نشست اول از دفتر دوازدهم سلسله نشستهای موضوعی شرکت مادرتخصصی عمران و بهسازی شهری ایران با محور "زیست غیررسمی و مسئله زمین" و موضوع "نقد نظریات زیست غیررسمی و مسئله زمین با نگاه به شرایط ایران" با سخنرانی آقایان مهندس هاشمی، طهرانی و ترکمه و با حضور آقایان دکتر ایزدی، مهندس روستا و دکتر جواهریپور بهعنوان اعضای پانل و حضور آقای دکتر زبردست بهعنوان دبیرعلمی نشست، روز دوشنبه 24 آبانماه 1395 ساعت 14 در محل سالن اجتماعات شرکت مادر برگزار شد.
در ابتدا آقای مهندس هاشمی به ارائه ملاحظاتی در زمینه مسئله زمین و زیست غیررسمی پرداخت.
ایشان ضمن تبیین چند چالش پژوهشهای اجتماعی از جمله مسئله اعتبار، مشکلات بزرگتر از دولت ها، محافظهکاری گفتمان رسمی، تقدیس توسعه و جهانیشدن، بنیانهای شهر جدید که باعث وارونگی ارزشها شده را اینگونه برشمرد: تجارت و سفر، زوال تعلقات اجتماعی و مکانی، هزینه زیرساخت، تجارت فضای اجتماعی و اسکان اضطراری دوره گذار.
سپس آقای طهرانی ضمن اشاره به افزایش زیست غیررسمی از سال 1379 تا 1390، افزود: ٪۵۴ جمعیت جهان در سال ۲۰۱۴ در شهرها زندگی میکنند که پیشبینی میشود در سال ۲۰۵۰ جمعیت شهری جهان به ٪۶۶ درصد برسد.٪۹۰ رشد شهرها تا سال ۲۰۵۰ در کشورهای در حال توسعه رخ خواهد داد و عمده جمعیت شهری جهان به کشورهای «درحالتوسعه» انتقال خواهد یافت.آینده زندگی شهری در شهرهایی چون شانگهای، قاهره، بمبئی، ریودوژانیرو و تهران رغم خواهد خورد. هماکنون ٪۳۳ جمعیت جهان در زاغهها و سکونتهای غیررسمی زندگی میکنند. اگر شرایط به همین ترتیب پیش رود در سال ۲۰۵۰، ٪۵۰ ساکنین شهرهای جهان در زاغهها زندگی خواهند کرد که سهم کشورهای «درحالتوسعه» ٪۷۵ این رقم خواهد بود.
وی با اشاره به ادبیات جهانی توسعه شهری در دو سطح شهرهای جهانی و ابرشهرها، تناقض توسعه شهرهای جهان جنوب را عنوان کرد که تشدید مسئله فقر شهری در کشورهای جهان جنوب در حالیست که تولید نظریه در کشورهای جهان شمال صورت میگیرد.
