وقتی در یکی از کلانشهرهای بزرگ جهان زندگی میکنیم، در شهری به اهمیت تهران، که با پیشینه تاریخی خود، با اهمیتش در مرکزیت فرهنگی، همواره شرق و غرب را به یکدیگر پیوند میداده است؛ وقتی در شهری زندگی میکنیم که برغم بسیاری از آسیبهایی که در ساختار و سازههای خود، در شکنندگی و خطرات زلزله، در تقسیم ناموزون فضاها و غیره در خود دارد، به نسبت بسیاری از شهرهای جهان سومی چهرهای هنوز اغلب زیبا دارد؛ باید سطح انتظارمان را در مورد بهرهبردن از هنر برای زیباسازی چنین شهری نیز بالا ببریم.
از اینروست که وجود متولیانی برای این امر را باید به فال نیک گرفت و امیدوار بود نظرات کارشناسان و شهرسازان و متخصصان اجتماعی در ساماندادن به نمای بیرونی و درونی شهر، تصویر شهر و به کارگیری ابزارهای هنری در چنین شهری، به وقوع پیوسته و استفاده لازم و کافی از آنها بشود. هرچند متأسفانه اکنون از چنین آرمانی دور هستیم. در این یادداشت قصدم ورود به بحث ارزیابی کارکرد زیبایی شهری و وضعیت آن نیست؛ بلکه هدفم اشاره به یکی از برنامههایی است که با بازتاب زیادی در شهر تهران اجرا شد و پس از مناقشات زیاد و تقریباً بدون هیچ حاصلی، همچون همیشه با هزینههایی بسیار گزاف به پایان رسید.
این برنامه همان استفاده از صدها بیلبورد تبلیغاتی شهری، برای به نمایش گذاشتن پوستر آثار هنری در ابعاد بزرگ از سراسر جهان در خیابانها و بزرگراههای تهران بود که به مدت ده روز در اردیبهشتماه، به اجرا درآمد. در وهله نخست صرفنظر از اینکه چه میزان برای این برنامه هزینه مالی شده و چه مقدار نیروی انسانی مورد استفاده قرار گرفته و نتایجش چه بوده و آیا به توازنی قابل دفاع رسیدهایم، پرسشی اساسی مطرح میشود: چرا ما باید همواره در سیاستگذاریهای شهری و فرهنگیمان به ظاهر مسائل اهمیت بسیار بیشتری نسبت به لایههای عمیقتر بدهیم؟ چرا شگفتزده میشویم که این روند و این رویکردها ما را اغلب به سوی اشکال گوناگون «تظاهر» و توخالیبودن معنوی میکشاند؟ چرا درک نمیکنیم که برنامههای اساسی شهری را باید برای میانمدت و درازمدت طراحی کرد و نه برای یک زمان کوتاه و بیهدف؟ چرا متوجه این نکته نیستیم که برنامههای پرطمطراقی از این دست، هر چند هیاهوی زیادی بپا میکنند، در نهایت میتواند به واکنشهایی منفی از طرف جامعه مدنی و بیاعتبارکردن متولیان امر منجر شود؟
هیچکسی نمیتواند از اینکه چندروز در شهری که از فرط وجود تابلوهای تبلیغاتی بر درودیوارهایش، روی اتوبوسها و تاکسیهایش، بر هر سطح صاف و هر جای خالیاش، به مرحله خفگی رسیده؛ همچون معجزه، ببیند تبلیغات شیر و ماست و بستنی و بانک و بیمه و... جایش را به تصاویر زیبای آثار هنری داده، لذت نبَرَد. از اینرو، در یک تحلیل اولیه این اقدام را بیشک میتوان عملی زیباشناسانه دانست که دستکم تأثیر مثبت، البته محدود و کوتاهمدت بر حس زیباشناسی شهروندان میگذارد و از این جنبه باید از آن دفاع کرد. به گمانم دفاع اکثریت کسانی که این طرح را مفید دانستهاند صرفاً از این جنبه بوده است. اما مشکل آنجاست که همه میدانستند و میدانند که جای آثار هنری بر بیلبوردهای تبیلغاتی که هزینه هرروز و هرهفته آنها شاید بالغ بر میلیونها تومان باشد، نیست. بنابراین، دهروز معجزهآسا به پایان می رسد و بار دیگر سروکله همان کالاهای خوراکی و پوشاکی و پولی و غیره در همهجای شهر پیدا میشود و شهر ما را غرق فسادی مصرفگرایانه میکند که همه میدانند چه بلایی بر سر مردم آورده است؛ مردمی که بسیاری از آنها خواسته یا ناخواسته امروز درون چرخههای بیپایانی از مصرف و باز هم مصرفِ هرچه بیشتر و بیشتر همهچیز کشیده شدهاند. مردمی که بسیاری از آنها دیگر کاری ندارند جز خودنمایی و به رخکشیدن ثروتشان به یکدیگر، سوارشدن در اتوموبیلهای گرانقیمت و سکونت در آپارتمانهای میلیاری و خرید آثار هنری که چیزی از آنها نمیفهمند، و آویزانکردنشان بر درودیوار خانههایشان و فخرفروشی با ولخرجیهای بیپایان و خرید جواهرات و کیف و کفش و حتا آثار فرهنگی.
