ابزارهای دسترسی

رهبر معظم انقلاب
ما باید کارهای اولویت دار و فوری را مورد اهتمام ویژه قرار دهیم که از جمله آن ها نوسازی بافت های فرسوده است.
ترمیم بافت های فرسوده شهرها و روستاها دراولویت کاری دستگاه های مسئول قرار گیرد.
مراد از برقراری نظام مقدس جمهوری اسلامی، همانا فقرزدایی و محرومیت زدایی است.
با سیاست گذاری توأمان با ابتکار و شجاعت و جرات، وارد میدان شوید.

فقر شهری در حال گسترش است. نحوه برخورد ما با این فقر شهری، که تجلی‌اش در فضای شهری به صورت اسکان غیررسمی و یا آن‌چه به‌عنوان بافت فرسوده نام گرفته، می‌تواند آن را به تهدید یا فرصت تبدیل نماید. برای تبدیل به فرصت نیاز به حکمرانی خوب است تا روال کنونی را دگرگون سازد. به قول مرحوم نادر ابراهیمی «ما برای آن‌که ایران خانه خوبان بشود چه کنیم؟»

جمعیت جهان به سرعت شهری شده است و در این روال شهری‌شدن بیش از ۹۰ درصد متعلق به کشورهای در حال توسعه است. پایین‌ترین نسبت شهرنشینی متعلق به قاره آفریقا و آسیاست که بالاترین پتانسیل شهرنشینی را دارند، آمار شهرنشینی اگر در چین اتفاق بیافتد از تعداد فقرا کم شده و در هند و بنگلادش تعداد فقرا افزایش می‌یابد. دوگانگی که شاهد هستیم: «فقر در هر جا تهدیدی برای همه هست». دغدغه فکری از نقطه‌ای آغاز می‌شود که وقتی نمودار قیفی نشان دهد توسعه جهانی به نحوی بوده است که فقرزایی بخش ساختاری آن است. در یک کتاب معتبر اشاره شده که توسعه اقتصادی و «رشد» اتفاق می‌افتد اما جامع و فراگیر نیست و همه جوانب را دربرنمی‌گیرد. فقر افزایش یافته و شکاف اجتماعی همچنان بیش‌تر می‌شود. ارزش افزوده ناشی از سرمایه جای خود را به تئوری مارکس داده که ارزش افزوده ناشی از نیروی کار است و از این‌رو سرمایه با سرمایه کار می‌کند و سرمایه‌دار دیگر شغل تولید نمی‌کند. چیزی که ۲۰سال پیش UNDP در گزارش توسعه انسانی خود تحت عنوان «رشد بدون ایجاد اشتغال» خطرش را هشدار داده بود. جمعیت جهانی از شکل هرمی خارج شده و به شکل دمبلی درآمده است. این فاصله‌ها فقرزاست و نمی‌تواند برای مسایل شهرها امیدوارکننده باشد. این‌گونه نیست که اگر رشد اتفاق بیافتد مسائل شهرها به خودی خود حل می‌شود بلکه نیاز به به سیاست‌های اجتماعی است. تجلی فضایی این فقر، اسکان غیررسمی است. اولویت در تعویض این لغات است، زیرا خود لغت اسکان غیررسمی عقب‌مانده است، زیرا بخشی از شهر را غیررسمی تلقی می‌کند. به بیان هانری لوفور «این حقی است در شهر». اگر ما فضای زندگی را برای گروهی از کم‌درآمدها فراهم نمی‌آوریم و آن‌ها خودشان این امکان را برای خود فراهم می‌آورند و شهرهای ۱۰میلیون نفره ساختند چگونه می‌توان آن‌ها را از این حق بازداشت؟ کدام گروه اجتماعی می‌تواند ادعا کند بدون ذره‌ای کمک دولت این پروژه‌های عظیم را بنا سازد؟ نیاز به توانمندسازی بسیار احساس می‌شود و عنوان توانمندسازی به خودمان برمی‌گردد. آن‌ها توانمند هستند چراکه ما از یارانه استفاده می‌کنیم اما آن‌ها خیر. توانمندسازی به افراد جامعه برمی‌گردد و تغییر معیارها در ارزیابی بافت‌های فرسوده حائز اهمیت است. اگر فقر انتقال یافته از روستا به شهر است، آیا فقر از مهاجرت صورت گرفته است؟ در بمبئی زیست خیابانی ۳۰۰هزار نفر را شامل می‌شود که در خیابان‌ها چادر زده و به معاش خود ادامه می‌دهند. این‌گونه محیط‌ها مستعد اتفاقات نامناسب است.

