همیشه اشتراکات لفظی میتوانند مانعی در افاده مفهومِ مورد نظر گوینده به مخاطب ایجاد کنند. «اندیشه ایرانشهری» در هر سه بخش «اندیشه»، «ایران» و «شهر» دارای تقریرات و تعابیر گوناگونی است. ترکیب «ایرانشهری» نیز به نوبه خود میتواند معانی متفاوتی را به ذهن متبادر کند.
این تعابیر گوناگون بالطبع تفاوتهای بنیادینی را در عرصه عمل پدید خواهند آورد. عدم شناخت چنین تفاوتهای هستیشناختی، تبعات ناگزیر و ناخواستهای را در بر خواهد داشت. به نظر میرسد پرداختن به مقوله ایرانشهر در گام اول مستلزم روشنکردن تکلیف گوینده با رویکردهای متفاوت به این موضوع است. این نوشتار در پی آن است با دستهبندی کلی نگاههای متفاوت به چنین پدیدهای، گامی در جهت روشنکردن تفاوتها برداشته و خطر نشناختن آنها را گوشزد نماید. مواجهه با پدیدهای همچون «اندیشه ایرانشهری» از سه زاویه میتواند اتفاق بیفتد:
اول: این نوع مواجهه با زیرسوال بردن وجود اُبژهای به اسم «ایران»، نگاهِ جهانوطن و فارغ از هرگونه تفاوت مابین انسانها را جستوجو کرده، انسان را بماهُوَ انسان واجد ارزش دانسته و هر آنچه که میان انسانها تمایز غیرطبیعی قائل گردد را تخطئه میکند. به نظر میرسد چنین اندیشههایی درعین متعالیبودن در مقام نظر، نوعی آرمانگرایی غیرقابل حصول را در بر داشته و دستکم در جهان کنونی در مقام عمل ناکام خواهد ماند.
دوم: این سنخ دیدگاه که زاده جهان مدرن است، در پی پدیدآمدن دولت-ملتها و زاییدهشدن این هویت جدید بهوجود آمده است. آنچه مسلم است تا پیش از دوران مدرن، «کشور» به مفهوم امروزین آن وجود نداشته و زندگی بسیاری از مردم یک سرزمین، رابطه مستقیمی با حکومتهای مستقر در آن نداشته است. هرچند در این صورتبندیِ جدید، شاخصِ تعیینکننده هویت، لزوماً تمایزهای نژادی، جغرافیایی، زبانی، تاریخی یا فرهنگی نبوده و مرزهای سیاسی-حکومتی هستند که تعیینکننده تفاوت میشوند، ولی اندیشههای ناسیونالیستی با تاکید بر این تمایزها و گاه با تمرکز بر یک یا چند مورد از آنها به دنبال برتریجویی و ترویج اعتقاد به برتری بر دیگران هستند. چنین تاکیداتی که در قالب بهرخکشیدن برتریهای تاریخی، فرهنگی، نژادی و ... در مقابل ملتهای دیگر اتفاق میافتد- در حالیکه هیچکس انتخابی درخصوص قرار گرفتن در یکی از طرفین نداشته- روشی غیراخلاقی و در تضاد با منافع جمعی انسانها است. چنین رویکردهایی حتی در صورت پذیرفتن اِعمال تاثیرات مثبت برای همبستگی اجتماعی گروهی از مردم، تالی فاسدهای نگرانکنندهای خواهد داشت. رصد جریانات ناسیونالیستی که عمدتاً با تاکید بر تمایزها و حتی نفی دیگران در جهت جدال برای اثبات خود عمل میکنند، خطر افتادن در ورطههایی چون شوونیسم را گوشزد میکند.
