همه ما در دوره بعد از انقلاب صنعتی زندگی میکنیم، همه ما در سالهای پس از انقلاب فرانسه زندگی میکنیم. در روند همین جهانیشدن زندگی میکنیم. اینکه ما یک روح ثابت ملی برای ایران فرض کنیم و بگوییم این روح تا دورهای مثلا تا دوره مشروطه بوده است و اکنون دیگر نیست و ما میخواهیم آن را بازگردانیم، به نظر من تلقی درستی نیست.
یعنی چه که از چندهزار سال پیش یک ایرانی بوده که از مشروطه به بعد دیگر نیست؟ در دوره قبلی که دکتر آخوندی وزیر بودند، وقتی شهرداری تهران تراکمفروشی را شروع کرد آقای وزیر تلاش کردند در مقابل این روند بایستند. جلوی ساخت 90 برج را هم گرفتند و پروندهشان را به قوه قضاییه فرستادند. پس از ایشان دولتهایی آمدند که به اصطلاح مردمگراتر، اصلاحطلبتر و مشارکتپذیرتر بودند، اما این جریان به مدت ۲۵ سال ادامه پیدا کرد.
این واقعیت تاریخ معاصر ماست، واقعیت کشور ماست. همه دارند با آن زندگی میکنند، از شهرداری و مجلس و دولت و مردم و سازنده و خریدار و.... با آن کنار آمدهاند. باید ببینیم ماهیت این اتفاق چیست؟ چه چیزی ما را مجبور میکند که به دنبال یک آلترناتیوی به نام فرهنگ ایرانشهری برویم؟ نگوییم این وضعیت نتیجه یک اتفاق است، یک اشتباه است، مگر هر اتفاق و اشتباهی میتواند ثابت، در طول تاریخ الیالابد ادامه پیدا کند؟ نگوییم یک تفکر ایرانشهری وجود دارد که از تاریخ ملت ایران زاده شده است؛ حقیقت مطلقی است در کائنات که ولواینکه صدسال است که نیست، اما دوباره میتوان آن را یافت. بگوییم این چیست؟ مثال بزنیم. میگوییم چهارباغ اصفهان است و بخارا. مگر ما میتوانیم دوباره در اینها زندگی کنیم؟
من اتفاقا میگویم بهترین نمونه برای اینکه مسائل شهر را بفهمیم و مشکلاتش را حل کنیم خود تهران است. تهران است که از مشروطیت به بعد تمام این تاریخ را در خودش جای داده است. در زمان رضاشاه ما دو میلیون هم جمعیت شهری نداشتیم، الان ما ۵۶ میلیون جمعیت شهری داریم. مردم دارند در همین شهر زندگی میکنند، آنها که نمیتوانند زندگیشان را فراموش کنند. خودِ آقای پیرنیا به ما میگفت شماها دوست دارید بروید اینها را تماشا کنید، ولی نمیخواهید لابلای اینها زندگی کنید. این تاریخ جای خودش را دارد، من هم منکر زیباییهای این تاریخ نیستم ولی نمیتوان گفت این یک حقیقت مطلقی است که در همهجا میتوان از آن استفاده کرد. اگر میشد استفاده کرد پس چرا همه با زبان جدید، اصطلاحات جدید و مفاهیم جدید داریم سخن میگوییم.
من این تاریخگرایی را نمیفهمم، جز اینکه زیباییهایش را اگر میتوانیم حفظ کنیم. ما اگر نتوانیم در قرن بیستویکم، در سال ۱۳۹۴، در تهران یک معماری خوب بسازیم، هیچ وقت نمیتوانیم بگوییم تحسینگر عالیقاپو هستیم. ما زمانی آن فرهنگ را تصاحب خواهیم کرد که امروز بتوانیم یک بنای امروزی بسازیم. نمیتوانیم بگوییم اینها همه زشت است و ما قبولشان نداریم، ولی همین ما کسی هستیم که سیصدسال پیش آن را ساختیم. علت اینکه نمیتوانیم دیگر بسازیم چیست؟ من میگویم نه خیانت است، نه تعمد است، نه اشتباه. ما در تاریخمان این سیر را طی کردیم، حالا میخواهیم مسیر این تاریخ را عوض کنیم. ولی نه اینکه بخواهیم روند را متوقف کنیم و برگردیم ببینیم آنها چه بوده است. ما باید شاخصهای یک شهر خوب را جستجو کنیم.
اینکه جامعه را درگیر کنیم تا راجع به شاخصهای شهر خوب یا مورد نظر خودشان نظر بدهند خیلی خوب است و نتیجه هم میدهد. اما درباره ایرانشهر، مقداری ابهام وجود دارد. اولا واژهای که انتخاب شده یعنی خودِ «ایرانشهر» مسئله است. اگر بگوییم شهر ایرانی قضیه روشن است ولی وقتی میگوییم اندیشه ایرانشهری احتیاج به توضیح و رفع ابهام دارد. ایرانشهر با رجوع تاریخی، ظاهرا یک تئوری تمدنی است. باید یک مقداری واضح شود که ما دنبال یک بینش تمدنی هستیم و بعد هم توضیح دهیم که چگونه آن را به زمان حاضر پیوند میزنیم. این اولین مشکل ماست. مشکل دیگر این است که ما دیگر آن فرصت تاریخی را برای تشکیل شهری که هویت هم در آن باشد نداریم.
اولین طرحهای جامع ما در دهه ۴۰ تهیه شد. در آن موقع جمعیت شهرهای ما کمتر از ۱۰ میلیون بود، الان ما حدود ۵۵ میلیون جمعیت شهری داریم، یعنی این جمعیت در پنج دهه تقریبا ۶ برابر شده است. این جمعیت شش برابری که در این پنجاه سال آمدند، هیچ کدام آن شهرنشینی که در طول تاریخ هویت بهشان به ارث رسیده باشد، نیستند. از این جهت هیچ تعجبی ندارد که شهرهای ما به این شکل است. بعضیها فکر میکنند فقط شهر و معماری اینگونه است. آیا مثلا ادبیات ما بهتر است؟ موسیقی ما بهتر است؟ شعر ما بهتر است؟ علم ما بهتر است؟ فلسفهمان بهتر است؟ شما در کتابفروشیها ببینید، کتابهایی که چیدهاند و به عنوان شعر و داستان میفروشند، وضعشان خیلی بهتر از معماریای است که ما داریم؟ الان ما همینایم. تصور نکنیم که با اندکی دقت میفهمیم که مشکل کجاست و این مشکل قابل برطرف شدن است. در عین اینکه حتما بایستی این کار را شروع کنیم، اما باید صبور باشیم. باید این پروژهها را پیش برد، اما فکر نکنیم که مثلا یک اشتباهی شده، و میتوان آن را اصلاح کرد. نه اشتباهی نشده است. این راهیست که اجتنابناپذیر بوده است. ما باید یک خودآگاهی به توان دو داشته باشیم که از بیرون به این وضعیت نگاه کنیم. ضمن اینکه باید حوصله زیادی داشته باشیم تا تغییر را ببینیم.
- سید رضا هاشمی سیدرضا هاشمی*: *مشاور معماری و شهرسازی وزیر راه و شهرسازی
منبع : پایگاه خبری وزارت راه و شهرسازی