به راستی راه‌حل چیست؟ این فرزندانی که در مورد آن‌ها صحبت می‌کنیم آینده ایران هستند. وضعیت این شهر و دیدن این بچه‌های حاشیه شهرها فقط مسئله آن‌ها نیست بلکه مسئله همه ما است که در دل شهرمان چنین مسائلی درمی‌آید! اگر ما نمی‌توانیم پاسخگوی نیاز هموطنان روستایی در فضای خودشان باشیم، این حق شرعی و قانون اساسی و حق بشر و حق سنتی آن‌هاست که به هر جایی که می‌خواهند مهاجرت کنند. مهاجرت در دین ما وجود داشته و اساس دین بوده است، چرا که فضایی که در آن رشد نمی‌کنید را ترک کنید تا به فتح برسید. افرایش جمعیت افراد مهاجر در بافت‌های فرسوده و اسکان غیررسمی دارای رشد سریع و بسیار نگران‌کننده است. آمار نشان می‌دهد فقر مسکن بیش‌تر از فقر شهری است. امرار معاش به نحوی می‌گذرد اما مسکن چگونه؟ سر پناه چگونه؟ حالا خود افراد مسکن را تهیه نمودند ما می‌خواهیم نپذیریم؟

 اولین نقطه شروع این است که قبول کنیم نمی‌توانیم ۵/۲میلیون واحد مسکونی بسازیم. توانمندسازی از آن‌جایی شروع می‌شود که بدانیم معضل فقط کالبدی نیست. در مقیاس جهانی به طور مثال در آفریقا هر ۱۰واحد یک سیستم فاضلاب و دیگر امکانات در حداقل خود وجود دارد اما به این افراد فرصت نمی‌دهیم، حال که خود افراد درحال ساخت شهر هستند. ما به آن‌ها کمک کنیم تا بهتر بسازند. ما می‌توانیم دکه مهندسان همراه بسازیم تا مهندسان بتوانند در انتخاب مصالح و نوع ساخت راهنمایی‌های لازم را به آن‌ها ارائه نمایند. چرا شهرسازان یک‌روز را برای کمک به این عزیزان اختصاص نمی‌دهند؟ مانند دکترها که یک روز با تجهیزات کامل به روستاها می‌روند جهت کمک به بیماران محروم. این‌جا هم به همین ترتیب یک زمان را مختص به راهنمایی و مشاوره برای ساخت به مردم بدهند که خودساخته‌های‌شان را با شکل بهتر و با ساختار بهتری بسازند. این افراد منابع زیادی دارند اما قدرت تجهیز ندارند. در مناطق جنوب ایران برای یک لیوان آبِ خوردن ابتدا باید تانکر بخرند، بسازند و لوله‌کشی انجام دهند تا بتوانند در طول روز ۲ الی ۴ ساعت آب بهداشتی داشته باشند. این آب بسیار گران‌تر از آبی است که ما از لوله‌کشی شهری استفاده می‌کنیم. در نهایت ما به آن‌ها غیرقانونی می‌گوییم. این نشان می‌دهد ما قدرت بسیج‌کردن این منابع را نداریم؛ نحوه نگاه بانکی ما غلط است زیرا که این افراد بار سنگینی را از دوش دولت برداشتند. همین افراد با یک میلیون تومان، شغل تولید می‌کنند. آن‌ها با حضور در دوره‌های فنی حرفه‌ای، کار و دانش و... می‌توانند به اشتغال بپردازند. چرا فکر می‌کنیم زیر پوسته «این» محلات شرایط ناپاکی هست و زیر پوسته «آن» محلات پاک است؟

دکتر آخوندی گفته‌اند: به سازمان اجتماعی فکر کنید. در شهرسازی، به شهروندسازی فکر کنید. به حکمرانی فکر کنید. آدم‌هایی در گوشه کنار شهر هستند که به اصطلاح به آن‌ها حاشیه‌نشین می‌گویند اما آن‌ها در بطن شهر هستند. این افراد مولد هستند و به کوچک‌ترین حسن‌نیت با بقیه همراهند. این افراد آدم‌های متوقع، تند و برهم‌زننده هرگز نیستند؛ اما لحظه‌ای که بلدوزر را احساس کنند تبدیل به افراد بسیار مهاجمی می‌شوند.

مطالعات بسیاری در این زمینه صورت پذیرفته است؛ نسل اول مرکز مطالعات و تحقیقات دانشگاه تهران در سال ۱۳۴۲ - ۱۳۴۳، راهبری این تیم را دکتر اشرف برعهده داشتند. نسل دوم دانشگاه‌ها، دکتر کاظمی و  دکتر اعتماد و... بودند. نسل سوم دکتر پیران و... .

جمعیت روستایی ۲۰میلیون‌نفر است. با وجود نیاز به افزایش جمعیت این امر در روستاها محقق نمی‌شود بلکه در شهرها به وجود می‌آید. در سال ۱۳۸۵ در روستاها با رشد منفی جمعیت مواجه شدیم. استاندارد یعنی بهبود زندگی این افراد. راه‌حل این فضاها نه تخریب، نه نوسازی و نه نادیده انگاشتن است. خیلی از تصورات مانند این‌که این افراد صرفاً مهاجر هستند اشتباه است. ۶۰درصد این افراد مهاجر هستند و ۴۰درصد این افراد از شهرها روانه این قسمت‌ها شده‌اند. این افراد فقرای شهری هستند.