سوم: در مقابلِ نگاه ناسیونالیستی افراطی میتوان اندیشه ایرانشهری را نوعی مفهوم زندگی انسانی دانست که در ظرفِ زمان و در مکان خاصی تحقق یافته و هیچگونه برتری ذاتی به انواع دیگرِ زندگی ندارد. تفاوتهای جغرافیایی، اتفاقات تاریخی و تمایزهای اینچنینی انواع خاصی از روشهای زندگی را بهوجود میآورند که گویی در فرایند فَرگشتِ زندگی اجتماعی بهترین انتخاب طبیعی بودهاند. گسست از چنین روش زندگی تجربه شده و موفقی میتواند امکانات زیادی را از زندگی اجتماعی انسانها بگیرد. بر مبنای ذکرشده، معیارِ برتریِ فرهنگ خاصی بر سایر فرهنگها وجود نداشته و همنشینی فرهنگی میتواند با حفظ ویژگیهای خاص هر فرهنگ و بر اساس ایده «ظرف سالاد» اتفاق بیفتد. همچنین همانگونه که این تسامح در درون یک جامعه متکثر رخ میدهد، جامعه ایرانی باید بتواند با وجود هویت قابل ردیابی و مختص خود - که در دل خود خردهفرهنگهای زیادی را جای داده است- با رویکرد تعاملی با سایر ملیتها (به عنوان یک واقعیت گریزناپذیر کنونی) به روشی برای اثبات خود بدون نفی دیگران دست یابد.
در کل به نظر میرسد شناخت راه و رسم زیستن ایرانیان در طی سالیان دراز گذشته میتواند به فهم مشکلات جهان کنونی ایران و دستیابی به راهکارهایی برای برونرفت از آنها یاری رساند. متاسفانه خلط هویت فرهنگی ایرانی و مفهوم دولت-ملت ایران زمینه فهمهای نابهجا از هر دو مفهوم را ایجاد کرده است. نگاه زمینهگرا به مقوله ایرانشهر، نه تنها میتواند آن را از ورطه ناسیونالیسم برهاند، بلکه در جهت جهانمحلی شدن، نگاهِ انسانیِ جهانوطن بودن را نیز تعمیق بخشد.
به نظر میرسد فرآیند بازآفرینی اندیشه ایرانشهری باید در این مسیر با پرهیز از تاکید بر صفات عالی و تفضیلی (اصطلاحاتی مانند قدیمیترین، بهترین، تنها، اولین و ...) که ذاتاً نفی دیگری را در خود دارند، خود را از اندیشههای ناسیونالیستی افراطی مبّرا کند و بپذیرد که هیچگونه معیار استعلایی برای کشف برتری فرهنگی بر فرهنگ دیگر وجود ندارد. در این صورت است که توانایی شناخت فارغ از تعصب خود را پیدا کرده، اشتباهات و لغزشهای تاریخی خود را دریافته و توانایی پیراستن از ضعفهای خود را مییابد. این اندیشه باید بپذیرد همانطور که در سیر فرآیند طبیعی «شُدن» به اینجا رسیده است، باز هم باید با رصدِ امور انضمامی جهانِ کنونی به تغییر و اصلاح خود بپردازد. در غیر این صورت توانایی قضاوت و ارزش داوری واقعیات کنونی را نداشته و پیوسته به مجیزگویی کوتهبینانه از فرهنگ، تاریخ و مردم خود روی خواهد آورد. بهطور مثال، محتمل است بازگشت وفادارانه، احساسی و به دور از تعقل به هستیشناسی و خداشناسی اندیشه ایرانشهریِ تاریخی نهتنها دردی از انسانِ امروزین دوا نکند، چه بسا بر آن بیفزاید. طبیعتاً این جنس شیفتگی نمیتواند فارغ از غرضورزی عمل کند و بزرگترین ضربهها را بر پیکره اندیشه ایرانشهری خواهد زد. «چون غرض آمد هنر پوشیده شد، صد حجاب از دل به سوی دیده شد.»
*کارشناس ارشد معماری در شرکت مادر تخصصی عمران و بهسازی شهری ایران
منبع : پایگاه خبری وزارت راه و شهرسازی