در جستجوی مدیریت مردمی بحران
جلسه اول: جامعه شناسی بحران در ایران؛ سیل
سوال کلیدی: آیا میتوان از الگوی ایرانی مواجهه با بحرانهای طبیعی بویژه سیل سخن گفت؟
آذر تشکر
جامعه شناس و مدیرپنل
سیل فروردین 1398 از نظر گستره به عنوان یک اتفاق ملی شناخته میشود زیرا بخشهای مختلف جامعه را درگیر کرد. در همین ارتباط دفتر مطالعات ترویجی شرکت بازآفرینی شهری اقدام به سازماندهی سلسه نشستهای «در جستجوی مدیریت مردمی بحران» کرد که این نشستها در هفت جلسه تعریف شده است و مطابق برنامهریزیهای صورت گرفته از جنبههای مختلف به بحران سیل و همچنین تجربه جامعه ایران در مواجهه با بحران پرداخته خواهد شد.
نشست اول با عنوان «جامعه شناسی بحران در ایران؛ با تاکید بر موضوع سیل» به طور فشرده به بررسی جامعه، فرهنگ مدیریتی گروه های درگیر در بحران میپردازد و در این نشست آقای سید مجتبی علوی مقدم، بنده و همچنین آقایان محمد سالاری و دکتر جباری به بررسی موضوع خواهیم پرداخت.
سید مجتبی علوی مقدم
معاون شرکت بازآفرینی شهری ایران
آنچه به عنوان حوادث طبیعی در پهنه گیتی رخ میدهد، امری اجتناب ناپذیر است که به مدد مدیریت صحیح میتوان با مشکلات کمتری از آن عبور کرد. ایران همواره به وسیله مخاطراتی طبیعی همچون سیل و زلزله دچار آسیب شده است و البته این حوادث در آینده نیز وجود خواهد داشت. البته رخدادهای گذشته سبب شده است تا سطح مدیریت و هماهنگیها روشن شود و مسئولین دریافتهاند که باید در حوزه مدیریت بحران تلاش کنند. اما در ابتدا سوالی مطرح میشود مبنی بر آنکه علت تشدید حوادث چیست و همچنین چطور میتوان حوادث را ساماندهی کرد؟
برای یافتن پاسخِ سوال مطرح شده در ابتدا باید به سراغ عامل تشدید رفت. خداوند متعال دنیا را با نظم و انضباط بسیار دقیق آفریده است و اتفاقات طبیعی جزء لاینفکی از زندگی بشر است اما دلایلی همچون دخالت ناآگاهانه بشر در موضوعات طبیعی باعث وقوع این اتفاقات میشود. نمونهای از این دخالتها ساختوساز و دست اندازی در حریم و بستر رودخانهها و نبود برنامههایی دقیق و مشخص برای ساماندهی این ساختوسازها است. عامل دوم نوع مدیریت در منابع و مصارف آب است که اگر تدبیری صحیح بر آن صورت نگیرد، حوادثی از این قسم را تشدید خواهد کرد و عامل سوم نیز مربوط تغییرات اقلیمی در دنیا است. یکی دیگر از مشکلات نیز بیتوجهی دستگاههای حاکمیتی نسبت به خواستههای بهحق مردم است؛ مردم نیازهایی دارند و اگر برای این نیازها، برنامهریزی صورت نگیرد، خودشان به صورت سنتی کار را دنبال خواهند کرد که این امر سبب ایجاد مشکل خواهد کرد. به این منظور گفتمان و همفکری با افراد درگیر در مشکلات ناشی از حوادث طبیعی باید مورد توجه قرار گیرد. نکته حائز اهمیت جایگاه اصلی مردم در تصمیمگیری و برنامهریزیها است. برای این امر مردم باید محور کار قرار بگیرند، خواستههای آنها هدایت شود، اولیتبندی در برنامهها بر اساس نیازمندیهای مردم صورت بگیرد و همچنین به ضوابط و مقررات توجه شود. در ادامه به برخی از مشکلات موجود اشاره خواهد شد.
سیاست وزارتراه در گذشته چنین بود که تصمیمگیریهای کلان توسط گروهی از مدیران در تهران صورت میگرفت و سپس جهت اجرا به اداراتکل، به عنوان دستگاههای حاکمیتی، ارسال میشد اما این سیاست موفق نبود زیرا هرجا که مسئولین و دستگاههای حاکمیتی مردم را در کنار خود قرار ندادند، به نقطه آسیب تبدیل شد. بنابراین مجموعه وزارتخانه به این نتیجه رسید که علاوه بر تصمیمگیری در اتاقهای شیشهای و کنترل از راه دور باید خودشان نیز در میان مردم قرار بگیرند تا مشکلات را مورد ارزیابی، دسته بندی و اولویتبندی قرار دهند و بر اساس این اولویتها راهکارهای عملی و اجرایی دنبال شود و در نهایت این راهکارها به دست خود مردم جاری و ساری گردد. این امر نشان دهنده تفکر مشارکت در امور است و مجموعه حاکمیتی بعد از گذشت سالها تجربه به این نتیجه رسیده است که آن را به عنوان بهترین و اساسیترین راهبرد قرار بدهد. البته این مشارکت یکسری مفروضات دارد، یعنی اگر امروزه شعار واگذاری اختیارات و اقدامات به مردم داده میشود باید با تفویض اختیار کامل همراه باشد نه آنکه بخشی از اختیارات داده شود اما مردم در اجرا و عمل با مشکلات و گرفتاریهایی برخورد کنند. بنابراین دستگاههای حاکمیتی باید به عنوان پشتیبان و ناظر در راس کار قرار بگیرد. مدیریت شهری در چندسال گذشته این نکات را تجربه کرده است به گونهای که میتوان مشارکت مردم در مدیریت شهری را لمس کرد البته شدت و ضعف و همچنین موفقیت و عدم موفقیت این مشارکت به عملکرد بخش حاکمیتی بستگی دارد و هرچه این بخش از علاقمندی خود نسبت به تصدیگری کم کند و اختیاراتش را در اختیار مردم و نهادهای مردمی قرار دهد، توفیق مشارکت مردم نیز بالاتر خواهد بود.
یکی از سیاستهای وزارتراه که در زمان مدیریت آقای اسلامی و مهندس پژمان در دستور کار قرار گرفته، واگذاری اختیارات به صورت صد در صد و با اعمال نظم و انضباطی خاص است. در این روش اختیارات مردم و استانها واگذار میگردد و مجموعه وزارتخانه فقط به عنوان پشتیبان و ناظر در موضوعات دخالت دارد. راهکارهای عملی این موضوع به شرح زیر است:
- بهرهمندی از مشارکت و همفکری مردم
- استفاده از ان.جی.او ها و سنت حسنه وقف
- توجه به روش تابآوری شهری از لحاظ اقتصادی، اجتماعی و کالبدی
- نهادسازی شهری با تکیه بر فعالیتهای مردم
- نوسازی شهری و تامین مسکن با تاکید بر نیازمندان و ساکنین بافت های فرسوده
- مدیریت و ساماندهی بافتهای شهری با تکیه بر همفکری و شناسایی مشکلات توسط مردم
یکی از افتخارات ما این است که در نظام جمهوری اسلامی، توجه به مشارکت مردم در راس امور قرار گرفت؛ دلایل و عدله این امر نیز تجربه پنچ دوره فعالیت شورای اسلامی شهر است که به معنای واقعی حضور مردم را در مدیریت شهری و تصمیم گیریها نشان میدهد.
آذر تشکر
مدیر پنل و جامعه شناس
در دنیای امروز سایه تغییرات اقلیمی بیش از همیشه گسترده شده است و در چنین شرایطی بحران سیل دیگر فصل نمیشناسد بلکه ممکن است با گذشت فصل تابستان شاهد ایام پربارش دیگری در پاییز بود. بنابراین بحران سیل تمام شدنی نیست و اگرچه تا شروع سلسله نشستهای «درجستجوی مدیریت مردمی بحران» حدود چهارماه از وقوع سیل گذشته اما خبرها از شهر پلدختر حاکی است که بوی شدید و آزار دهنده ناشی از باقی ماندههای سیل همچنان در شهر وجود دارد. همچنین به گفته شهردار آققلا حدود ده نیرو از شهرداریِ شهرهای مختلف و برای مدت یک ماه درخواست شده است زیرا باید برای کل شهر پروانه ساختمانی صادر کرد یعنی تمام خانههای مردم در سیل آسیب دیده و یا تخریب شده است. این موارد نشان میدهد که مسئله سیل تمام شده نیست و در نتیجه آن یک ترومای جمعی ایجاد شده است؛ در اصطلاح روانشناسی این کلمه به وضعیتی اطلاق میشود که طی آن اگرچه ظاهرا حادثه تمام شده و فرد بهبود یافته است اما این فرد از لحاظ روانی از غم و ناراحتی بیرون نمیآید و در آن فضا به زیست خود ادامه میدهد. بنابراین هر چه زمان بگذرد این موارد ناشی از اتفاقات جمع شده و به یک تروما تبدیل میشود در نتیجه برای جلوگیری از آن نیازمند گفتگو هستیم.
به هنگام وقوع سیل بحث بازدید از استانهای درگیر مطرح شد که طی آن بنده و خانم دکتر اسکندری _ مدیرکل مطالعات کاربردی و ترویجی شرکت بازآفرینی_ راهی منطقه شدیم که البته اهدافمان متفاوت بود زیرا خانم اسکندری به فراخور سمت خود به دنبال تلفیق آموزش با مسئلهای اجتماعی یعنی سیل بودند و طرح بنده نیز ناظر بر این امر بود که چگونه میان آموزش و تجربه ارتباط برقرار کرد تا این آموزش با نیاز مخاطب همتراز شود.
مبحث «مشارکت» در بازآفرینی شهری به عنوان امری مهم و پرظرفیت شناخته میشود و ارتباط آن را با سیل میتوان چنین مطرح کرد «مواجهه جامعه ایرانی با سیل به عنوان مسئلهای به شدت بحرانی و نیازمند به نیروهایی متمرکز، چگونه است؟» به منظور یافتن پاسخ برای این پرسش، دوازده شهر و در واقع میدان حادثه بررسی شد و عمده تکنیکها برای یافتن پاسخ مبتنی بر مشاهده و مصاحبه بود. ذکر این نکته حائز اهمیت است که تئوری در مطالعات ایرانی به عنوان دغدغه ذهنی در نظر گرفته میشود اما در دنیا تئوریها در پاسخ به یک واقعیت شکل گرفتهاند. بنابراین همزمان با مشاهده رخداد این سوال وجود داشت که در دنیا چه کسانی پیرامون موضوعی همچون فاجعه حرف زدهاند و ذهن ایرانی با این موضوع چه برخوردی دارد؟ در نتیجه این سوالات ذهن بازدید کننده همواره بر تئوری و آنچه در میدان تجربه با آن روبرو بود، رفت و برگشت میکرد.
یکی دیگر از مهمترین چالشها در بحث مطالعات اجتماعی این است که چگونه میتوان از پس مسائل نظری و فکری بر آمد تا در پی آن بحثهای دانشگاهی و نظری به میدان واقعیت ارتباط پیدا کنند. به عبارتی دیگر برخی برداشت های انجام شده از میدان عمل بسیار تخصصی هستند و دیدگاههایی کارشناسی میطلبند اما برخی دیگر از برداشتها نیازمند دیدگاههایی عمومی هستند بنابراین در این نقطه نیاز به گفتگویی جامع در چارچوب بحثهای مبتنی بر مشارکت و سیاست های باز آفرینی احساس میشود و گفتگویی باید بتواند موقعیتی بین الاذهانی ایجاد کند. در همین راستا ایده برگزاری سلسله نشستهای «در جستجوی مدیریت مردمی بحران» شکل گرفت.
پس از طرح ایده گفتگو درباره بحران، و مشخصا بحران سیل، این نکته روشن شد که تقریبا هیچ شناختی از مسئله وجود ندارد به عبارت دیگر یک بحران در جامعه ایران اتفاق افتاده بود و در این زمان فرایند کشف تدریجی آن آغاز شده بود. خلاء مورد اشاره در حالی بوجود میآمد که جامعه ایرانی در طول تاریخ همواره با مسئلهای به نام سیل درگیر بوده است و استانی همچون گلستان و مشخصا شهر آق قلا هرساله در معرض سیل قرار داشته است. با وجود این امر اما شناختی از ابعاد ماجرا وجود نداشته یا آنکه دستکم گفتوگویی بین افراد شکل نگرفته است زیرا اگر چنین گفتگویی وجود داشت دیگر این سوال مطرح نمیشد که پس از وقوع سیل و از بین رفتن عوارض زمین چه اتفاقی برای مالکیت زمین رخ خواهد داد؟ پاسخ به این سوال و تعیین مجدد مالکیتها زمانی ممکن است که سیستم کاداستر اراضی وجود داشته باشد. در همینباره وقتی تلاشهای اولیه برای طراحی پنل گفتگوها آغاز شد، دریافتیم که صاحب نظران را نمی شناسیم، صاحبنظرانی که به مدد آنان میشد بتوان راجع به ظرایف و دقایق فاجعه گفتگو کرد. اگرچه راجع به موضوعاتی همچون فاجعه، بحران، سیل، تاب آوری و... حداقل در حوزه ادبیات شهری کتاب و محتوا تولید شده است اما همانطور که عنوان شد خلاء این تولید محتوا در مواردی چون بحث مالکیت زمین احساس میشود و در همین ارتباط برای این سلسله نشستها پنلی طراحی و سعی شد از کارشناسان قوهقضاییه و همچنین کارشناسان حوزه اسناد و مالکیت شهری نظرخواهی شود.