در ادامه ایشان(از دیدگاه پژوهشگران پروژه) به نقد ادبیات آکادمیک ایران درباره مسئله زیست غیررسمی با نقد نظرات آقایان دکتر صرافی و دکتر پیران پرداخت. طهرانی افزود: صرافی سکونتگاههای غیررسمی را اینگونه تعریف میکند:"سکونتگاههای غیررسمی جلوهای از فقر شهری است که درون یا مجاور شهرها(بویژه شهرهای بزرگ) به شکلی خودرو، فاقد مجوز و برنامه رسمی شهرسازی با تجمعی از اقشار کم درآمد و سطح نازلی از کمیت و کیفیت زندگی شکل میگیرد."؛ تعریف صرافی، سوژه محور، قلمرویی و در نهایت پاتولوژیک است و در امتدا گفتمان مسلط به این معنا که باید تبدیل به شهری جهانی شد و البته سویههای منفی این جهانی شدن را با تقویت اجتماعات محلی باید کنترل کرد. به این ترتیب آنچه در این تببین کنار گذاشته میشود، تحلیل شرایطی است که خود همین گفتمان دوگانه شهرهای جهانی و شهرهای در حال توسعه را به ارمغان آورده است و غفلت از تحلیل توسعه شهری و نسبت آن با فقر شهری است که خود را در اسکان غیررسمی متجلی میکند. بنابراین مشخصاً میتوان به چند نقد کلی در کار صرافی اشاره کرد: اول اینکه این نگاه پیشاپیش دوگانه شهرهای جهانی و ابرشهرها پیش فرض میگیرد و اساساً توانایی پاسخگویی به این سوال را ندارد که چگونه فرایند شهریشدن که در شهرهای شمال وجنوب با هم پیوند دارد و چگونه ساختار جهانی سرمایهداری همگام با نظام برنامهریزی شهری حاکم است که همین فقر را تولید کرده است؟ دوم اینکه فقر شهری را بدیهی میانگارد به همین دلیل از سویی اساساً به علل کلانی که خودش اشاره کرده نمیپردازد و از سوی دیگر ناتوان از شناسایی شکل جدیدی از فقر است که محصول شهری شدن درون نظام سرمایهداری است. و سوم اینکه بر اساس همین نقد قبلی و نپرداختن به علل ساختاری در نهایت راهکارها در سطح سوژههایی اجتماعی باقی میماند و توانمندسازی جوامع محلی و حکمرانی خوب را به عنوان تنها راهحلهای موجود پیشنهاد میکند. به این ترتیب تحلیل صرافی با بازتولید دوگانه موجود در نظام برنامهریزی شهری مسلط، حداکثر میتواند راهکاری موقتی آنهم برای سکونتگاههای موجود باشد و راهکاری برای تولید و گسترش این شکل از زیست ندارد.
طهرانی در نقد نظرات دکتر پیران نیز عنوان کرد: تأکید بر دوگانه توسعه دروزنزا/توسعه برون زا خود دوباره همان دوگانه از پیش موجود شهرهای سرمایهداری و شهر جهان سومی است. پیران خودش نشان میدهد که حتی شهرهای سرمایهداری در دورههای اولیه دارای معضل فقر شهری بودهاند اما معتقد است پس از تولید ثروت و شکلگیری سلسه مراتب شهری با توازن و تعادل رسیدهاند. شهرهای جهان سوم اما چون توسعه برون زا داشته اند تا زمانی که به توسعه درونزا نرسند، نمیتوانند جوابی برای بحرانهای شهریشان بیابند. به این ترتیب پیران در عین حال که مخالف اجرای برنامههای نئولیبرالی است(به علت وجود فسادهای ساختاری و نبود نهادهای لازم و غارتگری بخش خصوصی) و حل مشکل را در خشکاندن ریشه فقر میداند، اما در تحلیلش با تکیه بر این دوگانه انگاری از تحلیل شرایط ونیروهای واقعی مولد فقر باز میماند و تنها راهحل را به دوش دولتهای ملی و محلی و مردم میاندازد و در یک کلام توسعه درونزا. پیران در سطح تحلیل ساختاری خود با وجود آنکه بر نیروهای فرامنطقه ای تاکید میکند و به نقش سرمایهداری و نظام انباشت سود اشاره میکند، اما تحلیلی از این مناسبات در ایران و شکل متأخر جهانی ارائه نمیدهد و کل موضوع را به توسعه برونزا تقلیل میدهد. مسئله تنها تببین هر دوگونه شهر شمالی و جنوبی نیست که براساس شهر شمالی است. بلکه مسئله پیوند درونی این دو در فرآیند شهریشدن و دانش برنامهریزی شهری جهانی است که عملاً به practice نیز در آمده است. نمونه آن هم طرح جامع اول تهران، و نظام آکادمیک شهرسازی و برنامهریزی شهری ایران است که از اساس بر محور دانش اروپا محور شکل گرفته است. حال آیا راهحل به کنار گزاردن کلی تمامی نظریههای شهری برآمده از مغرب زمین است؟ و به دنبال هویتی اصیل گشتن؟ مگر غیر از آن است که اگر همان گفتمان پیشاپیش در فرایند تببین شهرهای شرقی دیگریسازی یا قطبیسازی است و باز هم به دنبال هویتی اصیل گشتن استفاده از همان ابزار برای دیگریسازی دوباره خود تحت سلطه خواهد شد؟ به این ترتیب نگاههای محلیگرایی که از اساس ماهیت شهرهای جنوب و شمال یا شرق و غرب یا سرمایهداری و جهان سومی را متفاوت از یکدیگر میپندارند با عدم توجه به شباهتها و زمینههای مشترک در عصر سرمایهداری جهانی در بهترین حالت به نوعی نگاه نوستالژیک دچار میشوند. در اینجا همچنین با تعمیم امر تاریخی به وضعیت اکنون از توضیح و نببین شرایط زندگی شهری کنونی یا به شکلی خاصتر از تحلیل و تببین ساختاری فقر شهری بازمیمانند و تنها به قوه و نیروی داخلی برای تغییر شرایط تکیه میکنند. و مگر نه آن است که اگر آبادیهای گذشته بر اساس آب شکل میگرفتند و تداوم مییافتند، امروزه زمین و مسکن کالایی شده، بازیگر اصلی زندگی شهری است. این همان شرقشناسی وارونه است.
در نهایت ایشان بیتوجهی به فرآیند تولید را زمینهای برای هستـیشناسی مسـطح(غیرلایهمند، غیررابطهای) دانست که باعث بیتوجهی به شکل جدید سازماندهی فضایی نیروی کار و سیاستهای مربوط به آن، تقلیل مسأله به مسکن، تحریف مفهوم برنامهریزی شهری، فقدان روشمندی و نظریه انتقادی/منسجم، انتقاد خودسرانه از نظریات و کنارهگذاری غیرانتقادی و بیربط نظریات دانست که موجب بازتولید گفتمان جریان غالب (نئولیبرالیسم)، ارائه راهکارهای بازتولیدگر نابرابری فضایی و در نهایت تبدیل نظریه به ایدئولوژی وضع موجود میشود.
در ادامه آقای ترکمه با تأکید بر دور ریختن مفاهیم رایج درباره شهر در این نشست، افزود: شهریشدن، شکل غالب سازماندهی روابط تولید در مرحله کنونی سرمایهداری در سطح جهانی است. وی نقد روششناختیِ گفتمان جریان غالب، را بعنوان هدف طرح تبیین کرد و افزود: با پیروی از آلبریتون هستیشناسی را همچون ارجاعی به خصوصیات بنیادین یا هستی موضوعات شناخت میفهمیم. شناختشناسی به احتمال و امکان کسب شناخت از این موضوعات، با درجات گوناگونی از اعتبار مربوط است. روششناسی، به تکنیکها یا منطقی اشاره دارد که برای کسب شناخت یا همچون پشتوانهای برای مدعیهای شناخت به کار میرود. ما نیز با باسکار موافقیم که هستیشناسی بر شناختشناسی تقدم دارد زیرا سرشت بنیادین موضوعات یا ابژههای شناخت است که انواع شناخت و روششناسیها را محدود میکند. میتوان هستیشناسی را از منظر ويژگيهاي يك موضوع خاصِ شناخت، بازاندیشی کرد. برای مثال، آلبریتون استدلال میکند كه «سرمايه» داراي نوعي سرشت دروني با ویژگیهای هستيشناختي يكه است و به همين جهت نيز مقولات هستيشناختي، معرفتشناختي و روششناختي خاص خود را ميطلبد كه با آن دسته مقولات فلسفي کُلی كه از پيش به دست ما رسيدهاند سازگار نيستند. از اين منظر، «هستيشناسي اجتماعي» بيش از اندازه عام و در نتیجه زیادی همگونساز است. اگر اساس استدلالمان را بر هستيشناسي اجتماعي به طور کلی بگذاریم، یکتایی هستیشناسی سرمايه را تشخیص نخواهیم داد. همان طور که آرتور مینویسد، سرمایه، سطح نوپدیدی از واقعیت است که دربرگیرندهی روابط جدید و متفاوتی نسبت به واقعیتهای پیشین است. این شکل اجتماعیِ نوپدید، منطق درونیِ خاص خود را دارد که روششناسی خاص خود را نیز تولید میکند.
