سید محمد بهشتی شیرازی سید محمدبهشتی*: اندیشه ایرانشهری یک پروژه نیست، و باید نگاه فرآیندی به آن داشت. اما در آغاز باید بفهمیم اندیشه ایرانشهری چیست و این اندیشه چطور میتواند در ابعاد مختلف زندگی اجتماعی ما منعکس شود.
۱) اگر با شتابزدگی پیش برویم، اندیشه ایرانشهری هم همان سرنوشتی را پیدا میکند که بسیاری دیگر از اصطلاحات ارزشمندمان پیدا کردند؛ مثل اصطلاح «توسعه پایدار» که امروز همه از آن سخن میگویند ولی هیچکس تامل نمیکند که این توسعه پایدار یعنی چه؟ هر طرح ارزشمند بعد از مدتی معادل واژه «خوب» میشود، و اغلب تأمل نمیکنیم که این چیز خوب، دقیقا چیست و تفاوتش با سایر چیزهای خوب در کجاست. اولین توصیهام این است که شتابزده عمل نکنیم. تا نفهمیدیم، درست هضم نکردیم و اتفاق نظری برسر تعریف اندیشه ایرانشهری و معنای آن در توسعه شهری، و تکلیف وزارت راه و شهرسازی نسبت به این قضیه پیدا نکردیم، بهتر است به دنبال عملیاتیکردنش نرویم. باید ابتدا فهمید که آیا این اندیشه بلافاصله میتواند تبدیل به سیاستگذاری شود یا نه.
قدم اول ما ایجاد گفتمان است و تا زمانی که گفتمانی به شکل عمومی در این زمینه ایجاد نشده باشد، شما هر اقدامی بکنید تمام سیستم فعلی علیه شما شروع به بسیجشدن میکند، چون شما میخواهید مسیری را خلاف مسیری که در تمام طول ۶۰، ۷۰ سال گذشته طی شده، بروید. همه به آن شیوه عادت کردهاند، پس طبعاً در برابر شما که خواستار تغییر وضعیت هستید مقاومت خواهند کرد. در صورتی که اگر شما در گام اول گفتمانسازی کنید، این سیستم موجود بهتدریج نرم و منعطف میشود تا در مسیر جدیدی که پیشنهاد میکنید، همراهیتان کند.
2) اندیشه ایرانشهری فکری است که فقط به شهر ارتباط ندارد. مبتنی بر اندیشه ایرانشهری، به هر چیزی میتوان نگاه کرد از جمله به شهر و حتی به مدیریت آبهای شیرین کشور. در نگاه اول، اندیشه ایرانشهری مابهازای «شهر ایرانی» قرار گرفته است درحالی که چیزی فراتر از آن است. اصولا در بحث اندیشه ایرانشهری، ادبیاتی که در کشور تولید شده ادبیات خیلی گستردهای نیست. تعداد افرادی که در این حوزه به صورت جدی وارد شدهاند بسیار اندکاند. در بعضی حوزهها مثلا در ادبیات با نظر داشتن به اندیشه ایرانشهری بحثهایی صورت گرفته، ولی نه بحثِ خالصِ حِکمی راجع به توضیح و تشریح اندیشه ایرانشهری. اگر شما بگویید اندیشه ایرانشهری همه یک مفهوم مهآلودی در نظر دارند.
یک چیز واضح و روشن نیست که موافق و مخالفی داشته باشد یا استادی داشته باشد و شاگردانی... شما اگر بگویید «اندیشه هایدگر» دهها مفسر دارد. اما درباره اندیشه ایرانشهری در یک خامی جدی بهسر میبریم. برخورد برخی دوستان به گونهای است که انگار این اندیشه روشن شده، روی آن کار علمی در حوزه فلسفه و حکمت صورت گرفته، و کسانی هستند در گوشه و کنار کشور که در این زمینه صاحب نظر و رای هستند که ما باید اینها را پیدا کنیم، گروههایی تشکیل دهیم و از تعاطی فکرشان نتایجی بگیریم. حال آنکه فکر نمیکنم ۵ نفر هم پیدا کنید که متخصص این موضوع باشند. این اندیشه هنوز در تجردش به سر میبرد. یکی از دلایلی که تاکید میکنم این موضوع ابتدا باید با گفتمان شروع شود به همین دلیل است، تا شاید یارانی در حوزه نظر در شاخههای مختلف پیدا کند. مشکل ما عدم اشاعه این فکر نیست، مشکل ما عدم شفافیت این فکر، و عدم وجود ادبیات پُر و پیمان نسبت به این نوع فکر است. اندیشه ایرانشهری هنوز یک مفهوم شستهرفته یا یک صورتمسئله تعریفشده نیست. و این یعنی: فراهمآوردن مقدماتش بیشتر وقت میگیرد و مسیر سنگلاختری است.
3) واضح است که مساله امروز ما، مساله هویت شهری است. میگوییم که شهرهای ما تا سالهای دهه ۴۰ دارای هویت بودند، اما هرگز تامل نکردهایم که این هویت یعنی چه؟ پرسش اینجاست که در نگاه یک شهرساز این شهرها به چه معنا و چطور هویت داشتند؟ ما تامل نکردیم. ما در چنین پرسشهایی هم تامل نکردهایم و با چندت استدلال کلا از تامل در این هویت منصرف شدهایم: جمعیت آنقدر زیاد شده که اصلا فرصت نیست راجع به این چیزها فکر بکنیم؛ تکنولوژی آنقدر پیشرفت کرده که اصلا معنی ندارد ما به آن راهحلها و الگوها برگردیم؛ برنامه ریزی شهری و ساخت و ساز باید مبتنی بر اصولی باشد که از آن ور آب میآید. ما هیچ سندی پیدا نمیکنیم که مثلا در دوره صفویه، آیین نامه ۲۸۰۰ وجود داشته باشد. چون وجود ندارد میگوییم اینها همه اللهبختکی میساختند و شهرهایشان را توسعه میدادند، و کوچههای کج و معوج میساختند. آنقدر ساده میکنیم صورت مسئله را، که انگار هیچ نوع هوشمندی، عقل، درایت، مهندسی و فهم نسبت به محیط وجود نداشته که این شهرها پدید آمدند.