توجه به مداخلهکنندههای مختلف در بحران یکی از نکات مهم دیگری است که در گفتگوهای حاضر سعی بر پرداخت به آن شده است. بدیهی است سیل فروردین ماه 1398 چهار استان را درگیر کرد و در این ماجرا تعداد زیادی از نیروهای محلی حضور داشتند بنابراین لازم بود کارشناسان و افرادی که از نزدیک با مسئله درگیر بودند نیز در گفتگوها شرکت داشته و ضمن ارائه گزارش به همفکری با نیروهای حاضر در تهران بپردازند.
کشور ما به لحاظ طبیعی همواره با دورههایی از خشکسالی و ترسالیهای مواجه بوده است به گونه ای که طی دورانی حجم بارندگی بسیار زیاد و در دورانی دیگر خشکسالی میشود اما با وجود این ساختار اقلیمی هنوز هم سیل ما را غافلگیر میکند و سبب میشود که ضعیف عمل کنیم. در جریان سیل، افراد بنا به جایگاه خود دیگری را خطاب قرار داده و به ضعف متهم میکردند. از یک سو جامعه مدنی، ان جی او یا رسانه، دولت را به عملکرد ضعیف متهم میکرد و در این میان نیز به فراخور رسانهها افکار اجتماعی دستکاری شد یعنی صداوسیما یک مدل گزارش ارائه میداد و شبکهای ماهوارهای نیز صداوسیما و دولت را مورد حمله قرار میداد و علاوه بر حمله به کلیت سعی داشت که مردم را نیز قربانی نشان بدهد. در همین راستا و در سلسله نشستهای درجستجوی مدریت مردمی بحران به مسئله حضور تشکلهای مردم نهاد در سیل و همچنین نقش رسانهها پرداخته شده است.
بحران سیل فروردین 1398 از نظر زمان و عوامل درگیر دارای گستردگی بود؛ از نظر گستردگی زمانی همانطور که گفته شد، شهرها همچنان با آثار سیل مواجه هستند و از نظر عوامل درگیر نیز بسیاری از ساختمانهای دولتی، بیمارستانها، تاسیسات و مراکز دانشگاهی دچار آسیب شدند. از سویی دیگر طی این سیل طبقات جامعه نیز جابهجا شد به گونهای که در بازار کوهدشت یک راسته تحت عنوان دستفروشان به وجود امده استکه این دستفروشان مغازه داران و کسبهای هستند که در نتیجه سیل دچار آسیب شدهاند. بنابراین دامنه آسیب در بحرانی همچون سیل تنها محدود به اقشار فرودست نیست بلکه قشر ثروتمند و طبقه متوسط نیز در این حادثه درگیر میشوند و به دنبال ان محلات ثروتمندنشین نیز از سیل مصون نیستند. به عنوان مثال و در شهر پلدختر، خانه مسئولان شهری از جمله فرماندار و معاون فرماندر نیز بر اثر سیل تخریب شد. بحران سیل همچنین چالشهایی پیش بینی نشده را ایجاد کرد که در این میان گروههای غیر رسمی و حاشیهنشین با این چالشها مواجه شدند، گروههایی که به لحاظ قانونی و ملی هنوز به رسمیت شناخته نشدهاند. به عنوان مثال در شهر گنبد کاووس اگرچه بحران به خوبی مدیریت شد، اما ساکنین حاشیه گرگان رود، که منازلشان دچار آسیب جدی شده بود اغلب مهاجران افغانستانی بودند و پس از با شروع فرایند بازسازی این افراد مشمول دریافت وام بازسازی نیستند.
سخن آخر آنکه در شکلگیری گفتگوها این نکته در نظر گرفته شد که پر هزینه نباشند بلکه باید در ابعادی کوچک صورت بگیرد و به همین ترتیب به جای شکلگیری در غالب سمینار که اغلب پرخرج و بدون خروجی است در محل خانهگفتمانشهر (وارطان) و به صورت سلسله نشست برگزار شد.
محمد سالاری
پژوهشگر و برنامهریزی شهر
مناسبات اجتماعی یک جامعه در جریان بحران از دست خواهد رفت، بنابراین اولین سوالی که بحث را شکل میدهد این است: جامعهای که در جریان بحران از مناسبات اجتماعی تهی شده است، چگونه احیا میشود؟
جامعهشناسان بحران همواره معتقد هستند که رفتار انسانها در جوامع بحرانزده شبیه به هم است و این تعریف را به جامعه ایران نیز تسری میدهند زیرا این جامعه نیز همواره با بحران روبرو بوده است. بر این اساس رفتار افراد در هنگام بحران شبیه به هم است زیرا همه آنها در طول بحران دچار دستپاچگی هستند و بعد از آن نیز به قول خانم تشکر دچار «تجربه تروماتیک» میشوند البته تجربه این جوامع از بحران یکسان نیست. از سویی دیگر اما تقلیل جامعهشناسی مصیبت به شباهتهای رفتاری جوامع در هنگام بحران، غلط است زیرا در عین وجود شباهتهای رفتاری تفاوتهای نیز وجود دارد که نباید از آنها غافل شد. به عنوان مثال در عربستان یا سیبری وقوع حادثهای چون زلزله بسیار استثنائی است، همچنین در نیویورک قطعی برق همانقدر غیر مترقبه است که وقوع زلزله در سیبری یا عربستان؛ به همین خاطر نیز در صورت قطعی برق در نیویورک حتی ممکن است مردم بحران زده، مغازهها را نیز غارت کنند. از سویی دیگر اما در کشور ژاپن به این دلیل که بحران امری دائمی و عادی شده است همه وظایف خود را میدانند. بنابراین و در وهله اول باید توجه کرد که جامعهشناسی بحران به فراخور تفاوت میان جوامع از لحاظ تعریف نیز دچار متفاوت میشود در نتیجه هر جامعهای باید جامعه شناسی بحران خودش را تدوین کند.
اما وضعیت بحران در کشور ایران چگونه است؟ اگرچه بحران در ایران زیاد به وقوع پیوسته است اما میان سکون حاصل از پایان یک بحران تا وقوع بحران بعدی فاصله زیاد است، بنابراین سرزمین ما سرزمین سکون و بحران است یعنی سالها خواهد گذشت تا دوباره در بم زلزلهای به وقوع بپیوندد. اینکه خانم تشکر گفتند سیل در آققلا سابقه داشته است را قبول ندارم و این را با ذکر یک تجربه اثبات خواهم کرد؛ بنده ششماه قبل از وقوع سیل گنبد و به منظور انجام پروژهای در شهر آققلا و درجستجوی گرگانرود بودم و اگرچه این رود در نقشهها وجود داشت اما در سطح شهر دیده نمیشد. از چند نفر درباره موقعیت گرگانرود سوال کردم که حتی برخی اصلا نامش را نمی دانستند و در نهایت جویی را یافتم که دوطرفش دیوار بود و در میانه آن هرگونه زباله ساختمانی و حتی یک تراکتور زنگ زده دیده میشد. هنگامی که از مسئولین پرسیدم چرا رودخانه به چنین وضعی افتاده، گفتند که در بالا دست سدی را احداث کردند و سالهاست که دیگر در اینجا آبی جاری نشده است. آنها همچنین گفتند که این رودخانه تبدیل به محلی برای فاضلاب تبدیل شده است و قصد داریم روی آن را بپوشانیم!
چنین پاسخی یعنی در اینجا فاصله بین سکون و بحران زیاد شده است به گونهای که سیل را که سابق بر این به مثابه ابژه بوده، از ذهن ما خارج کرده است و به دنبال این کار دیگر تفسیری از سیل در ذهن موجود نیست و برای وقوعش تدبیری اندیشیده نمیشود تا اینکه در هنگام وقوع بحران افراد دچار تعجب میشوند. البته این تعجب در ادبیات جامعهشناختی ایران نیز به چشم میخورد؛ یک جامعه شناس چنین نوشته است «در دوران صفویه تا قاجار حدود 360 مصیبت جمعی از جمله زلزله و طاعون در کشور رخ داده است که در این میان سهم سیل از همه بیشتر است، تعجب آور اما اینجاست که با وجود تلفات جانی و مالی فراوان این مصیبتها پس از مدتی فراموش میشود تا وقتی که مصیبت بعدی اتفاق بیفتد.»
چرا باید یک جامعه شناس در مورد این مسئله تعجب کند؟ به این دلیل که او نیز همچون دیگر انسانهای ایرانی است؛ و اما مدیریت بحران در این میان چه نقشی دارد؟ مدیرتی بحران نیز برای این حادثه کلمه غیر مترقبه را انتخاب میکند یعنی پیشبینی ناپذیر. بنابراین در فضای ذهنی آدمیک و همچنین جامعه مدیریتی و برای حادثه ای که دائما با آن سرو کار داریم واژگانی انتخاب میشود که سرنوشتش از قبل معلوم است به گونهای که مسئولیت را از گردن فرد به عنوان جامعهشناس، اندیشمند و حتی مدیر ساقط میکند زیرا غیرمترقبه یعنی اینکه من نمیتوانستم آن رویداد را پیشبینی کنم.
اما پرسش جامعهشناسانه اینجاست: چرا انسان ایرانی که در سرزمینی پر از حادثه زندگی میکند، به وقوع حادثه عادت نکرده است؟ این امر جای بررسی دارد که چرا این انسان در دوران مدرن با دخالت های خود حادثه را از فضای ذهنی خارج کرده و به پستویی دور از دید میبرد؟ به عبارتی چرا میخواهد رودخانهای که از وسط شهر رد شده را به زباله دانی در آورده و سپس آن را به جویی سرپوشیده تبدیل کند؟ همین امر در شیراز نیز رخ داد و رودخانهای خشکیده به جاده تبدیل شد، البته زمانی که طرح تبدیل رودخانه به جاده مطرح بود این توضیح را دادند که چون مکان دیگری برای ساخت بزرگراه وجود ندارد مجبوریم در همین مکان آن را بسازیم و اگر سیل آمد به ماشینها هشدار خروج داده خواهد شد. کارشناسان وقت هشدار دادند که اگر در یک لحظه سیل آمد آیا شما فرصت خروج ماشینها را دارید؟ حتی اگر به فرض آنها را به خیابانهای شهر هدایت کنید بحرانی دیگر یعنی ترافیک ایجاد خواهد شد. بنابراین رودخانهای خشک به دلیل خشک بودن و فراموش شدگی از ذهن ما خارج شده بود.
تجربه دیگری که نقل میکنم مربوط به خوزستان و برای حدود شش ماه قبل از سیل است؛ آن زمان در اهواز و نزدیکی شوشتر یک کار پیماشی پیرامون رودخانهها و سازههای آبی داشتم و طی این پروژه با رودخانهای خشکیده مواجه شدیم که در واقع شعبهای از رودخانه کارون بود. در کف این رودخانه هنوز مقداری آب جریان داشت و بالای آن یک موتور و پمپ کار گذاشته بودند تا تتمه آب این رودخانه را برای زمینهای کشاورزی پیرامون بفرستند. از فردی که آنجا بود سوال شد که قبلا چگونه آب این زمینها را تامین میکردهاید؟ او با اشاره به سابقه زندگیاش در این روستا گفت: زمانی تا بالای این رودخانه آب وجود داشت و حتی به هنگام شنا اصلا نمیتوانستیم به مرکز رودخانه برویم. در ادامه از او پرسیده شد که در آن دوران به هنگام کم آبی چه میکردید؟ او به نقل از افرادی که همنسل پدرش بودند گفت: در این شرایط بزرگان دور هم جمع میشدند و درباره چگونگی تقسیم باقی مانده آب رودخانه تصمیم میگرفتند؛ آنها به همین منظور جویهایی در اطراف این رودخانه ایجاد کردند.
حالا اما این فرد با دریافت وامی به مبلغ 60 میلیون تومان یک موتور پمپ کارگذاشته بود و آب را به منظور رساندن به مزارع هدایت میکرد. طی این پرسش و پاسخ مشاهده میشود که فرد حکمت همیاریهای محلی را که در گذشته وجود داشت، از دست داده است و اکنون به انسانی کاملا منفرد و وابسته به یک وام دولتی تبدیل شده است که این وام دولتی باید قطرات در حال اتمام آب را به بالای رودخانه بفرستد. شش ماه بعد آب به حدی بالا آمد که حتی تمام مزارع این فرد را از بین برد.