مبنای چارچوب مفهومی در سطح هستیشناختی، دو پایه دیالکتیک نظاممند و رئالیسم انتقادی میباشد، که مبنایی منطقی برای تدقیق نظریه تولید فضا برمبنای شرایط کنونی است. هستیشناسـی خاص فضا به منظور بازاندیشی مسأله زمین و زیست غیررسمی، لایه مند، رابطهای و فرایندی است.
ترکمه ضمن تبیین مؤلفههای اصلی هستیشناسی خاص فضا برمبنای چهارچوب مفهومی پیشین، به جمعبندی به منظور فراخوانی برای بازاندیشی مسئله تولید فضا در ایران پرداخت:
فقدان نظریه شهری در ایران:
- استفاده خودسرانه از نظریات موجود ــ کنارهم گذاری نظریات و اغتشاش اپیستمولوژیک- توصیف صرف سطحی از واقعیت، بازتولید وضع موجود
- ضرورت پیوند درونی نظریه با واقعیت مورد مطالعه یعنی فضا
- ضرورت نظریه پردازی جدید: اهمیت نظریه
نظریه؛ بخش سازنده فرایندهای برنامه ریزی شهری:
- مفهوم پردازی جدید، گفتمان جدید، واژگان جدید، سیاستهای جدید
- چارچوب بدیل ارائه شده، که در دو نمونه موردی محک می خورد، میتواند مبنایی انتقادی برای بازاندیشی مسائل شهری در ایران باشد
- دستگاه مفهومیِ ارائه شده، مبنایی است برای نظریه پردازی برنامه ریزی شهری در ایران ــ رویکرد پسااستعماری
سپس آقای دکتر جواهریپور با اشاره به نقد نظریات دهه 60 افزود درخصوص شهرنشینی و سرمایهداری وابسته، در دهه 50 نیز صحبت شده که سبب صدمه دیدن بحثهای توسعه شهری بود. ایشان روششناسی پیش رو که دنبالکننده آن بوده است را نقد کرد و تصریح کرد: مسئله امروز زیست غیررسمی، یافتن راهحل عملی است نه بحثهای مربوط به فلسفه شهر! با پرداختن به مقدمات پیچیده عنوان شده، امکان وصل شدن به سطوح خرد عملیاتی به سختی میسر است. مشکل اصلی ما این است که سیاستهای توسعه شهری نداریم.
پس از آن آقای مهندس روستا اضافه کرد: امروزه فکر میکنیم مسئله اصلی اسکان غیررسمی، مسائل اجتماعی بوده که نیازمند نقد سیاستهای اجتماعی دولت و حاکمیت است درحالیکه اتفاقاً مسئله اسکان غیررسمی در ایران ناشی از کمکارکردی ساختارهای اجتماعی و اقتصادی کلان مملکت بوده است. در ادامه ایشان اذعان داشت: مسئله زمین، جنبههای مختلف معیشت، خدمات شهری، رفاه و در آخر مسکن را دربرمیگیرد. سپس افزود: توجه به مسئله زمین و زیست غیررسمی میبایست در مقیاس خرد و متناسب با ویژگیها و ساختار مملکت صورت پذیرد.
در ادامه آقای دکتر زبردست تأکید کرد مسئله اسکان غیررسمی در ایران با تمامی کشورهای درحال توسعه متفاوت بوده و قابل مقایسه نیست. از آنجایی که وضعیت سکونتگاههای نابسامان ایران به مراتب بهتر بوده است، راهحلهای مربوط به آنها نیز میتواند سهلتر باشد.بنابراین یکی از راهکارهایی که میبایست به آن پرداخته شود بازگشت به خود است.
در پایان پس از پرسش و پاسخ و نقد شرکت کنندگان، جلسه خاتمه یافت.