آیا زیباسازی شهری و استفاده از هنرمند، آن هم در کشوری که صدها و هزاران هنرمند جوان در آن وجود دارد و میلیونها ایده ارزانقیمت برای زیباکردن شهرشان دارند، یعنی این؟ چرا به جای بیلبوردهایی که همه شهر را اشغال کردهاند، از میلیونهای فضای مرده شهری برای ترتیبدادن نمایشگاههای نقاشی و مجسمهسازی و عکاسی، برای برپایی نمایشهای خیابانی، برای تأسیس کتابفروشیهای کوچک، برای عرضه محصولات زیبای فرهنگی مناطق و اقوام ایرانی استفاده نمیشود؟ نمیدانیم که با هزینه هریک از این بیلبوردها (حال هرکسی این هزینه را پرداخت کرده باشد) میتوان هزینههای جاری یک انجمن مردممحور را برای یکسال تأمین کرد و به هزاران جوان امکان داد که کارهایشان را در سطح شهر عرضه کنند؟
به گمانم بدونشک بسیاری از آنچه گفته شد مسئولان میدانند اما متأسفانه بههر دلیل ترجیح میدهند که با بستن چشم و گوش خود بر انتقادهای سالم و سازنده و از سر دلسوزی و حتا با نوعی بیصیرتی و بیطاقتی و کجخلقی، با قهر از منتقدان، همچون همیشه راه را برای چالوسان و صداهایی که به شکلی تصنعی همیشه دنبالهروی را بهترین شکل کسب درآمد دانستهاند، بگشایند. متاسفم که بگویم هیچ شهری در هیچ کجای جهان، در هیچ زمانی با چنین اشکالی از خودنمایی و برنامههای «غولآسای» هنری که نشانهای از نوعی تمایل به تکبر و بزرگنماییهاست، «زیبا» نشده است. و طبعاً نمیتوان چنین «نمایشهایی» را بیشتر از دهروز در شهر حفظ کرد. اگر واقعاً قصدمان زیباساختن شهرمان باشد، راههای بسیاری برای رسیدن به این هدف وجود دارد که نخستین آنها استفاده و بهرهبردن از هویتهای شهری است که در سنت و دین ما به وفور یافت میشوند؛ استفاده از تجربه و تخصص شهرسازان، جامعهشناسان، روانشناسان و متخصصان فرهنگ و شهرشناسی است؛ راهش میداندادن به جمعیت بزرگ هنرمندان جوانمان است که آمادهاند که تنها تکهای از این فضاهای بیپایان به آنها داده شود تا هنر خود و هنر دیگران را به شهروندانشان نشان دهند و شهر ما را نه برای دهروز بلکه برای تمام سال و تمام روزهایش زیبا کنند. نقد پروژه «نگارخانه ای به وسعت یک شهر» که بازتاب بسیار زیادی در میان هنرمندان داشت و متخصصان شهرسازی و جامعهشناسان و فرهنگشناسان نیز بدان کمک کردند، گویای اهمیتی است که همه این کنشگران برای شهر خود و موضوع مهم زیباسازی آن قائلند، اما پاسخی که دریافت کردند، بسیار مأیوسکننده بود. ظاهراً فراموش کردهایم که در کشوری زندگی میکنیم که در آن بیش از دهمیلیون تحصیلکرده دانشگاهی وجود دارد و صدها شهر و هزاران هزار نقطه فرهنگی و هنرمند و انسان فرهیخته وجود دارد و باید کمی با احتیاط بیشتری قدم برداریم و دیگران را هم در کنار تمایلات بزرگبینانه خود شریک ببینیم.
شهرداری تهران در سالهای اخیر بیلانی گاه بسیار مثبت در عرصههای پژوهش و ساختوساز از خود نشان داده و تهران را به سوی تبدیلشدن به شهری که باید جایگاهی در کلانشهرهای مهم دنیاداشته باشد، برده است. سازمانهای متعددی در شهرداری تهران امروز در حال مطالعه، برنامهریزی، ساختوساز و بهبود موقعیت این شهر بزرگ هستند که جمعیت و وسعتی در حد یک کشور دارد. اکنون شاید زمان آن رسیده باشد که تصویر شهر و زیبایی آن و از این بیشتر شعور شهروندان، هنرمندان و کنشگران اجتماعی این شهر نیز، تا اندازهای جدیتر گرفته شود. فکر نمیکنم این انتظار بزرگی باشد.
*استاد انسانشناسی دانشگاه تهران
منبع: ویژهنامه جامعهشناسی نشریه راه ابریشم