به بحث حکمت محلی بازگردیم با این توضیح که نمیخواهم صرفا بگویم گذشتگان درک بهتری داشتند بلکه میگویم نوعی حکمت محلی جاری بوده است و باید دید که اکنون چه اتفاقی برای این حکمت رخ داده است. رودخانه کارون قبل از رسیدن به شوشتر چند انشعاب دارد که در این میان رودخانه گرگر و نهرداریون در زمان هخامنشیان تاسیس شدهاند و در زمان ساسانیان به منظور توزیع آن، یک بند تحت عنوان شادروان احداث شده و رودخانه را از این نقطه منشعب میکند. پس از این انشعاب و طی فاصلهای شاهد ایجاد یک قرینه هستیم، یعنی سه انشعاب دوباره به یکدیگر متصل میشوند و رودخانه دز نیز به آنها میپیوندد. سوال این است که چرا در این نقطه اتصال شهری در حد شوشتر بنا نشده است؟ با جستجویی در تاریخ دریافتیم که اتفاقا چنین شهری در زمان حمله اعراب به ایران بنا شده بود. پس از آنکه اعراب در تصرف شوشتر ناکام ماندند، اقدام به ساختن شهری تحت عنوان عسکر مکرم کردند تا لشکریان خود را در آنجا مستقر کنند، آنها به این منظور سیصد هکتار از زمینهای این مناطق را زیر ساخت شهر بردند اما این شهر دوام نیاورد زیرا حدود صد سال بعد سیل آمد و تمام شهر را ویران کرد. کسانی که شهر را ساختند به حکمت چندهزار ساله هخامنشیان و ساسانیها توجه نکرده بودند و این شهر در جایی که نباید، ساخته شد. اکنون در فاصله بسیار کمی از همین بقایای عسکر مکرم شهر جدید رامین ساخته شده است!
با توجه به تجربههایی که بازگویی شد این سوال مطرح است که آیا ما در فضای آکادمیک خودمان درباره تجربه برخورد انسان ایرانی با آب اندیشه کردهایم یا هنوز هم مقالههای جامعهشناسی مصیبت در ایران درگیر شکل و فرمت آی اس آی است؟ مقالههایی که تمام آنها در واقع فکتها و پکیجهای حاضر و آماده کشورهای دیگر هستند. آیا با چنین ترتیبی میتوان جامعهشناسی مدیریت بحران داشت؟ پیشنهاد من این است که به سمت استخراج دانش بومی خود از درون تجربههای زیستهمان حرکت کنیم.
حبیب جباری
استاد دانشگاه
من از زاویه دیگری به این مسئله خواهم پرداخت و بخش میانی موضوع را با ذکر چند مورد تجربه ارائه خواهم کرد. در ابتدا بگویم که من از جانب سازمان برنامه در این نشست شرکت کردهام و بعد از سیل نیز همواره گفتهام که یکی از مقصران جدی این قضیه ما هستیم. دو سال قبل بازدیدی از مجموعه بوستانهای مرزی داشتیم که طی این بازدید به دو موضوع رسیدیم: جمع آوری آب های سطحی و زهکشی؛ دو موضوعی که در همان دو سال قبل اگر اتقاق میافتاد بخش قابل توجهی از پیامدها و زیانهای سیل را مهار میکرد و میتوانست به طرحی جدی تبدیل شود اما در گردونه بسیاری از موضوعات مورد توجه قرار نگرفت.
آسیبپذیری انسان برای همه واضح است و این موضوع خود را در عرصههای مختلف نشان داده است که یکی از این عرصهها مخاطرات طبیعی است. مخاطراتی که در دل سه حوزه اقتصادی، اجتماعی و طبیعی میتواند تکمیل شود و البته گاهی نیز همه این سه عامل بر هم تاثیر میگذارند، این نکته را نیز بگویم که واژه مخاطره در این گفتار معادل ریسک در نظر گرفته شده است.
كشور ايران داراي تنوع اقليمي و شرايط متفاوت آب و هوايي است كه همین امر زمينه وقوع بسياري از بلايا را فراهم مينمايد. با توجه به بررسيهاي انجام شده 31 نوع مخاطره در ايران شناخته شده است كه 9 نوع آن به كرات در كشور به وقوع ميپيوندد که شامل موارد ذيل ميباشد:
- 1) زمين لرزه
- 2) سيل
- 3) رانش و جابجايي زمين
- 4) كويرزايي
- 5) آلودگي محيط
- 6) آفات و بيماريهاي نباتي و دامي
- 7) سرمازدگي، تگرگ زدگي
- 8) خشكسالي
- 9) طوفان و بلاياي آتمسفريك
ایران اگرچه با مخاطرات درگیری فراوانی دارد اما در مقیاس منطقهای نسبت به برخی از کشورها وضع بدتری ندارد و رتبه آن پنج از ده است در حالی که نصف کشور پاکستان در اثر سیل ویران می شود. اما نکته آنجاست که سیل اگرچه از نظر پیامدها و اثرات، دومین مخاطره در ایران است اما به دست فراموشی سپرده شده و بخشی از این فراموشی همانطور که در صحبت سخنرانان قبلی هم گفته شد به انقطاع تاریخی بازمیگردد و البته بخش دیگر نیز به جنس این حادثه مربوط است.
رتبه ایران در آسیب پذیری از سیل
مفهوم ريسك و آسیب پذیری
ریسک به عنوان شانس یا تهدید یک حادثه مضر تعریف میشود و از دل این تعریف مفهوم آسیب پذیری بیرون میآید که عبارت است از این فرمول: در معرض ریسک + حساسیت( ظرفیت برای پاسخ به ریسک ها و شوک ها با ابعاد سه گانه اقتصادی ، اجتماعی و زیست میحطی)
البته این نکته را باید در نظر داشت که ريسك يا احتمال خطر، چيز جديدي نيست و هميشه در زندگي محتمل بوده است و آنچه تغيير كرده ماهيت ريسك است. از سویی دیگر خطر و حادثه را نمیتوان با ريسك یکسان فرض کرد، ايده ريسك وقتي توسعه مي يابد كه داراي جامعه اي فعال باشيم كه تلاش مي كند از گذشته خود جدا شود و آينده را تسخير كند. ايده ريسك به كنترل زمان و آينده و اساسا تا حد زيادي به كنترل فضا نيز محدود شده است.
طبقهبندی بحران و بلایا
حال این سوال مطرح میشود که آیا میتوان به سمت نوعی از نظریه اجتماعی برای مدیریت مخاطرات حرکت کرد؟ یکی از شاهبیتهای مورد نیاز برای پاسخ به این سوال بحث تابآوری اجتماعی است زیرا هر مخاطرهای به خودی خود بحران تلقی نمیشود بلکه میزان تابآوری اجتماعی در این تلقی موثر خواهد بود. اما پیش از پرداختن به بحث تابآوری باید به دستهبندی بحران پرداخت؛ در دستهبندی نخست گستردگی و تمرکز مورد توجه است و بر این اساس آنچه که موجب تمایز سیل از زلزله میشود متمرکز بودن زلزله در مقابل گستردگی سیل است. بلایای متمرکز مانند زلزله و طوفانها بیشتر در کانون توجه دولتها قرار دارند، زیرا خسارت ناشی از این بلایا به داراییهای عمومی مانند مدارس، تأسیسات بهداشتی و سایر زیر بناها به سرعت قابل مشاهده هستند. بلایای گسترده مانند خشکسالیها، هجوم آفات و غیر گستره جغرافیایی وسیعی را تحت تاثیر قرار می دهند. به عبارت دیگر هنگام وقوع زلزله، شهر و یا سکونتگاه انسانی از بین میرود اما آثار مخاطراتی نظیر سیل و یا خشکسالی در طول زمان پدیدار میشود و ممکن است آثار این اتفاق برای کسانی که به دنبال مدیریت موضوعاتی نظیر بیکاری، مهاجرت های اجباری و... هستند، در ابتدای امر مشخص نشود.
مخاطرات و بلایا از نظر ماهیت و بازه زمانی نیز به دو دسته بلایای تدریجی (Slow-onset disasters) و بلایای ناگهانی (rapid disasters) طبقه بندی می شوند. از مهمترین بلایای تدریجی می توان به خشکسالی و بیماری های مسری نام برد که به تدریج و در بازه زمانی طولانی جامعه را تحت تاثیر قرار می دهند. این دسته از بلای با شدتهای کمتر، اما با تکانههای بیشتری روی میدهند و بخشهایی مانند کشاورزی، سلامت و آموزش بیشتر تحت تأثیر بلایای گسترده قرار میگیرند.
مفهوم تابآوری
در زندگی روزمره انسانها، ماهیت برخی شرایط و تجارب به گونه ای است که افراد را خواه، ناخواه دچار مشکل میکند و حتی ممکن است سلامت روانی آنها تهدید شود. تابآوری (Resiliency) شامل مجموعه ای از ظرفیتهای فردی و روانی است که به کمک آنها فرد میتواند در شرایط دشوار مقاومت کند و دچار آسیب دیدگی نشود و حتی در تجربه این شرایط مشکل آفرین یا بحرانی خود را به لحاظ شخصیتی ارتقاء بخشد. به عبارت بهتر، تابآوری را میتوان مفهومی روان شناختی دانست که می خواهد توضیح دهد افراد چگونه با موقعیتهای غیر منتظره کنار می آیند.
با این اوصاف تابآوری نه تنها افزایش قدرت تحمل و سازگاری فرد در برخورد با مشکل، بلکه مهم تر از آن حفظ سلامت روانی و حتی ارتقای آن است. تابآوری افراد را توانمند میسازد تا با دشواریها و ناملایمات زندگی و شغلی رو به رو شوند، بدون اینکه آسیب ببینند و حتی از این موقعیتها برای شکوفایی و رشد شخصیت خود استفاده کنند.
پس از تعریف تابآوری به سوال اصلی که در دو قسمت قبلتر مطرح شد باز میگردیم، آیا میتوان به سمت نوعی از نظریه اجتماعی برای مدیریت مخاطرات حرکت کرد؟ جامعهشناسی به مفهوم عام چه مساعدتی در این موضوع خواهد داشت؟ البته از نظر مفهوم خاص نیز جامعهشناسی فراتر از مخاطرات طبیعی پیش میرود و به نوعی به مدیریت مردمی بحران میپردازد. جامعهشناسی با یک نگاه اصلاحی، هنجاری و دستوری وارد عرصه میشود و چیزی که امروزه به عنوان جامعهشناسی مردم مدار از آن یاد میکنیم در این عرصه دارای پتانسیل است.
آینده انسان بر پایه نگاه متخصصین آب و هواشناسی با شرایطی بسیار سیلخیز مواجه است و به عبارتی دیگر دوره انقطاع پدیده سیل گذشته است و این هشدار می تواند بر رفتارهای اجتماعی ما نیز تاثیر بگذارد. هنگامی که از مخاطره طبیعی حرف میزنیم با سه سطح از جامعه روبرو هستیم؛ سطح سنتی، مدرن و فرامدرن. جامعه سنتی که هنوز بازماندههایی از آن وجود دارد، مخاطرات را جزئی از بلایا میداند، این جامعه تقدیرگراست و به برنامهریزی اهمیتی نمیدهد. بعد از این مرحله به جامعه مدرن میرسیم که درصدد است آینده را مدیریت و به سمت نظامی حرکت کند که در آن سازمانهای رسمی مدیریت کننده مخاطرات باشند تا نوعی انتقال ریسک در جامعه اتفاق بیفتد. جامعه فرامدرن نیز یک جامعه ریسکی است، انسان در این جامعه میداند که ممکن است هر آن با یک مخاطره روبرو شود بنابراین از یک سو مخاطرات را کنترل میکند و از سویی دیگر با مخاطرات انسان ساخته روبرو خواهد شد. بر اساس همین دیدگاه میتوان گفت جامعه ای که از همان ابتدا روابط اجتماعیاش دچار نارسایی بوده و ساختارهای نهادیاش در زمینه هنجارها، ارزشها دچار اختلال شدهاند، به هنگام بحران و پاسخگویی در مخاطرات طبیعی نیز با اختلال عمل خواهد کرد.
اما جامعه ما کجای این مختصات است؟ در جامعه ایران اگرچه نهادهای مدرن وجود دارد اما فرایند انتقال مخاطره به خوبی صورت نمیگیرد و مخاطرات به خوبی مدیریت نمیشوند و این امر به دلیل نارساییها و تغییرات نهادی است. در اینباره جامعهشناسی از دو بعد تحلیلی و تغییری به موضوع وارد میشود که بعد تحلیلی مبتنی بر نگاه نهادی است و بعد تغییری مبتنی بر نگاه کنشگرایانه که به شبکه روابط اجتماعی میان افراد مبتنی است. هر کدام از این دو بعد میتواند در تحلیل مخاطرات مورد توجه قرار بگیرد.
در جستجوی مدیریت مردمی بحران
جلسه دوم: تجربه زیسته بحران، مردم درگیر در بحران، گروههای خاص
سوال کلیدی: مردمی که درگیر در بحران طبیعی هستند چگونه بحران را زیست میکنند؟
آذر تشکر
جامعه شناسی و مدیر پنل
جلسه دوم از سلسله نشستهای «در جستجوی مدیریت مردمی بحران» بر این امر تمرکز دارد که افراد گرفتار در بحران چه وضعیتی دارند؟ اهمیت این بحث در آنجاست که بر اساس این وضعیت میتوان تصور کرد که آیا افراد بحرانزده توانایی و قدرت مدیریت حادثه را دارند یا خیر. در این نشست آقای «عمران گاراژیان» به تجربه زلزله بم از این منظر خواهند پرداخت که مردم چگونه به زندگی عادی برگشتند و البته چه مشکلاتی در ادامه زندگی آنان به وجود آمد؛ سپس خانم زهرا حقی به زلزله طبس و نوستالژی پس از زلزله خواهند پرداخت و در نهایت آقای علی نیکبخت که به عنوان مستند ساز در فرایند سیل در هر سه استان گلستان، لرستان و خوزستان حضور داشتند به ارائه روایتهای مستند خود میپردازند.
