیهای آنها در جامعه ایران نشأت میگیرد. اتباع افغانی در اجتماع محلی مورد بررسی از نظر شیوه سکونت، به دو دسته تقسیم میشوند. گروه اول افغانیهایی هستند که سابقه سکونت بیشتری در محل داشته و با توجه به درآمد بیشتر توانستهاند در روستا ساکن شوند. شغل سرپرست اینگونه خانوادهها کار در بخش ساختمان است. دسته دیگر از خانوارهای افغانی از نظر درآمد و معیشت فقیرتر بوده و یا به کار در کورههای فعال مشغول هستند و یا به دلیل پایینبودن اجاره در سکونتگاههای کورههای نیمهفعال و یا غیرفعال ساکن بوده و بخشی از آنها که فقیرترین گروه از خانوادههای افغانی را شامل میشوند به کارهایی مانند جمعآوری و تفکیک ضایعات مشغولاند و عمدتاً بخش زیادی از اعانات و کمکهای خیریه را به خود اختصاص دادهاند. بهطورکلی در بین خانوادههای افغانی استحکام و انسجام نسبتاً بالایی دیده میشود. بُعد خانواده در بین افغانها به دلیل زاد و ولد بالا است. معمولاً در خانوادههای مسنتر بین ۵ تا ۸نفر و در خانوادههای جوانتر بین ۴ تا ۶نفر است. به دلیل دستمزد پایین سرپرست خانوار، کار خانگی در بین زنان و دختران و کار در کورهپزخانهها و کارگاهها در بین پسران نوجوان رایج است. خانوادههای افغانی و کودکان آنها علاقه و جدیت فراوانی برای دسترسی به تحصیل و آموزش دارند به نحوی که بیشترین استفادهکنندگان از خدمات آموزشی و حمایتی سازمانهای غیردولتی فعال در عرصه کودکان در منطقه را کودکان افغانی تشکیل میدهند. تحصیل کودکان برای خانوادههای افغانی از ارزش بالایی برخوردار است به ویژه با توجه به چشمانداز نامعلوم ادامه زندگی آنها در ایران یکی از مهمترین سرمایهگذاریهای خانوادههای افغانی برای آینده فرزندانشان در صورت بازگشت به افغانستان دسترسی آنها به تحصیلات عالیه است. بنا به اظهارات برخی از والدین افغانی، در صورت دستیابی به تحصیلات عالیه، آنها میتوانند امیدواری بیشتری برای دستیابی به مشاغل و زندگی بهتر در افغانستان داشته باشند به همین دلیل این خانوادهها بیشترین تلاش را برای دستیابی به تحصیل از خود نشان میدهند.
شرایط، مشکلات و نیازهای خانوادههای افغانی ساکن در روستا و کورهپزخانههای فعال و نیمهفعال در منطقه به شرایط و محدودیتهای ساختاری که در مورد دسترسی به خدمات برای افغانیها وجود دارد برمیگردد. با توجه به غالبیت فرهنگ کار و مشارکت همه اعضای خانوادههای افغانی در کسب درآمد برای خانواده و صرفهجویی در این خانوادهها، درآمد خانوادههای افغانی بیشتر از خانوادههای ایرانی است اما محدودیتها و هزینههای بیشتری که خانوادههای افغانی برای دسترسی به خدمات آموزشی، اجتماعی و رفاهی دارند مشکلات مختلفی در زمینه دسترسی به این خدمات برای آنها ایجاد شده است. خانوادههای افغانی تحت تأثیر این محدودیتهای قانونی و اجتماعی که برای اتباع خارجی وجود دارد برای دسترسی به خدمات آموزشی، بهداشتی و درمانی، مشاوره و مددکاری هزینههای بیشتری می پردازند (بهعنوان مثال هزینه های تحصیل کودکان). با توجه به محدودیتهای موجود برای اشتغال رسمی افغانیها و نیاز بازار کار ایران به نیروی کار ساده و با دستمزد ارزان، ارتقاء مهارتهای شغلی خانوادههای افغانی برای مداخله در وضعیت آنها در درجه دوم قرار میگیرد. فراگیری تحصیل و حتی اخذ مدارک تحصیلی در مقاطع دیپلم و دانشگاهی با در نظر گرفتن چشمانداز بازگشت به افغانستان برای کودکان و خانوادههای آنها از ارزش، مطلوبیت و اثربخشی بالایی برخوردار است. با توجه به این شرایط، راهبردهای حمایتی امکانپذیر، کارآمد و دارای اولویت برای این خانوادهها مبتنی بر رفع این محدودیتها و یا کاهش هزینههای آنها برای دسترسی به این خدمات است.
