این یادداشت بر ضرورت مدلسازی برای تحلیل ایرانشهر تأکید دارد و سعی دارد چارچوبی برای طراحی مدلی ارایه دهد که بتواند زوایای تازهای را برای فهم دقیقتر اندیشه ایرانشهر بازگشاید.
بحث با بیان دو پیش فرض آغاز میشود: اول: هر نوع تحلیلی درباره ایرانشهر، به مدل جامع مفهومی و تحلیلی نیاز دارد. این مدل باید عناصر اصلی را در برداشته و روابط و تعاملهای پیچیدۀ میان این عناصر را تبیین کند. شکی نیست که طراحی چنین مدلی خود پروژهای است که باید توسط تیمی از پژوهشگران و متفکران مجرب اجرا شود. دوم:در طراحی چنین مدلی، توجه به اصول حاکم بر ذاتِ پدیدههای مربوط و عناصر اصلی ضروری است. پدیدۀ ایرانشهر بدون توجه به ۴ عنصر اصلی قابل تحلیل نیست. این عناصر عبارتند از: شهر، انسان، طبیعت، تکنولوژی. ماهیت هر یک از این ۴ عنصر و تعامل آنان با یکدیگر باید در متن جامعه ایران تعریف شود درغیر این صورت نمیتوان از ایرانشهر سخن گفت. این چهار عنصر پدیدههایی هستند، درهمتنیده و هریک پیشینهای تاریخی دارند. هر تحلیلی به مدلی نیاز دارد که بتواند عناصر اصلی پدیده مورد تحلیل را معرفی و روابط و تعامل میان آنان را تبیین کند. شاید بتوان برای ساختن مدلی تحلیلی که برای تبیین پدیده ایرانشهر مناسب باشد، اصول زیر را برشمرد.
یک: پیروی از معرفت شناسی و هستی شناسی ایرانی. شکی نیست که فهم پدیده ایرانشهر بدون شناخت معرفتشناسی و هستیشناسی ایرانی ناقص خواهد ماند. معرفتشناسی ایرانی سعی کرده معانی مهمی چون زیبایی و اخلاق و هنر و دانایی و عشق را در یک مفهوم واحد به نام خرد ترکیب کند و در همین معنا خرد جاویدان را وسیلهای برای دستیابی به جاودانگی از راه زیست درست و پرستش یزدان تعریف کند. شکی نیست که شناخت عمیق و دقیق معرفتشناسی و هستیشناسی ایرانی، شالوده حرکت به سمت طراحی مدل تحلیلی ایرانشهر خواهد بود. در اینجا چند پرسش اساسی مطرح است: کارکرد این معرفتشناسی در زندگی شهروند معاصر ایرانی چیست؟و چگونه میتوان آن را در شهرهای کنونی عینیت بخشید؟ اما، پرسش اساسیتر این است: فارغ از معرفتشناسی و هستیشناسی ایرانی، آیا در تاریخ و فرهنگ و متون ادبی ایران میتوان ویژگیهایی را یافت که به فهم بهتر اندیشه ایرانشهر کمک کند؟ تعریف مفهومی هویت ایرانی و هویت ایرانشهر نیز همان قدر اهمیت دارد. در این تعریف، ذاتِ پویای هویت ایجاب میکند که هویت ایرانی نه تنها با توجه به پیشینهی تاریخی، بلکه در متن ایران معاصر تعریف شود. این بخش شاید دشوارترین کاری باشد که لازم است انجام شود.
دو: بدان که هستی. اصل دوم، به ما میگوید در بحث درباره ایرانشهر، باید به قوانین حاکم بر عالم هستی توجه کرد. ولی در اینجاچند پرسش مهم مطرح است: چگونه میتوان این قوانین را در دو مدل مفهومی هستیشناسی ایرانی و ایرانشهر، جای داد؟ آیا استفاده از این قوانین در طراحی ایرانشهر، امری است مفید؟ اگر بله، چگونه می توان این قوانین را در معماری ایرانشهر مادی کرد؟ به نظر میرسد قوانین حاکم بر عالم هستی به ما میگوید که در ترکیب ذوق و عشق و مهر و زیبایی با خرد در معرفتشناسی ایرانی، چه بصیرتی نهفته است. تأکید بیشتر بر معانی ذوقی در هستیشناسی ایرانی با اصول حاکم بر عالم هستی، سازگاری بیشتری دارد. به بیانی دیگر، معانی و مفاهیمی که از جنس ماده نیستند، جنسشان، اطلاعات است. هنوز فیزیک مدرن نتوانسته ذات اطلاعات را تبیین کند. به همین دلیل، پدیدههای انسانی مانند روح و روان و جان و عشق و معرفت و خرد، تابع نظم و ایستایی و تعادل و هارمونی نیستند که بیشتر بر ماده حاکم است. تابع قوانینی هستند که بر رفتار پدیدههای فیزیکی ولی ناشناخته عالم هستی حاکم است. به نظر می رسد نه تنها شهر بلکه انسان نیز تابع همین قوانین باشد. فهم و درک عمیق این اصول به ما هشدار میدهد که پیش فرضهای ما در سیاست گذاری و برنامهریزی پدیدههای مربوط به انسان – از جمله شهر – چقدر با واقعیتهای فیزیکی عالم هستی سازگاری دارد.
سه: هر مدلی که بخواهد اندیشه ایرانشهر را تبیین کند، بهناچار جایگاه اصلی متعلق به انسان است. چراکه غایت هر نوع تحلیلی درباره شهر،کمک به تبدیل شهر به مکانی بهتر برای زندگی انسان است. به تعبیری دیگر، ایجاد فضایی است که در آن انسان ایرانی معاصر با برخورداری از شرایط زندگی خوب، احساس شادی در حال را تجربه کند. هدف از طرح اندیشه ایرانشهرکمک به تبدیل شهرهای ایران به مکانی بهتر برای زندگی ایرانیان معاصر است. پس، انسان و کیفیت زندگی او هدف اصلی و مفهوم محوری است.
چهار: بهبود کیفیت زندگی شهری در ایران نباید تعادل اکولوژیک را برهمزند.
پنج: تکنولوژی، پیشران تحول زندگی شهری است.
· دکتر شهیندخت خوارزمی - استاد پيشگام روابط عمومي الكترونيك در ايران
منبع : پایگاه خبری وزارت راه و شهرسازی