عمران گاراژیان
استاد دانشگاه، باستان شناس، پژوهشگر علوم انسانی
علم باستانشناسی در کشور ایران و همچنین خاور نزدیک تا حدی زیاد مبتنی بر نگرش عتیقه جویانه و اتکا به گذشته است اما در مواردی با نگرش و نگاهی انسان شناسانه همراه است؛ به عنوان یک باستانشناس، موضوع بحران یکی از دغدغههای من طی دهههای اخیر بوده است و البته تعریف افرادی چون بنده از باستانشناسی با تعریفی عمومی آن متفاوت است. در تعریف باستانشناسی معاصر متریالیتی یا مادیت بسیار اهمیت دارد و این تعریف انسان را در محور بعدی مطالعات خود قرار میدهد و در این روش چیدمان، انسان و ماده مورد کاوش قرار میگرد. به عبارتی دیگر یک اتاق با حاضرین آن نیز میتواند مورد باستانشناسی قرار بگیرد. این نوع باستانشناسی طی دهه 1980 میلادی در دنیا رواج پیدا کرد و در ایران نیز دارای کاربردهایی فراوان است زیرا در کشور ما مناطق کم سواد بسیاری وجود دارد و همچنین مناطقی که از لحاظ تولید سند، کم تولید هستند؛ اما به هر صورت تمام این جمعیتها از خود ماده بر جای خواهند گذاشت. در نتیجه میتوان چنین عنوان کرد که این شیوه از باستانشناسی به دنبال بازنمود رفتارهای انسانی در چشم انداز و مواد فرهنگی است. به عنوان یک تجربه در این رشته، سی و پنج روز پس از وقوع زلزله بم تصمیم به آغاز پروژهای گرفتیم که در بازهای بلند مدت و طی سالیان 82 تا 87 دوام آورد. ارائه این توضیح لازم است که یافتههای پیمایش در جریان زلزله پاکستان نیز به آزمایش گذاشته شد و صحت آن تایید شد.
برای روشنتر شدن این پروژه به ذکر چند مثال که در واقع بخشی از نتایج این کاوش در زلزله بم هستند اشاره خواهد شد:
- در جریان یافتههایی از یک خانه مشخص شد که افراد خانواده یک شب قبل از حادثه دور هم جمع شده و مهمانی داشتهاند و شام را آبگوشت خورده بودند و هرکس نیز در قسمتی از خانه خوابیده بوده است. این اطلاعات که در شرایط عادی مورد توجه قرار نمیگیرد، میتواند زندگی افرادی که در حادثه از بین رفتهاند را بازسازی کند.
- در مثالی دیگر وقتی خانه یک معلم مورد کاوش قرار گرفت، پستویی یافته شد که محل نگهداری وسایل مهم این معلم بوده است به طوری که برادر بسیار صمیمیاش که پس از حادثه زنده مانده بود از این مکان خبر نداشت و این معلم چنین مکانی را برای نگهداری دفترچههای انشای دانش آموزان ابتدایی خود انتخاب کرده بود.
- در موردی دیگر دفترچه مالی یک خانم پیدا شد که در آن قیمت اقلامی همچون پیاز و... ذکر شده بود. مواردی که در حالت عادی مورد توجه قرار نمیگیرد اما اهمیت آن برای شرایط پس از بحران زیاد است.
عوامل موثر در بحران
تصویر، ساعت دقیقِ فاجعه را نشان میدهد یعنی زمانی که دیوار غلطیده و ساعت افتاده است، ساعتی که در واقع مبدا بحران است.
از ابتدای شروع طرح باستانشناسی معاصر در زلزله بم معتقد به مطالعهای منسجم برای استخراج یک سری الگو بودیم که این الگوها به انسان و واکنش او در بافت بحران باز میگشت. در پی یافتههای طرح به سه عامل تاثیرگذار در بحران شامل مبدا، منشا و گستره بحران برخورد شد که از این قرار است:
مبدا بحران؛ در بحران زلزله و طی یافتهای در جریان یک کاوش، تصویری از ساعت دقیقِ فاجعه ثبت شده است یعنی زمانی که دیوار غلطیده و ساعت افتاده است، ساعتی که پنج و بیست و سه-چهار دقیقه و در واقع مبدا بحران است. در واقع با متریالی شامل ساعت و المانهای محیطی و چیدمان ویرانی آن که به صورت عکس پس از حادثه ثبت شده بود، زمان خروج زندگی از حالت عادی به تصویر کشیده شد.
منشا بحران؛ این عامل افراد را به دستههای طبیعی یا فرهنگی تقسیم بندی میکند. جنگ به عنوان بحرانی با منشا فرهنگی بلافاصله محیط زیست را تحت تاثیر خود قرار میدهد و زلزله نیز به عنوان بحرانی با منشا طبیعی بلافاصله مسائل فرهنگی را به میان میآورد.
گستره بحران؛ بحران به شدت انتشار یابنده است و باید از تکثیر آن به بحرانهای دیگر جلوگیری کرد یعنی اگر بحران آب وجود داشته باشد و تبدیل به اسهال فراگیر شود عواقب جبران ناپذیری را در بافت زلزلهزده با به طور کلی بحرانزده، رقم خواهد زد. به عنوان مثال پس از زلزله در کرمانشاه وقتی قصابیهای این شهر کارشان را از سر گرفتند، آشغال گوشت خود را در جوی و خیابان ریختند که این امر نقطه شروع فاجعه دیگری بود اما خوشبختانه اندکی بعد شهرداری و مدیریت بحران سر پل ذهاب وارد ماجرا شد و جلوی آن را گرفت.
البته گستره بحران از نظر مکانی نیز نکتهای مهم است به عنوان مثال در زلزله بم توجه بیش از اندازهای به مرکز شهر صورت میگرفت در حالی که توجه زیاد به مرکز شهرِ بحرانزده، تاثیرات ناشی از بحران را به اطراف شهر منتقل خواهد کرد و حاشیه شهر با موارد شدیدتری درگیر خواهد شد. در جریان زلزله بم افراد دائما بین تهران و بم در گردش بودند نتیجه این بود که دو ماه پس از زلزله و در روستاهای کوچک و بزرگ، قاچاق از حوزه آنچه که در مورد بم شناخته میشد فراتر رفته بود و به عنوان مثال در حوزه فهرج و شش ماه پس از زلزله دوچرخه بیشترین کالایی بود که از پاکستان به صورت قاچاق وارد میشد. در همین رابطه باید عدم توجه عدهای به سلسله مراتب استقرارها را نیز ذکر کرد؛ به عنوان مثال وقتی باربریهای بم دچار بحران شدند، تمام مواد غذاییای که باید به نرماشیر و سایر بخشها میرسید نیز با مشکل روبرو شد، در نتیجه وقوع بحران در مرکز تاثیرات شدیدی بر اقمار خواهد گذاشت که این تاثیرات به هنگام وقوع بحران باید مورد توجه قرار بگیرد.
خروج شهر از روال عادی
پس از طرح موفقیت آمیز مسئله باستانشناسی معاصر در زلزله بم و استخراج الگوهای اولیه مرتبط با بحران، دو روال نیز برای آن تعریف شد: روال عادی و غیر عادی. تعریف این موضوع بسیار ساده بود، به این صورت که زندگی مردم یک شهر در مبدا بحران از روال عادی خود خارج میشود.
در پی خروج شهر از روال عادی دو سوال مطرح میشود، نخست آنکه «آیا یک شهر حادثه دیده به شرایط پیش از زلزله باز میگردد؟»
تصور در ابتدا اینگونه بود که جواب مثبت است اما حدود دو سال پس از زلزله بم توانستیم پاسخ قطعی این سوال را بیابیم؛ شهری همچون بم به هیچ عنوان به شرایط پیش از زلزله باز نمیگردد و با اطمینان میتوان این پاسخ را به دیگر شهرهای حادثهدیده نیز تعمیم داد. یعنی هنگامی که یک شهر دچار بحران شد به هیچ وجه از نظر ارتباطات، مناسبات و سمبلهای فرهنگی به شرایط پیش از بحران باز نخواهد گشت. شهر بم زمانی مظهر معماری گنبدی شکل بود اما پس از زلزله مشاهده شد که گروههای مختلف از جمله ژاپنیها برای خودشان یک نوع بنا علم کرده بودند، سلبریتیها یک جور دیگر و حتی نمایظاهری شهر نیز تغییر کرد؛ امری که بسیار قابل تامل بود.
اما سوالی دیگر نیز مطرح است مبنی بر آنکه «روال زندگی افراد طی چه فرایندی و چگونه به مراحل عادی خود باز خواهد گشت؟»
این نکته را باید در نظر داشت که منظور از «روال زندگی» رفتار روزمره مردم پیش از زلزله است نه «ظاهر و شکل شهر». بر پایه مستندات به دست آمده اگرچه ظاهرِ شهر بم دیگر مثل سابق نشد اما به صورت نسبی پس از گذشت چهارسال از زمان وقوع زلزله، این شهر به شرایط عادی بازگشت. اما همانطور که عنوان شد در پی حادثه روال زندگی مردم نیز از حالت عادی خارج خواهد شد، بخشی از این موارد در ادامه اشاره میشود:
گورستان، محلی برای قرار ملاقات؛ ممکن است مخاطب در ابتدا تصور کند که مدرسه، بیمارستان، بازار و کسب وکار و... نقطه شروع بازسازی شهر حادثه دیده خواهند بود اما اولین مکان برای شروع بازسازی چنین شهری گورستان آنجاست زیرا اولین دغدغه افراد بازمانده، اجساد هستند و اولین چیزی که جستجو میشود نیز جسد است؛ بنابراین اولین دغدغه در بحران مرگ است. گورستان بم تا چهار سال پس از زلزله حتی محل قرار دخترها و پسرها بوده است و وقتی از آنها درباره علت انتخاب این مکان پرسیده میشد، عنوان میکردند: هیچ جای دیگری فضای سبز ندارد.
همچنین در شهر بم سنگتراشها اولین افرادی بودند که فعالیت اقتصادی خود را از سرگرفتند و سفارش آنها برای ساخت سنگ قبر قابل توجه بود به گونهای که ساخت سنگ قبر با دستگاه صورت میگرفت و به تولید انبوه رسید، پس از این حرفه، نانواییها دومین صنفی بودند که فعالیت خود را از سر گرفتند؛ در نتیجه حادثهای همچون زلزله روند بازار و تقاضای اجناس را در شهر حادثهدیده دگرگون خواهد کرد.
جستجو؛ در جریان بحران و خروج یک شهر از روال عادی، امر جستجو دگرگون میشود به گونهای که در شهر بم به ترتیب: اجساد، کالاهای با ارزش، عکس و خاطرات و در نهایت لوازم بازیافتی خانه مورد جستجو قرار میگرفت که البته هنوز هم آجر یکی از لوازم بازیافتی در بم است.
کودکانی با خاطره خوش از زلزله! کودکان در جریان زلزله بم نمیتوانستند شوک وارد شده به بزرگترها را درک کنند در نتیجه یک حالت آزادانهای داشتند و حالا که به سن جوانی رسیدهاند نیز از زلزله یک خاطره خوش روایت میکنند، آنان در هنگام زلزله بعضا از تعطیل شدن مدارس و لغو شدن امتحانات ابراز خوشحالی میکردند.
تغییر فرمول جابهجایی جمعیت؛ در جریان زلزله بم 90 درصدِ کسانی که میخواستند از فاجعه فرار کنند، راهی زادگاه و خانه والدین خود میشدند حتی اگر این والدین در قید حیات نبودند. نکته اینجاست که ناخودآگاه بر ترومای بعد از زلزله حاکم است و فرد را به سوی زادگاه خود روانه میکند. این امر برای شهری همچون تهران میتواند هشدار باشد زیرا خانواده شهروندان عمدتا خارج از شهر قرار دارند و طی حادثه برای خروجیهای شهر بحرانی جدید خلق میشود.
تفاوت چهره بحران در بافتهای گوناگون؛ بحران در بافتهای گوناگون متفاوت است یعنی در عین حال که شهری را ویران میکند، به آبادانی نقطهای دیگر ختم خواهد شد. در جریان زلزله بم، شرایط منطقه «ده بکری» متفاوت بود. این منطقه خوش آب و هوا که میان بم و جیرفت و در حاشیه دشت لوت قرار دارد یکباره با فشار جمعیت مواجه شد و در روزهای آغازین پس از زلزله رونق را تجربه کرد.
بازیافت؛ همانطور که اشاره شد این مورد در شهر بم و به خصوص برای آجر هنوز هم در جریان است، همچنین در مناطقی که با عجله خاک برداری شد هنوز هم افرادی به دنبال لوازم ارزشمند میگردند.
جمع بندی
پیش از شروع بحث به این نتیجه رسیدم که به جای سوال «مردمی که درگیر بحران هستند، چگونه آن را زیست میکنند؟» باید گفت «مردمی که درگیر بحران هستند، چگونه بحران را میمیرند؟» زیرا متاسفانه تعدادی از مردم به کرات و به طرزی تکان دهنده بحران را میمیرند و تعدادی دیگر نیز بر اثر آن مرگها، دچار نوعی زندگی خواهند شد که نزدیک و یا به مراتب بدتر از مرگ است در نتیجه جای تامل و بررسی است تا دریابیم چگونه به جای آنکه بحران را زیست کنیم، آن را میمیریم. آنچه که پس از حادثه در بم بسیار تاثیر گذاشت، عنصر «روایت» بود به گونهای که توانست زندگی را به شهر برگرداند و البته این امر مرهون غنای روایی در جنوب بم است، بنابراین روایت و توجه به صحبتهای مردم حادثه دیده تاثیر بسیار زیادی در کاهش ترومای آنها خواهد داشت.