خانوادههای مهاجر شاغل در کورهپزخانهها خاستگاه جغرافیایی مشترکی داشته و عموماً از روستاهای توابع شهرهای تربت حیدریه و دیگر شهرهای خراسان جنوبی برای کار فصلی در کورهها مهاجرت میکنند. به دلیل درآمد نسبتاً بالای کار در کورهها و فقدان منابع درآمد در خاستگاه اصلی، این خانوادهها معمولاً چندین نسل این شیوه کار و سبک زندگی را تداوم بخشیدهاند. خانواده در این گروهها بیشتر یک واحد اقتصادی است به نحوی که همه اعضای خانواده به کار در کورهپزخانهها مشغول شده و هر یک از اعضای خانواده بر حسب نوعی تقسیم کار مبتنی بر جنسیت، سن و قدرت بدنی بخشی از کار در کوره را انجام میدهند. شرایط طاقتفرسای کار در کورهها و فقدان بیمه تأمین اجتماعی و فصلی بودن این نوع از کار موجب شده است کار، ازدواج و فرزندآوری زودهنگام برای تداوم این سبک زندگی ضرورت داشته باشد. در واقع پدیده کودکهمسری و کودکسرپرستی، واکنشی به فقدان تأمین اجتماعی برای اینگونه خانوادهها در دوران سالخوردگی و از کارافتادگی است. کودکان و نوجوانان در این خانوادهها معمولاً در مقطع راهنمایی ترک تحصیل کرده و به کار روی میآورند و در سنین پایین (۱۵سالگی) ازدواج میکنند و در سالهای نوجوانی، جوانی و میانسالی از حداکثر توانایی خود و خانوادهشان برای کسب درآمد از طریق کار فصلی در کورهها استفاده میکنند و با توجه به سختیهای کار در کورهها، توانایی آنها به سرعت تحلیل رفته و به همین دلیل به نیروی کار بیشتری نیاز پیدا میکنند. آنها برای جبران این موضوع، ازدواج و فرزندآوری زودتر و بیشتر را در پیش میگیرند. کارکرد و نقش خانوادگی سالمندان و ازکارافتادگان در اینگونه خانوادهها نگهداری از کودکان برای آزادکردن نیروی کار زنان و مردان و نوجوانان است. کودکهمسری و کودکسرپرستی و نگهداری از کودکان کوچکتر از جمله وظایفی است که بر عهده دختران نوجوان در اینگونه خانوادهها گذاشته میشود و این امر یکی از عوامل اصلی ترک تحصیل دختران نوجوان و ازدواج زودهنگام آنهاست. اگرچه ارزشهای عمومی در اینگونه خانوادهها بر تحصیل کودکان و رهایی از چرخه بازتولیدکننده کار در کوره تأکید دارد با این حال این شیوه از زندگی تناسب چندانی با پیشرفت تحصیلی کودکان و تحرک اجتماعی آنها در آینده ندارد. بهعنوان مثال بسیاری از این خانوادهها در اواسط سال تحصیلی مجبورند فرزندان خود را از محل اصلی سکونت خود به روستای محمودآباد منتقل کرده و این ناپایداری و دوگانگی در شرایط تحصیل کودکان زمینههای افت تحصیلی و ترک تحصیل آنها را به همراه دارد. از سوی دیگر چشمانداز روشنی برای امیدواری به تحرک بیننسلی از طریق تحصیل برای فرزندان این خانوادهها وجود ندارد. در طول مدتی که این خانوادهها در کوره مشغول به کار هستند اوقات فراغت آنها فقط به روزهای پنجشنبه و جمعه که کار کورهها تعطیل است محدود میشود و با توجه به خستگی ناشی از کار سنگین کوره، بیشتر این اوقات فراغت نیز به انجام امور خرید و خواب در منزل سپری میشود. کودکان در این کورهپزخانهها فاقد هر گونه فضای بازی و تفریح هستند و تنشهای ناشی از خستگی والدین و فقدان فضای بازی برای تخلیه هیجانات، روابط کودکان با والدین و با یکدیگر را مخدوش کرده و موجب کودکآزاری در بین آنها شده است. فضاهای بیدفاع کورههای تخریب شده و انباشته از زباله و ضایعات محیط غیربهداشتی منازل مسکونی و کورهها به تنها محل بازی کودکان تبدیل شده است. به همین دلیل سلامت جسمی، روانی و اجتماعی کودکان کورهپزخانهها در معرض تهدید قرار دارد.
مشکلات و نیازهای خانوادههای مهاجر از جنوب خراسان که در کورهپزخانهها به طور موقت و فصلی اسکان داشته و به کار میپردازند بیش از آنکه به درآمد و اشتغال آنها مربوط باشد به فقدان خدمات و زیرساختهای عمومی، بهداشتی، آموزشی و رفاهی در کورهپزخانهها مربوط است. در حال حاضر با توجه به بحران در صنعت آجرپزی و تعطیلی بسیاری از کورهپزخانهها و رکود در فروش این واحدها، خانوادهها اگرچه با تحمل سختی بسیار زیاد کار در کورهها و ساعات طولانی کار (از ساعت ۳ صبح تا ۸ شب) درآمد بیشتری نسبت به گروههای دیگر دارند اما عدم پرداخت به موقع دستمزدهای آنها، نداشتن بیمه تأمین اجتماعی و هزینههای بالای بهداشت و درمان آنها (به دلیل کار سنگین و محیط زندگی غیربهداشتی) و فصلیبودن کسب و کار آنها در نهایت، فقر و آسیبپذیری آنها را تشدید میسازد. در این سبک زندگی کودکان با دشواریها و آسیبهای بیشتری مواجه هستند. فقدان چشمانداز برای تحرک اجتماعی بیننسلی کودکان خانوادههای مهاجر از طریق تحصیل و مهارتآموزی برای مشاغل و سبک زندگی متفاوت از زندگی و کار در کورهپزخانهها و مسئله کودکهمسری رایج در بین خانوادههای مهاجر و شرایط ویژه دختران در این سبک زندگی، نیاز خانوادهها به دختران برای نگهداری از فرزندان کوچکتر، ترک تحصیل و ازدواج در سنین پایین از جمله شرایطی است که کودکان و به ویژه دختران را در معرض تهدید قرار میدهد. اقداماتی که امکان دسترسی کودکان به خدمات آموزشی مانند مهد و پیشدبستانی، کلاسهای آموزشی برای کودکان و زنان، خدمات بهداشتی و درمانی، حمام و سرویس بهداشتی، امکانات و آموزشهای مربوط به بهداشت فردی، بهداشت خانواده و بهداشت محیط برای این گروه از خانواده ها لازم بهنظر میرسد.
داریوش محمدیمجد/ عضو انجمن جامعهشناسی ایران
جاوید سبحانی/ عضو انجمن حمایت از حقوق کودکان