یعنی از یکسو میگوییم شهرهای قدیم واجد هویت هستند و از سوی دیگر چنین داوریهایی داریم. بیایید یکبار تکیه نکنیم به مطالعاتی که در طرحهای جامع انجام میشود. عکسهای هوایی شهرهای ما در سال ۳۵ همه شهرهایی هستند که بر اساس اندیشه ایرانشهری ساخته شده اند و بر اساس نقشی که در ایران داشتند الگوی توسعه شهری متفاوتی داشتند. وارد بحثهای فلسفی هم نشویم، چون یک مرتبه مدارمان به سمتی میرود که شاید ۳۰ سال دیگر به شهرسازی برسیم. در صورتی که عینش موجود است؛ همین شهر اصفهان که تا قبل از سال ۴۰ مبتنی بر اندیشه ایرانشهری ساخته شده است. تا پیش از دهه ۴۰ شهر، در شهرهای ما پدیدهای وجود داشت به اسم محله، و در محلات ساختاری مرکب داشتیم. در هر محلهای پولدار، حاجآقا، عالم، سیاستمدار، بقال، و گدای محله همه در کنار هم زندگی میکردند. درست از دهه ۴۰ به بعد است که در تهران، محلاتی پدید میآیند که فقط یک قشر اجتماعی در آنها زندگی میکنند. مثلا در نارمک فقط طبقه متوسط مذهبی مستقر میشوند. طبقه بالاتر از متوسط مذهبی در دروس جمع میشوند، ادارهجاتیها در یوسفآباد جمع میشوند، نسل بعدی ادارهجاتیها در گیشا جمع میشوند، آنهایی که کمپانیهای واردات و صادرات داشتند در عباس آباد جمع میشوند، یعنی یک پدیده جدیدی اتفاق میافتد که این را در طول تاریخ شهرنشینی نداشتیم. این ما را وارد یک وضعیتی میکند که من اسمش را میگذارم «بحران مدنیت»، سیطره کمیت حاکم میشود، کیفیت مفهومش را از دست میدهد. در نتیجه شما مثلا پدیدهای به اسم خیابان ندارید، فقط جاده دارید. جادههایی که داخل شهر هستند.
خیابانهایی که یکطرفه میشوند و فقط سرعت اهمیت دارد. از همان زمانهاست که خیابانهای متری درست میشوند. تا قبل از دهه چهل خیابان یا نادری است، یا لاله زار، یا استانبول است، یا فردوسی است. اسم دارند، رسم دارند، برای خودشان هویت دارند. میدان تبدیل میشود به فلکه. تبدیل میشود به گره ترافیکی. میخواهم بگویم همه چیز تنزل پیدا میکند. شدت یافته این وضعیت را پس از انقلاب میبینیم. تا دهه هفتاد، که نسل سوم مهاجرین آرامآرام وارد صحنههای اجتماعی میشوند، و دیگر مثل آن حاشیهنشینها نیستند. سال ۷۶، هفت تا کافی شاپ بیشتر در تهران نبود. الان شاید بیش از هفت هزار کافی شاپ داشته باشیم. در سالهایی که بحران مدنیت در اوج بود، زندگی به مثابه یک کیفیت، به فضای خصوصی پناه برده بود. در فضای عمومی فقط رفت و آمد وجود داشت. در حالی که الان دوباره زندگی از فضای خصوصی به فضای عمومی نشت کرده است. این تغییر احوال است که رفته رفته دارد تمنای هویت ایجاد میکند. یعنی همان چیزی که شهرهای ما را، معماری ما را اینگونه کرد، دارد دچار تغییر و تحول میشود. ما در حوزه شهرسازی و معماری، سازهایمان از کوک خارج نشده، گوشهایمان از کوک خارج شده است. برای همین است که وقتی یک صدای خوش را میشنویم گوشهایمان نمیتواند تشخیص دهد این کوک است یا نه. ما باید برای اینکه گوشهایمان را کوک کنیم تا بتوانیم سازهایمان را کوک کنیم، برویم سراغ یک ساز کوکی که اتفاقا هنوز کوک باقی مانده. با آن گوشهایمان را کوک بکنیم.
4) در انتخابات ریاست جمهوری دقت کنید. در تمام دورهها، کاندیداها یک تاریخ از دوره هخامنشی تا امروز میگفتند. چرا؟ چون میخواستند تعلقشان را به هویت ایرانی معرفی بکنند و غصه بخورند برای ایران و ایرانی. چون انگار این شاخصی بود که مردم به آن رای میدادند. گویی تمنای هویت به شدت در جامعه ایرانی وجود دارد. امروز اگر در وزارت راه و شهرسازی ایده ایرانشهری مطرح میشود، که ابتکار دکتر آخوندی است، آن را باید جدی گرفت و جدیاش میگیرد. این یعنی یک شرایط جدید اتفاق افتاده است. نگران هم نباید بود. گفتمان سازی مهم است ولی چنانکه اشاره شد، زمین هم حاصلخیز است. شرایط،شرایط مساعدی است.
* دکتر سید محمد بهشتی شیرازی- رئیس پژوهشگاه میراث فرهنگی و گردشگری