زهرا عماد حقی
پژوهشگر
زلزله طبس در شهریور 1357 و پنج ماه قبل از انقلاب اتفاق افتاد؛ من در طبس بزرگ شدهام و از کودکی در معرض خاطرات مردم بودم، مردمی که شهر قبل از زلزله را تجربه کرده بودند. در زمان کودکی ما خاطرات به گونهای برای مردم زنده بود و توصیفها به حدی دقیق ارائه میشدند که میتوانستیم محل فعلی زندگیمان را به شکلی دیگر تصور کنیم، گویی به موازات ما بچههایی که در طبسِ پس از زلزله متولد شده بودیم شهری با مردمانی دیگر زندگی میکرد. این روایتها هماکنون و با وجود گذشت چهل سال از وقوع زلزله در طبس همچنان جریان دارد و هنوز هم میتوان روایتهایی را شنید مبنی بر اینکه هر فرد در لحظه زلزله کجا بوده و چه چیزی را از سر گذرانده است. بر روی دیوار خانه این مردم عکس افراد از دست رفته وجود ندارد بلکه به جای آن روایتها جریان دارند گویی آنان به دنبال یک توافق نانوشته و به منظور عبور از ترومای پس از زلزله تصمیم گرفتهاند تا داستان این حادثه را برای هم روایت کنند. این خاطرات باعث شد که من به سراغ پاسخ این سوال بروم که چرا مردم خاطرات شهر قبل از زلزله را روایت میکنند؟
زلزله طبس حدود 7:30 بعد از ظهر اتفاق افتاد و 7.6 ریشتر قدرت داشت و حدود 25هزار نفر نیز در جریان آن کشته شدند. به دلیل اینکه طبس در وسط کویر واقع شده تا یک روز پس از حادثه امکاناتی به شهر نرسید؛ پس از حادثه اما بازسازی شهر طبس از جنبهای مثبت تحت تاثیر قرار گرفت. در پنج ماه نخست پس از زلزله، بازسازی شهر به عرصه رقابت میان نیروهای حکومتی و نیروهای انقلابی بدل شد بود و هر دو حکومت درصدد جابهجایی طبس بودند از دید مردم اما موضوع به گونه دیگری بود. در اینباره باید به تجربه یک معمار به نام مهندس نادر خلیلی اشاره کرد، او که دو روز پس از زلزله همراه با تیمی از مسئولان دولتی در طبس بود موضوع را چنین نقل میکند «مسئولان دولتی به دلیل بوی تعفن حاصل از اجساد نمیتوانستند در شهر بمانند و به تهران بازگشتند، شهردار طبس به هنگام خروج این مسئولان سه نکته را به عنوان پیام به تهران فرستاد: در وهله نخست باید کانال آب تعمیر شود، سپس اجساد جمع آوری بشوند و سوم آنکه درختان باید حفظ شوند زیرا طبس بدون درختانش هیچ است، هیچ!»
به عقیده این راوی البته مسئولان حرفهای شهردار را مورد توجه قرار ندادند و میگفتند بهترین ساختمانها را در کوتاه مدت خواهیم ساخت. در همین حین اما انقلاب صورت میگیرد و در سیاستها تجدید نظر میشود؛ همانطور که گفته شد در ابتدای پیروزی انقلاب همچون پیش از آن، نقشههای بازسازی طبس مبتنی بر جابهجایی مناطق بوده است اما موضوع حفظ درختان برای مردم اهمیت فراوانی داشت تا جایی که تصمیمگیران مستقر در مرکز کوتاه میآیند و شهر در محل سابق خود درجاسازی میشود.
شهر طبس پیش از زلزله دارای یک معماری خاص در پیوند با اقلیم آن منطقه بود، چیزی شبیه به کاشان و یزد. این بناها در پیوندی تنگاتنگ با درختان به ویژه درختان نخل قرار داشتند علاوه بر این خانههای طبس با دیوارهایی بسیار بلند و قطور و همچنین زیرزمینهای بسیار بزرگ به منظور فرار از گرمای بسیار شدید طراحی شده بود. اگر عکسهای قبل از زلزله را مشاهده کرده باشید برایتان آشناست که درختها از وسط سقف خانه بیرون زده باشند و دلیلش این بود که در طبس درختان را قطع نمیکردند. همه این موارد باعث شد که مردم پافشاری کنند که بازسازی طبس به صورت درجاسازی انجام شود. این شیوه بازسازی اگرچه بسیار هزینهبر بود اما مردم به معنای واقعی سیستم حاکمیت را وادار به قبول این نظر کردند که شهر را ترک نخواهند کرد زیرا رهاسازی طبس به معنی خشک شدن درختان خرما و مرکبات خواهد بود.
همزمانی بازسازی طبس و پیروزی انقلاب اسلامی سبب شد که نظر مردم به کرسی بنشیند و علاوه بر درجاسازی، طبس تنها شهری باشد که خانهها به طور رایگان برای مردم ساخته شد و این موضوع بسیار برای مردمی که در آن زمان خانه خود را از دست داده بودند خوب بود اما در ادامه مسائلی را رقم زد. این سیاستها سبب شد کسانی تحت عنوان بازسازی به طبس بروند و در نتیجه روند مهاجرت به شهر افزایش پیدا کند و جمعیت شهر که در ابتدای زلزله و طی 25 هزارنفر کشته به یک سوم رسیده بود، رفته رفته به جمعیت امروز یعنی 70 هزار نفر برسد. اگرچه بازسازی شهر به خواست مردم و به همراه حفظ خاطرات آنان انجام شد اما روند توسعه شهر به منظور بهره برداری از معادن زغال سنگ – که تا امروز نیز ادامه دارد- آنچه را که به عنوان خاطره از شهر قدیم طبس در ذهن مردم جریان دارد و در سال 1358 نیز سبب زایش مجدد شهر شد را به امری نوستالژیک تبدیل کرد زیرا این خاطرات در بناها و درختان شهر نشسته بود و حال این درختان به واسطه فرایند توسعه شهر در حال کم شدن هستند.
علی نیکبخت
مستند ساز
من در این نشست تجربه زیست خود را از بحران سیل روایت خواهم کرد؛ تجربهی که شامل هر سه استان درگیر سیل است.
تجربه زیست در بحران آبگرفتگی آققلا
در روز اول فروردین 1398 شهر آققلا به زیر آب رفت، شهری که موقعیت آن نسبت به گمیشان جنوبیتر است، آنچه در آققلا رخداد پدیده ای به نام آبگرفتگی بود و حدود چهل روز زمان طی شد تا این آب از شهر خارج شود. حدود 72 ساعت پس از آب گرفتگی اگرچه آب و برق شهر قطع شد اما خانواده ها هنوز به این بلوغ نرسیده بودند که باید مکان را ترک کنند و علاوه بر خانوادهها دولت نیز به این خطای استراتژیک مدیریتی مبتلا بود و اگرچه با تمام توان به پای کار رفت اما درصدد القای این نکته به مردم بود که موقعیت عادی است، گویی مردم میتوانند با آب زندگی کنند. البته منظور این نیست که باید از صفر تا صدِ جمعیت شهر تخلیه میشد اما زنها و بچهها باید از شهر خارج میشدند زیرا اگر زنان و بچهها بیش از سی روز در منطقه باشند با خطر برخورد به مشکلات بهداشتی مواجه خواهند شد. به دنبال روش خطرناک حاکمیت و دولت مرکزی نه تنها افراد گرفتار در این موقعیت، تخلیه نشدند بلکه به آنها نان و غذا نیز رسانده شد و آنها در محل نگه داشته شدند. در همین ارتباط و طی مشاهدات در سیل آققلا به خانوادههایی برخورد کردیم که درون یکی از واحدهای مسکن مهر گیر افتاده بودند اما گویی وضعیت برای آنان عادی شده بود به نحوی که یک زنبیل را از طبقه چهارم به پایین میفرستادند و اقلام مورد نیاز خود را دریافت میکردند، این افراد تا پیش از این امکان ترک محل را داشتند اما حالا برای این امر باید سوار بر نفربرهای ضدآب نظامی میشدند یا در غیر این صورت باید از قایق استفاده میکردند و چند ساعت پارو میزدند تا به یک خشکی مناسب برسند.
پس از یک هفته به منظور خروج آب از شهر تصمیم به انفجار بخشی از مسیر راهآهن گرفته شد، به دنبال این کار آب به سمت گمیشان رفت. هنگامی که در تاریخ نهم فروردین 1398 به سمت این شهر حرکت کردیم آب زودتر از ما به سمت شهر سُر خورده بود به گونهای که حتی المانهای کنار جاده در حال فرورفتن به زیر آب بود. در این وضعیت اگرچه نیروهای استراتژیک اعم از دولتی، نظامی و... در منطقه حضور داشتند اما مردم به حال خودشان رها شدهاند به عنوان مثال پدربزرگی به همراه نوههای خود و به حالتی خوشحال در قایقی بر روی سیل شناور بود، گویی که آنجا گمیشان نیست بلکه ونیز است در حالی که چند متر آنطرفتر تابلوی شهرداری دیده میشد!
سوال از میان حاضران
چرا مرتب تاکید میکنید زنان و بچهها باید از شهر خارج میشدند؟ آنجا خانه ماست و تعلق و پیوند عاطفی میان افراد یک خانواده وجود دارد.
جواب: در توضیح سوالتان باید بگویم که تاکید بنده بر خروج زنان و بچهها به معنی عدم تعلق خاطر به نهاد خانواده نیست بلکه این افراد برای حفظ سلامت باید زودتر محیط را ترک کنند در غیر این صورت وضعیت بسیار پیچیده خواهد شد. ضربالمثلی در جنگها وجود دارد که میگوید «نیاز به کشتن کسی نیست بلکه آنها را زخمی کن، یک نفر را که زخمی کنی دو نفر آچمز میشوند» حکایت زنان، بچهها و سالمندان در حادثه نیز همچون همان زخمیهای جنگ است. این نکته را نیز باید در نظر گرفت که در سیل سرعت جابهجایی در بهترین حالت به یک دهم کاهش مییابد و در صورت رخدادن اتفاقی برای خانواده، فرد نمیتواند خود را به سرعت به آنها برساند در نتیجه مرد خانواده که برای ایجاد سیل بند به نقطهای دیگر رفته است مدام از نظر روانی درگیر این مسئله خواهد بود که بر سر خانوادهاش که هنوز در محل حادثه گیر افتادهاند چه خواهد آمد؟ صحبت با مردانی که در حال امدادرسانی و به دور از خانوادههای گرفتار شدهشان بودند پاسخهای آنان را به همراه داشت که عمدتا با تاکید بر احساس پشیمانی همراه بود. در نتیجه عاقلانه ترین کار خروج دیگر افراد خانواده از محل حادثه است.
تجربه زیست در بحران سیل پلدختر
شهر پلدختر به صورت شرقی-غربی است که دو پلِ شمال و جنوبی این بخشها را به یکدیگر متصل میکند؛ در جریان سیل 1398 بخش غربی شهر به زیر آب رفت و امکان دسترسی به آن مختل شد. جریان پر قدرت سیل نیز سبب ایجاد آسیب اساسی در پل شمالی شد به گونهای که دیگر امکان هرگونه بهرهبرداری از آن منتفی گشت و برای حملونقل و دسترسی به بخش غربی تنها باید از یک لاین پلِ جنوبی استفاده میشد. این لاین باقی مانده باید جوابگوی مردم، نیروهای امدادی، فامیلهای افراد حادثه دیده و افرادی نظیر من میبود و با توجه به این حجم تقاضا برای استفاده از پل، گرههای عجیب و غریبی در منطقه پیش آمد به گونهای که تا صد ساعت همه با هم درگیر بودند و مردم نیز در بخش غربی و سیلزده گیر افتاده بودند. در این مدت فشارهای روانی عجیب و غربی به مردم وارد میشود، از یک سو افراد درگیر در سیل ارتباطشان با نقاط دیگر قطع شده است و از سویی دیگر افراد حاضر در بخش سالم هیچگونه خبری از افراد خانواده خود در بخش بحرانزده ندارند و راه مواصلاتی نیز آسیب جدی دیده است. برای روشنتر شدن موضوع و قیاس آن با شرایط بحرانی در زلزله مثالی میزنم؛ در جریان زلزله سرپل ذهاب، روستای الیاسی محمود به صورت صد در صد تخریب شده بود و در آنجا فردی بسیار آسیب دیده بود و بی قراری میکرد، چارهای نداشتیم جز آنکه به او بگوییم برو پنج متر آن طرف تر بنشین تا آرام بشوی و بعد صحبت کنیم در جریان سیل اما باید به چنین موردی چه گفت؟ زیرا باید چندین متر عقب رفت تا تکهای خشکی پیدا شود! در نتیجه پیوستگی و گسستردگی اتفاق در سیل آدمها را کلافه و بیصبر میکند.