توانمندسازی و توسعه اجتماع‌محور که به اختصار به آن «تام» گفته می‌شود. احتیاج به دست‌هایی است که این افراد را همراهی کند. برای توانمندسازی نیاز است که با واحد سروکار داشته باشیم نه فرد. باید واحد را به ساختار اجتماع تبدیل کنیم تا به جای روبه‌رویی با واحد با اجتماع مواجه شویم. رویکرد توانمندسازی اجتماع‌محور، تقویت اجتماعی است که خودشان هستند، آن‌ها سرمایه درونی بالایی دارند اما سرمایه بیرونی اندک. دیگر این‌که دسترسی برابر فرصت‌ها و ظرفیت‌ها از طریق بازآفرینی است. در بازآفرینی محتوا را ببینیم. حل این مسائل را نباید از شهروند جدا کرد. در این رویکرد اعتمادسازی اولین اصل بوده و برپایی شور و اشتیاق بین مردم و ساکنین. با افراد این محلات نباید مانند موش‌آزمایشگاهی برخورد شود که هرچند وقت یک‌بار عده‌ای برای مصاحبه و تهیه گزارش با دوربین و وسایل به آن‌جا می‌روند اما هیچ اتفاق خاصی برای این محلات رخ نمی‌دهد. باید این افراد را به اجرا دعوت کرد. در مرحله بعدی باید نهادسازی را مورد توجه قرار داد؛ بسیج محلات، بسیج مساجد. در مرحله بهسازی اولین قدم شعف و انگیزه است. آن‌ها باید بدانند که محل زندگی‌شان بهتر از قبل شده و این امر با حضور ارگان‌های مختلف و تقویت برنامه‌های هماهنگ امکان‌پذیر است. به نحوی که بتوان تمام فعالیت‌ها را هم‌راستا و همسو کرد تا به ارتقای زندگی این افراد منجر شود. مشارکت در اجرای پروژه مرحله بعد است. هیچ حقی بدون مسئولیت امکان‌پذیر نیست. هیچ‌چیز خطرناک‌تر از این نیست که به افراد گفته شود «ما می‌خواهیم توانمندتان کنیم». زیرا آن‌ها به اندازه کافی توانمند هستند. بهترین روش این است که گفته شود ما آمده‌ایم این‌جا تا با هم کار کنیم. از طریق مشارکت، ارتقا در زیست‌پذیری و یک‌پارچگی در شهر ایجاد می‌شود.

اگر شهرها با فقر برخورد سازنده نکنند، فقر برخورد ویرانگری با شهرها می‌کند. اگر در مرحله بازسازی قرار گرفتیم نیاز نیست از الگوی محلات اعیان شهر نمونه‌برداری شود. باید از الگوی اصلاحی و هویت‌بخشی استفاده شود. یعنی از الگوهای جدید بهره برد زیرا یک‌سوم از شهر مورد بحث است. الگوی توسعه به شیوه دیگر تنها راه بقای بشر است. پایداری تنها به این نیست که مانند اروپا و سوئیس زندگی کنیم. پایداری یعنی این‌که این افراد سرمایه اجتماعی و آمادگی یک شهرِ کم‌کربن، کم‌آب و... را دارند به خاطر اینکه ۸۰درصد رفت‌وآمدها با وسایل نقلیه عمومی بوده و آلودگی کم‌تری نسبت به سایرین تولید می‌کنند. این فضاها باید الگوی شهر ایرانی اسلامی را داشته باشند. شعار وزیر مسکن که بسیار درست و مناسب است، این است که دولت تأمین‌کننده بس است؛ دولت تسهیل‌گر. شهروند متوقع دیگر بس است؛ شهروند پرسش‌گر. باید این حق را داد. اگر حق را دادند، تعریف مناسبی از حکمرانی شکل می‌گیرد؛ تصمیم‌گیری عمومی با منابع عمومی با شرکای متفاوت. شرکایی هستند که بخش خصوصی است، جامعه مدنی و بخش دولتی. فضای عمومی متعلق به همه است. با هم‌اندیشی این سه گروه منابع به بهترین شکل ممکن بسیج و استفاده می‌شود. وقتی با هم باشند ظرفیت‌سازی اتفاق می‌افتد. وقتی با هم باشند شهروندی از آن شهر می‌شوند. سرمایه‌هایی که به وجودآورنده توسعه هستند مانند سرمایه‌های طبیعی، هوشمندی، انسانی، اجتماعی، فرهنگی و... را این افراد دارا هستند.

 

*  آقای دکتر  مظفر صرافی - عضو هیئت علمی و گروه شهرسازی دانشگاه بهشتی