در چنین شرایطی دولت مرکزی نیز با اتخاذ تصمیمات غلط باعث میشود تمام انرژی و کمک رسانیها دچار هدر رفت شود. یکی از این اشتباهات این بود که نیروهای دولتی در اولین نقطهای که به شهر رسیدند یعنی آسانترین مکان، به احداث پنج سوله و پد هلیکوپتر اقدام کردند. علاوه بر این افراد محلیِ کمک رسان نیز به صورت مدیریت شده، انتخاب نشده بودند. این افراد که توانایی جسمی زیادی نیز داشتند در منطقه به کوهدشتیها معروف بودند –اگرچه به نظر بنده هیچ ارتباطی با مردم شریف کوهدشت نداشتند- آنها بسیار آسان وسایل امدادی را مورد سرقت قرار میدادند و سپس در بخشهای کوهستانی پنهان میشدند. برای مقابله و خنثی سازی آنها نیروهای ضد شورش به میدان آمدند اما این افراد نیروهای پلیس را با سنگ مورد ضرب و شتم قرار میدادند، در نتیجه این اتفاقات افرادی کشته و زخمی شدند و اساسا مفهوم کمکرسانی زمینگیر شد. آنها حتی هلیکوپتر را با سنگ میزدند تا جایی که ارتش و سپاه مجبور به دستور توقف پرواز هلیکوپتر شدند.
در نتیجه به دنبال سیل پل دختر از یک سو بار روانی مردم درگیر در حادثه زیاد بود و از سویی دیگر ناهماهنگی در استقرار نیروهای امدادی و همچنین انتخاب مدیریت نشده نیروهای امدادرسانی سبب شد تا هدر رفت انرژی در فرایند کمک رسانی زیاد شود در حالی که اگر همان ابتدا پد هلیکوپتر در بخش غربی مستقر شده بود شاید امکان کمک رسانی بهتر میبود این نکته را بگویم که حتی اگر آن افراد اخلالگر در امر کمکرسانی نیز وجود نداشتند باز هم به دلیل اتخاذ تصمیمات غلط تداخلهای دیده میشد.
تجربه زیست در بحران سیل خوزستان
در خوزستان سه سد کرخه، دز و گتوند وجود دارد که توان آب آنها از بالادست به پایین دست ساعتی 5000 متر مکعب بر ثانیه است. در جریان بارشهای فروردین 1398 دپوی فراوان آب در پشت سدها به وجود آمد و این ورودی زیاد سبب ایجاد نگرانی پیرامون شکستن سدها شد. علاوه بر این در سد دز که امکان شکستن ندارد ترس از ریزش آب بر تاسیسات وجود داشت بنابراین تصمیم به رهاسازی آب گرفته شد. به عنوان مقایسه باید گفت که اگر آن انفجار در گلستان غلط بود و سبب نابودی گمیشان شد، رهاسازی آب در خوزستان کار درستی بود اگرچه به قیمت نابودی تاسیسات وزارت نفت در منطقه تمام شد.
حدود 70 کیلومتر میان کرخه و کارون فاصله است و تا به حال دیده نشده بود که این دو رودخانه به اصطلاح با هم دست بدهند اما در جریان رهاسازی آب سدها این اتفاق افتاد و حدود 10 میلیارد متر مکعب آب در کف خوزستان پخش شد یعنی 2 میلیارد منر مکعب کمتر از آب مورد نیاز برای هامون بزرگِ سیستان. بنده در جریان حضور در خوزستان از جلسات شورای تامین استان خبر داشتم و همه نهادها با تلاشی بسیار در صدد کنترل آب بودند، تمام تمرکزها بر این امر قرار داشت که آبِ رها شده از بالادست به دریا برسد و شهرها را نابود نکند. در خوزستان تمام نیروهای امنیتی، دولتی و نظامی به منظور این کنترل یکپارچه شده بودند زیرا قرار بود این آب حدود 200 کیلومتر سر بخورد و پایین بیاید. در این مدیریت دولت، سپاه و ارتش بسیار خوب عمل کردند زیرا اگر اهواز از دست میرفت و آب در شهر میافتاد باید جمعیتی میلیونی را جابهجا میکردند.
مسئله مهم در جریان مدیریت آب آزاد شده در خوزستان مردم شهرها بودند زیرا مردم روستا همواره در جلگه زندگی میکنند و این توان را دارند که بی مهابا پد بزنند و از زمینهای زراعی خود دفاع کنند. در منطقه مشاهده میکردیم که مردم هرکاری را که به نظر خودشان درست بود را فارغ از نتیجه آن، انجام میدادند. آنها البته زنان و بچهها را به نقاطی دیگر منطقل کرده بودند ولی مردها ایستاده بودند و به همراه نیروهای امنیتی و دیگر نیروها تلاش میکردند تا آب را کنترل کنند و باقی افراد نیز تلاش میکردند هر آنچه ممکن است را حفظ کنند. البته به نظر من برگترین خطای مردم ایجاد همین پدها بود زیرا خاک محدودیت دارد و احداث پد سبب جمع شدن آب میشود تا حدی که به قدرت انباشتگی زیاد میرسد و در نهایت با پارگی این پدها، آب مجددا منتشر میشود. از سویی دیگر این آب به ارتفاع 10-15 سانت پشت پدها می ایستد، اکو سیستم را به هم می ریزد، حیوانات بیرون میروند، نخلستان ها آسیب می بینند و همچنین مشکلات بهداشتی به شدت تسری مییابد.
جمع بندی
در جریان مدیریت سیل در گلستان، لرستان و خوزستان خطا وجود داشت اما وجه تمایز مدیریت آب در گلستان و خوزستان آنجاست که تغییر دادن مسیر آب به سمت هوالعظیم سبب شد تا حجمی معادل 2 میلیارد مترمکعب وارد هورالعظیم شده و شهرها را نجات بدهد اما انفجار بخشی از مسیر راه آهن در گلستان سبب تخریب یک شهر دیگر شد. این نکته مهم است که برای بحران فرمول نویسی وجود ندارد زیرا اولویت در هر موقعیت متفاوت است و واقعبینی در جریان بحران اهمیت دارد. در جریان بحران باید از مسئله عرب، ترکمن یا لر بودن صرفنظر کرد و توان خود را بر موقعیت اقلیم و فهممسئله گذاشت. آنچه در لرستان به وقوع پیوست سیل بود اما در گلستان و خوزستان آبگرفتگی رخ داد ولی هنوز این دیالوگها تفکیک نشده است و مادامی که این گذارهها را سرجایش نشانیم مسئله حل نخواهد شد. به عبارتی دیگر در لرستان نباید موقعیت امدادی را متمرکز میکردیم ولی در گلستان باید این امر صورت میگرفت، همچنین در گلستان باید مردم را وادر میکردند تا زنان و بچهها را به بیرون از شهر سیلزده بفرستند نظیر اتفاقی که در خوزستان افتاد.
آذر تشکر: همانطور که در صحبت اعضای پنل عنوان شد برخی از مردم نمیتوانند ابعاد فاجعه را درک کنند بنابراین در لحظه بحران شروع به ساختن الگویِ عمل میکنند. از سویی دیگر مردمی که در بحران به ویژه زلزله درگیر هستند مرگاندیش میشوند و نمیتوان انتظار داشت که در لحظه برای زندگی تصمیمگیری کنند؛ بحث بعد نیز این بود که مردم در بحران دچار نوستالژی میشوند که این مورد برای شهر طبس شرح داده شد و سایر موارد نیز به طور کامل جمع بندی و ارائه شد.
در جستجوی مدیریت مردمی بحران
جلسه سوم: مشارکت نهادهای حوزه عمومی، رسانهها و بحران سیل
سوال کلیدی: نهادهای حوزه عمومی، خیریهها، سازمانهای مردم نهاد و رسانهها هر یک چه سهمی در مداخله و یا بازنمایی بحران دارند؟
آذر تشکر
جامعه شناس و مدیر پنل
در نشست سوم از سلسله نشستهای «در جستجوی مدیریت مردمی بحران» قرار است درباره مردمی صحبت کنیم که در سطح ملی به مردم محلی بحران زده کمک میکنند و در ادامه بحث بر اهمیت نهادمندی این کمکها متمرکز خواهد شد یعنی کمک مردمی چگونه سازماندهی بشود، شبکه کمکرسانی چگونه شکل بگیرد و لینکهای این شبکهها به چه صورت از سطوح ملی به محلی متصل شود. در این جلسه از چهار سازمان مردم نهاد دعوت کردهایم و در ادامه این جلسه نقش رسانه در جهتدهی اذهان مردم نسبت به یک نقطه بحرانی مورد بررسی قرار خواهد گرفت.
علیرضا سعیدی
تشکل مردم نهاد تیم نجات موج پیشرو
آغاز کار «موج پیشرو» به پس از وقوع زمین لرزه بم باز میگردد، من در این حادثه کار آوار برداری را بر عهده داشتم تا اینکه در حین آواربرداری کودکی را از زیر آوار درآوردم که چندساعت از مرگش میگذشت و به دنبال این اتفاق و ضربه روحی ناشی از آن آواربرداری را کنار گذاشتم چون احساس کردم که فرصت برای نجات این بچه داشتیم اما به دلیل ضعف مدیریت او را از دست دادیم. «موج پیشرو» در ابتدای امر بر کار تخصصی در زمینه جستوجو و نجات متمرکز شد و برای این امر از یک تیم 24 نفره تخصصی در رشتههای مرتبط یعنی مدیریت سوانح، مدیریت بحران و آتشنشانی بهره برد و همچنین تیمی 12 نفره در زمینه آوار برداری که قابلیت آواربرداری آن از لجن تا بتن و سنگ و چوب را شامل میشود. در بحث اسکان اضطراری نیز تیم 120 نفره وجود دارد با این قابلیت که میتواند دانش خود را به سایر افراد در نقطه حادثه دیده آموزش بدهد.
در جریان فعالیت باب جدیدی در امر به تسهیلگری ارتباط باز شد و توانستم میان افراد متخصص و افراد نیازمند به کمک در محل حادثه، ارتباط برقرار کنیم امری که باعث شد در زلزله سرپل ذهاب نیز به محوری بین تشکلهای مردمی و نیروهای دولتی تبدیل بشویم. شروع این تسهیلگری با شکلگیری مرکز هماهنگی اتفاق افتاد و وقتی در این مرکز قرار گرفتیم با مدیران ارشد تامین اجتماعی، سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، هلال احمر، تشکلها، اداره فاضلاب و آب و برق و آتشنشانی ارتباط برقرار کردی. به عنوان مثال محلی که تامین اجتماعی سرپل ذهاب در اختیار ما قرار داده بود، آب و فاضلاب نداشت بنابراین از اداره آب و فاضلاب سرویس بهداشتی گرفتیم و مستقر کردیم و همچنین توانستیم میان نیروهای دیگر ارتباط برقرار کنیم به این صورت که از بچههای سپاه جرثقیل گرفتیم و به آتشنشانی دادیم و در مقابل از بچههای آتشنشانی نیز متخصصانی برای آواربرداری گرفتیم.
علاوه بر مواردی که عنوان شد، بحث تسهیلگری شامل تهیه و توزیع کمکها میشود؛ در زلزله سرپل ذهاب در ابتدا کمکها وارد یک نمازخانه در ساختمان تامیناجتماعی میشد و وقتی حجم کمکها زیاد شد انبارهای بنیاد را پر کردیم. همچنین 23 ماشین در مرکز فرماندهی وجود داشت که مربوط به آفرود سواران بود. از سویی دیگر لیستی متشکل از دهیاران روستاها داشتیم و کمکها را به وسیله این ماشینها میفرستادیم، این نکته را نیز باید بگویم که در موج پیش رو تعداد دختران به اندازه پسران است هرچند که به عقیده من توانایی دختران ما در مدیریت و تخصص بیشتر است. در ادامه و روز چهل و سوم حادثه، بچههای سپاه مستقیما در زمینه توزیع و حملونقل به ما کمک میکردند.
در جریان زلزله بوشهر برای اولین بار ایده ارزیابی فعالیتها شکل گرفت، سپس آن را به صورت تخصصی پیگرفتیم و هماکنون تیم ارزیابی آموزش دیده است و میداند که پس از ورود به محل حادثه چگونه به ارزیابی بپردازد تا سبب تسریع در روند کارها بشود. پس از ارزیابی، راستیآزمایی صورت میگیرد زیرا که مشخص نیست اطلاعات جمعآوری شده درست است یا غلط. به این منظور معتمدین محل را جمعآوری و به همراه آنان اطلاعات را بررسی کرده و در اختیار گروههای همکار قرار میدهیم. به عنوان مثال در مسئله سیل گمیشان و از این بُعد، اطلاعات ما با هلال احمر و سایر نیروها به اشتراک گذاشته میشد تا از ارسال چندباره کمکها به یک نقطه جلوگیری شود.
نکته پایانی نیز در بحث آموزش است؛ از دو سال قبل تیمهای واکنش سریع دولتی را آموزش میدهیم و این تیمها وقتی وارد محل حادثه میشوند علاوه بر انجام کارهای مربوط به خودشان با تیمهای ما نیز بر اساس ارتباطات تعریف شده، وارد همکاری میشوند. یکی از مباحث بسیار مهم در این آموزشها کارکردن با ابزارهایی خاص به ویژه GPS است به این صورت که دیگر آدرس نمیدهیم بلکه فقط طول عرض جغرافیایی را برای هم میفرستیم یا به فرض برای نصب 100 سرویس بهداشتی یک فرم اکسل به همراه صد طول و عرض جغرافیایی ارسال میشود و آنها نیز بر همین اساس موارد مورد نیاز همچون سرویسهای بهداشتی را به محل مورد نظر میرسانند.
زهرا رحیمی
مدیرعامل جمعیت امداد دانشجویی-مردمی امامعلی
من در این جلسه سعی خواهم کرد تا آموختههای جمعیت را از مواجهه با بحران به اشتراک بگذارم. در زلزله کرمانشاه و سیل توانستیم از طریق ارتباط میان نیروهای خودمان و نیروهای محلی به مسئله وارد بشویم به این صورت که اعضای ما پیش از بحران مداخلهگران موثر را شناسایی کرده بودند و توانستیم به سرعت با آنان ارتباط برقرار کنیم و در قالب گروههای مجازی به صورت لحظه به لحظه گزارشها را دریافت میکردیم.
البته در جریان زلزله سر پل ذهاب این تجربه متفاوت بود به نحوی که تا صبح منتظر صدور مجوز بودیم اما دریافتیم که نیروهای محلی سردرگم شدهاند و تقسیم کار وجود ندارد در نتیجه خودمان وارد عمل شدیم. فاز اول کار به شناسایی اختصاص داشت به این صورت که باید محدوده بحران را به منظور مداخله شناسایی میکردیم، به عنوان مثال بخشی که در اطراف روستای ثلاث بود دچار آسیب جدی نشده بود و در نتیجه مداخله جدی نیاز نداشت اما خود سرپل ذهاب و روستاهای اطرافش تا حدود یک هفته-ده روز نیاز به مداخله جهت توزیع کمکهای اولیه داشتند. فاز شناسایی به این صورت بود که ابتدا یک شناسایی کلی از منطقه و سپس روستا به روستا صورت میگرفت و تلاش ما شناخت افراد معتمد در روستاها و به روزرسانی اطلاعات بود. این ارتباط کمک کرد تا مجموعهای از معتمدین محلی را جمع کنیم و هنوز هم با تعدادی از آنها در ارتباط هستیم. ارتباط به این صورت است که معتمد با یک فرد محلی در ارتباط است و آن فرد نیز با نماینده ما در کرمانشاه مرتبط است و نماینده کرمانشاه نیز با کل کشور در ارتباط است و از این طریق منطقه بحران زده با کل کشور مرتبط میشود.
در جریان زلزله سرپل ذهاب و همچنین سیل فروردین 1398 و در امر اهدای کمکها سو مدیریت به چشم میخورد یعنی با شورایاری و دهیاری ارتباط برقرار میشد و این کمکها برای توزیع به افراد محلی محول میشد؛ ما تصمیم گرفتیم کار شناسایی را به افراد محلی محول کنیم اما در زمینه توزیع خودمان به صورت جداگانه بشویم زیرا بنا بر تجربه دیده بودیم که افراد محلی خویشاوندان خود را در اولویت قرار میدهند و حتی شیر خشک را به فامیل خود که نوزاد نداشت داده بودند اما فرد دیگری که نوزاد داشت بدون شیرخشک مانده بود.
شناخت روحیات افراد و وجود نگاه مردمشناسانه در مناطق مختلف از دیگر بحثهای حساس در تجربههای ما به هنگام مواجهه با مناطق بحران زده بود. به عنوان مثال در استان لرستان این امر از روستایی به روستای دیگر فرق میکرد و باید با شناختی که از روستاها داشتیم وارد عمل میشدیم، یعنی در جایی پذیرش بسیار بالا بود و در جایی دیگر کم. ما به عنوان جمعیت امام علی مجبور بودیم بر اساس شناختی که از روستا داشتیم وارد بشویم. اهمیت این امر تا آنجاست که هماکنون در جلسات خود این نکته را طرح کردهایم که باید از اقوام مختلف، سنتها و قوت قالبشان پیششناخت داشته باشیم و همچنین انبارهایی را قبل از وقوع بحران ایجاد کنیم تا در هنگام بحران به دنبال خرید آبمعدنی نباشیم. وقتی سیل به وقوع پیوست در هنگام عید بود و اگر انبارمان مجهز نبود بحث خرید در تعطیلات مشکل ساز میشد.
در فاز شناسایی یک «نقشه نیاز» تهیه کردیم و سپس دریافتیم که این نقشه باید به سرعت بهروزرسانی شود، به عنوان مثال در آققلا با چند تیم کار میکردیم که در میان آنها یک آقایی به نام اسحاق وجود داشت که در واقع معتمد محل بود و نیروها را سازماندهی میکرد ولی او تمام منطقه را پوشش نمیداد و فعالیتش به آققلا محدود بود. این بحث ما را به به یک نرمافزار رساند تا بتوان آن را برای هماهنگی به کار برد یعنی باید اپلیکیشنی وجود داشته باشد تا به هنگام کمک رسانی در منطقهای همچون آق قلا، «موج پیشرو» بتواند اعلام کند که در فلان روستا اقلام بهداشتی توزیع کرده است و به این ترتیب حتی یک خیر فردی که اعتماد به کسی ندارد و خودش در صدد رساندن کمکها است دوباره دست به توزیع نزند و از طریق اپلیکیشن بفهمند که چه چیز توزیع شده و چه چیز مورد نیاز است. در بحران سیل توانستیم در میان اعضای جمعیت از این اپلیکیشن استفاده کنیم اما نتوانستیم استفاده از آن را به باقی افراد تسری بدهیم. در حال حاضر این مسئله را با دانشگاه صنعتی شریف مطرح کردهایم تا چنین سیستمی طراحی بشود. علاوه بر این دریافتیم که باید سایر تشکلها را قبل از وقوع بحران بشناسیم تا دریابیم امکان همکاری با فلان تشکر وجود دارد یا خیر.
کمک گرفتن و بسیج کردن نیروهای مردمی مورد مهم دیگری است که توسط ان.جی.او ها، سی.بی.او ها و حتی ان.جی.او های محلی و ملی قابل انجام و مهم است. به این ترتیب باید مردمی که در جریان بحران دچار شوک شدهاند را به جای اینکه صرفا در نقش کمکگیرنده و منفعل مدنظر قرار بدهیم به آنها داده تا فضای مشارکت در کارهایی چون سیلبند ساختن و... را انجام بدهند و از حالت انفعال خارج شوند و وارد فاز افسردگی و سندرم بحران زدگی نشوند.
فاز دوم بحران فراموشی و کمرنگ تر شدن بحران است که مداخله سازمانهای مردم نهاد را میطلبد، در این صورت مشخص خواهد شد که چه اقداماتی در بعد از بحران موفق بوده و چه اقداماتی توفیق نداشته است. سپس سرمایهای که از سوی مردم در اختیار ان.جی.او قرار میگیرد پس از کاهش حضور هیجانی نیز توزیع خواهد شد. همه حضور و انرژی ان.جی.او ها برای ماههای اول حادثه نیست بلکه حتی برای سالها پس از حادثه نیز لازم است تا این تشکلها در مناطق آسیب دیده حضور داشته باشند کما اینکه هنوز هم برخی ان.جی.او ها در بم حضور دارند.
آذر تشکر: نقش ان.جی.او های محلی در بحث امدادرسانی بسیار مهم است، برای بررسی این نقش و امتیاز آن نسبت به تشکلهای ملی از خانم فاطمه کوثری نژاد، مدیرعامل موسسه همدلان مهرآفرین خوزستان دعوت کردهایم تا در این نشست تجربیات خود را در ارتباط با بحران سیل فروردین 1398 ارائه کنند با ذکر این توضیح که ارائه ایشان به صورت مشترک با آقای فردانش، مدیر تشکل مهرستان که در تهران فعالیت دارد، انجام خواهد شد.
فاطمه کوثری نژاد
مدیرعامل موسسه همدلان مهرآفرین کوثرخوزستان
مردم بومی در سیل خوزستان نقش مهمی در تلاشهای اولیه برای نجات سیلزدگان داشتند، هنگامی که سیلبندِ شهر مرزی رفیع شکسته شد، مردم محلی به میدان آمدند زیرا مسیری ارتباطی یک ساعت است و اگر نیروهای محلی در زودترین حالت از سوسنگرد به محل میرسیدند باز هم کل شهر زیر آب میرفت. مردم محلی اگرچه بارها اخطار تخلیه دریافت کرده بودند اما ترجیحشان ماندن در شهر و کارگذاشتن سیلبندهایی در اطراف شهر بود، به این ترتیب و در کمال ناباوری مسئولین، شهر رفیع نجات پیدا کرد. ده روز پس از حادثه این نکته برای مقاماتدولتی به اثبات رسید که با کمک مردم میتوانند شهر را نجات بدهند. البته تاکید من بر نقش مردم محلی به معنای رد اثر تشکلهای ملی نیست بلکه برعکس باید ایننکته را بگویم که حمایتِ سازمانهای ملی از تشکلهای بومی لازم است زیرا تشکلهای ملی از امکانات بیشتری برخوردار هستند و میتوانند نقشی مکمل و حامی را ایفا کند. در جریان آبگرفتگی شهر رفیع وضعیت بحرانی 20 روز ادامه پیدا کرد و اگر تشکلهای ملی به کمک میآمدند شاید این مدت به 5 روز تقلیل پیدا میکرد، در نتیجه حالت ایدهآل چنین است که تشکلهای بومی طی ساعات اولیه بحران خودشان را به محل برسانند و در ساعات بعد تشکلهای ملی نیز به آنها بپیوندند، در این حالت عملکرد بسیار بهتر خواهد بود.
نقش دیگر تشکلهای ملی در جلوگیری از توسعه بحران است و برای این منظور میتوانند از امکانات خود در کنار امکانات دولتی استفاده کنند. به فرض در جریان آبگرفتگی شهر رفیع اگر تشکلهای ملی بهموقع وارد محل میشدند و از امکانات دولت نیز استفاده میکردند، دیوارهای بتنی پیش ساخته وارد خوزستان میشد و آن وقت حتی یک قطره آب نیز درون شهرها نمیرفت. اگرچه این مورد بارها توسط تشکلهای محلی به دولت اعلام شده بود اما متاسفانه هیچ کس زیر بار نرفت و مردم خودشان گونیهایی را پر از خاک میکردند و جلوی آب میگذاشتند. با وجود این تدابیر اما آب به شهرها رسید، که به دنبال این اتفاق زنان و کودکان توسط تشکلهای محلی به اردوگاهها منتقل شدند و آقایان برای ایجاد سیل بند و تامین امنیت در محل ماندند.
تشکلهای بومی در اردوگاه جوادالائمه (در نزدیکی حمیدیه و اهواز) یک پایگاه مستقر کردند و موسسه همدلان نیز آنجا فعالیت داشت و فعالیت این اردوگاه تا 25 روز ادامه پیدا کرد. این اردوگاه متعلق به راهیان نور بود و دارای سه عدد سوله بود اما پذیرش بیش از حد جمعیت سبب شروع مشکلاتی شد که در نتیجه آن مسائلی از جمله کمبود چادر به وجود آمد. همچنین در روزهای اول وعلیرغم تلاشهای فراوان، هلال احمر نتوانست امکانات خود را به صورت عادلانه تقسیم کند. پس از گذشت چند روز فعالیتها میان دانشگاه علوم پزشکی، مسجد امام جعفرصادق و دوستان مهرستانی تقسیم شد، دلیل اصلی این کار سرشماری افراد حاضر در اردوگاه بود. تا پیش از این سرشماری آمارها متفاوت بود و هر سمن آمار خودش را ارائه میداد. در نتیجه مرتب با مردمی جدید روبرو میشدیم که ادعا داشتند نامشان در لیست دریافت خدمات قرار دارد. پس از تلاشهای فراوان فرمی تهیه شد و به طور شبانهروزی به آمارگیری میپرداختیم و البته دیگر اجازه ورود جمعیت جدید به داخل اردوگاه را ندادیم. پس از رفع این مشکل اما مسائل داخلی اردوگاه خود را بروز داد و با چالشهایی از جمله گرمای هوا و نبود تهویه مناسب، جوابگو نبودن تعداد چادرها و همچنین عدم رعایت بهداشت و شیوع اسهال مواجه شدیم. به منظور مدیریت این اتفاقات گروههای موجود در اردوگاه به دستههای پنج نفره با مسئولیتهایی مشخص تقسیم شدند به نحوی که یک گروه آمارگیری را بر عهده داشت، گروه دیگر پکیج مناسب خانوارها را تهیه میکرد و...به عنوان مثال به خانواده بدون بچه شیر خشک نمیدادیم و یا غذای خانواده دارای سالمند متفاوت بود. ذکر این نکته لازم است که یکی از مشکلات در امر تهیه غذا مربوط به موکبهای مستقر در آنجا بود زیرا آنها که فقط غذاهای گرم و برنج پخته میرساندند، بنابراین افراد دیابتی، سالمند و نوزاد نمیتوانستند از این غذا استفاده کنند و گرسنه میماندند.
اگرچه در استان خوزستان یک مرکز تحت عنوان خانه سمنها وجود دارد و اکثر سمنهای خوزستانی در آنجا ثبت هستند اما وسیله و سامانهای برای هماهنگی این سمنها و مشخص شدن کاراییشان وجود ندارد. درنتیجه سمنهایی وجود داشتند که اگرچه ماموریتشان فرهنگی بود اما به جمع آوری پول از مردم روی آورده بودند و مرتب پکیج تهیه میکردند که در نتیجه آن اسراف بسیاری صورت گرفت به طوری که سه یا چهار بار برای یک منطقه نهار ارسال میشد و در منطقهای دیگر مردم گرسنه میماندند. بنابراین اگر از قبل سامانهای طراحی میشد و اتحاد بین سمنها وجود داشت دیگر این اتفاقها نیز نمیافتاد. این تجربه در جریان بحران به وجود آمد که باید در همان روزهای اول کانکس و حمام-دستشویی سیار در اختیار مردم قرار میگرفت اما این موارد در روزهای آخر وارد اردوگاه جوادالائمه با هزار نفر جمعیت شد و همچنین به دلیل نبود کانکس و نگهداری افراد در چادرها بسیاری از آنها مورد گزش انواع حشرات قرار گرفتند.
مواردی که عنوان شد سبب هدر رفت انرژی تشکلهای بومی در جریان مدیریت مردمی بحران شده بود و منشا این مشکلات به عدم آموزش قبل از سیل باز میگشت، بر اساس این تجربه باید گفت که ورود تشکلهای ملی و انتقال تجربه آنان سبب بهبود عملکرد در جریان کمکرسانی پس از حادثه خواهد شد.
فردانش
مهرستان
من از جنبه جامعه شناختی از ورود سمنها به بحران دفاع میکنم؛ هنگام وقوع بحران نیروهایی همچون سپاه و هلال اهمر به کمک خانوادهها میروند و فرد درگیر در بحران حس میکند که این نیروها تنها به انجام وظیفه خود میپردازند بنابراین احساس عاطفی و انسانی بین کمک گیرنده و کمک کننده برقرار نمیشود اما وقتی طی حادثه منِ عامی در کنار فرد حادثه دیده حضور پیدا میکنم و به درددل او گوش میدهم، در واقع به وجه روانی ماجرا پرداخته شده است. بنابراین افرادی که وجود نیروهای مردمی را مخل عملکرد نهادهای رسمی و حاکمیتی میدانند از وجه روانی موضوع غافل شدهاند. در ادامه و در همین نشست که تعدادی از نهادهای مردمی نیز حضور دارند باید یک آسیبشناسی صورت بگیرد.
به عنوان تجربه میگویم که در زلزله کرمانشاه یکی از اقلام ارسالی به مناطق هیترهای برقی بود؛ وقتی به فرد یک هیتر برسد او چادر را با گونی یا وسایلی مشابه عایق بندی میکند تا گرم شود اما وقتی سه هیتر برسد دیگر خبری از عایق بندی نیست و هر سه هیتر روشن میشود. تصور کنید هر چادر دو سه هیتر روشن کند، بار سنگینی به شبکه برق تحمیل میشود و هر دو ساعت در میان کتودهای برق میپرد. سوال من این است آیا از میان تشکلهایی که در این نشست حضور دارند تیمی برای نصب و راه اندازی مجدد کتودهای برق وجود دارد؟ من نیز به طرزی اتفاقی در تیممان برق کار داشتم زیرا تیم ما متشکل از معماران است و هدف من در زلزله کرمانشاه استفاده از حکمت بومی منطقه و ساخت کپر و کولمان برای ساکنان بود، در این میان برخی کمک کردند و برخی نیز به دلیل وسوسه کانکس کمک نکردند زیرا اگر دیده میشد که افراد یک منطقه در کپر و کولمان ساکن هستند دیگر به آنها سهمیه کانکس تعلق نمیگرفت و به آخر لیست میرفتند. در نتیجه افراد ترجیح میدادند ابتدا کانکس را دریافت کنند هرچند که در نهایت داخل کانکس نمیرفتند زیرا درون آن گرم بود و به دلیل استفاده از پلاستیک نامرغوب در کف، بوی نامطبوعی در کانکس وجود داشت، بنابراین افراد کانکس را خالی میگذاشتند و به درون همان کپر کولمان میرفتند.
بنابراین ورود نیروهای مردمی به عرصه بحران تا حدود پنجاه درصد بحران را افزایش میدهند، به فرض وقتی برای برق کشی به درون چادری رفته بودم دیدم حدود 40 بسته شیرخشک آنجاست و شبها با نیسان پیکاپ اینها را بار میکردند و در شهرستانهای دیگر میفروختند. وقتی تریلیها به کرمانشاه وارد میشدند سپاه التماس میکرد که بار را در انبارهای مخصوص خالی کنید و سرخود نبرید اما شاید به دلیل عدم اعتماد این همکاری وجود نداشت. در نتیجه مشکل توزیع وجود داشت و به روستایی مرزی همچون قلمه ذهاب چیزی نمیرسید اما به روستاهای پایینتر و خوش مسیرتر بسیار کمک میرسید؛ در چنین شرایطی اگر نهادها و تشکلهای مردمی مداخله را مفید میدانند، باید سازماندهی داشته باشند. مسئله دیگر در هنگام حضور نیروهای کمکی از شهرهای دیگر رخ میدهد به عنوان مثال در سیل اهواز این مشکل در عملکرد موکبها خودش را نشان داد. به دلیل بومی نبودن آشپزِ این موکبها غذای طبخ شده با طبع مردم منطقه متفاوت بود و همچنین غذای مناسب بچهها و سالمندان طبخ نمیشد و مردم خواهش میکردند که غذا را به صورت خشک بیاورند تا خودشان بر روی پیک نیک درست کنند! با ذکر این تجارب باید گفت اگرچه حرف نهادهایی که حضور تشکلهای مردمی را مخل میدانند غلط است اما عملکرد همین نهادها نیاز به آسیب شناسی دارد.
سوال از میان حاضران: به نظر میرسد برخی از سمنها به دنبال کارهای نمایشی هستند و بعد از مدتی محل بحران را ترک میکنند (حضور آنها مستمر نیست) آیا واقعا در طول فرایند کمک رسانی شبکه همکاری میان آنها وجود ندارد؟
کوثری: روزهای اول این شبکه نبود اما بعد از چند روز از طریق فضای مجازی گروههایی به وجود آمد و سپس در خانهسمنها بین گروهها جلساتی برگزار شد که در آن جلسات نیازها شناسایی و انجمنها برای فعالیت در مناطق دسته بندی شدند اما به دلیل نبود اعتماد میان انجمنها و نبود آموزش قبلی این کار به کندی پیش میرفت. البته در روزهای آخر آموزشهای مواجهه با بحران داده شد و خوشبختانه این آموزش برای مدیران عامل سمنها هم اکنون نیز وجود دارد. اما یک نکته را نیز در فرصت این پاسخ مطرح کنم؛ ساختار خوزستان به صورت قومیتی است و به عنوان مثال منِ نوعی که صاحب سمن هستم در هنگام کمک رسانی ابتدا به فامیلهایم که در فلان منطقه زیر آب رفتهاند میپردازم، این امر از نظر بُعد احساسی است و تعجبی هم ندارد زیرا سمنها در واقعیت همان مردم هستند که به وسیله یک مجوز در قالب تشکل درآمدهاند و در واقع این تشکل حلقه واسط بین مردم و دولت هستند.
آذر تشکر: از آنجایی که بحث هماهنگی شبکه پیش آمد از خانم موسوی، مدیر کانون مهدهای کودک استان لرستان میخواهیم تا در قالبی بسیار کوتاه تجربه خودشان را ارائه بدهند.
موسوی
مدیر کانون مهدهای کودک استان لرستان
کانون مهدهای کودک استان لرستان موسسهای غیر دولتی و آموزشی است که زیر نظیر سازمان بهزیستی و در حوزه کودکان و مهدهای کودک فعالیت میکند و پلی میان مهدها و سازمان بهزیستی است. در هر بحران کودکان آسیبپذیرترین قشر هستند و در بحران سیل نیز که والدین درگیر مسائل خودشان هستند کودکان بیشترین آسیب را میبینند در نتیجه کانون مهدهای کودک تصمیم گرفت که کودکان را به عنوان جامعه هدف در نظر بگیرد. هرکانون در هر شهرستان یک نماینده دارد و در شهرستانهای پل دختر و معمولان نیز آمار مهدهای آسیب دیده را دریافت کردیم و طی روزهای سوم و چهارم به موضوع بحران وارد شدیم. در جریان سیل از 25 مهد حدود 8 مهد به کلی تخریب شده و 5 مهد نیز دچار آبگرفتگی شده بودند. ما در اولین گام مهدهای سالم را به عنوان پایگاه جمعآوری بچهها قرار دادیم و در کنار آن کانکسهای دریافتی از بهزیستی را نیز مورد استفاده قرار دادیم.
در گام بعدی مادران را در مهدکودکها جمع کردیم و میان آنها فرمهای نیازسنجی توزیع شد؛ این فرمها در نهایت به سازمان بهزیستی منتقل شد. در روزهای ابتدایی غذای گرم برای کودکان طبخ میشد اما طی روزهای بعدی پکهایی جهت نیاز سه ماهه تامین شد تا مهدها خودشان بتوانند غذا طبخ کنند.
سوال از میان حاضران: ممکن است دولت جلوی کار شبکه هماهنگی سمنها را بگیرد، آیا تضمین قانونی برای جلوگیری نکردن از این شبکه وجود ندارد؟
کوثری: ما در خوزستان این اجازه را پیدا کردیم. تشکل هیات امنا دارد و یک نفر از هیات امنا مدیرکل امور اجتماعی خوزستان است بنابراین مصوبه قانونی است.
علیرضا سعدی، موج پیشرو: همانطور که گفتم تجربه کار ما به سال 82 باز میگردد و در تیممان نیروی دختر نیز وجود دارد اما سابقه این را نداشتیم که هیچ نهاد امنیتیای جلوی فعالیت ما را بگیرد و یکی از مباحثی که من به فعالیت نهادهای مردمی درس میدهم درباره چگونگی ارتباط آنها با نیروهای دولتی است و به طور کلی چهار، پنج کار ان.جی.او ها را در دردسر خواهد انداخت از جمله مصاحبه با رادیوهای خارجی، اغراق کردن اطلاعات.
من در مدت فعالیت خود توانستهام به راحتی با نیروهای سپاه کار کنم و در صورت ایجاد اعتماد میتوان با نیروها همکاری داشت. اما اگر شما یکبار با رادیوهای خارجی مصاحبه کنید طبیعتا از منتقد سیستم به برانداز تبدیل خواهید شد و این نکته را در نظر داشته باشید که اگر قرار است برای مردم کار کنید دیگر اسم و دیده شدن آن مهم نیست.
در مورد اپلیکیشن نیز چیزی که موضوع را امنیتی میکند این است که اصل اینها مربوط به سیستم «اینساراگ» است که خارج از کشور قرار دارد، در این سیستم میشود از یک مکان عکس گرفت و طول و عرض آن را ارسال کرد اما مشکل اینجاست که اگر این اطلاعات دست یک جاسوس بیفتد ممکن استفاده سو قرار بگیرد. راه حل این است که در این اپلیکیشن اطلاعات دسته بندی شود که این امر در حال انجام است.
فیروزه صابر
مدیرعامل شبکه ملی و موسسات نیکوکاری و خیریه
ماموریت اصلی شبکه ملی و موسسات نیکوکاری و خیریه کمک به توانافزایی اعضای خود و همگرایی بین اعضا و تثبیت و تحکیم موقعیت ان.جی.او ها است. این موسسه 140 عضو دارد و اعضای آن عموما حقوقی هستند. این تشکل در جریان سیل اقدام به ارائه گزارش درباره سه استان درگیر کرد که هدف از این گزارشات مشخص شدن نقش سازمانهای مردم نهاد در یاری رساندی به آسیبدیدگان بود و همچنین تلاش شد تا تجارب این نهادها مستند سازی شود.
این گزارش حاصل 8 جلسه هم اندیشی با 166 نفر و همچنین 19 مورد مصاحبه با سازمانهای غیردولتی بوده است، همینطور 8 جلسه با مسئولین دولتی بومی برگزار شد. موارد این جلسات در جدول زیر آمده است.
در ادامه مواردی همچون نقاظ قوت، نقاط ضعف، چالشها و راهکارها فهرست شده است:
نقاط قوت
سرمایه انسانی، ارتباطی و اطلاعاتی، منابع مالی و غیر مالی؛ نقاط مثبت ان.جی.او ها برخورداری از سرمایه انسانی و نیروهای داوطلب و همچنین برخورداری از گروههای تخصصی، چابک با قابلیت کار تیمی بوده است و این تشکلها بر تحرک و فعالیت تشکلهای دولتی و همچنین جلب مشارکت مردم محلی تاثیر مثبت داشتهاند.
ارتباطات: برخورداری از ارتباط با خیرین خارج از کشور، جذب نیروهایی همچون هنرمندان و پزشکان، برقراری ارتباط با معتمدین محلی، تعامل با سازمانهای دولتی و بخش خصوصی از جمله نقاط قوت در زمینه ارتباطات است.
اطلاعات: شامل توان جمعآوری اطلاعات محلی، آشنایی با موقعیت محلات است و این امر در ان.جی.او های محلی و تشکلهایی که در استانها نیرو داشتند بیشتر دیده میشود.
منابع: قابلیت جذب کمکهای غیرنقدی، برخورداری از دفاتر نمایندگی، برنامه شش ماهه برای آینده، قابلیت توانمندسازی اقتصادی آسیب دیدهگان و... از جمله نقاط قوت در زمینه منابع است.
نقاط ضعف
ظرفیت سازمانی: برخی از ان.جی.او ها تصور داشتند که موضوع سیل همچون زلزله است در حالی که این دو مقوله با یکدیگر فرق دارند و نیاز به آموزش بیشتر در این زمینه احساس میشود.
مدیریت کمکرسانی: علی رغم کمکهای جدی از سوی این تشکلها سازمان یافتگی آنان باید مورد تقویت و بهبودی قرار بگیرد.
تخصص: برخی از خیریهها به همه موضوعات ورود میکنند و در نتیجه فقدان نگاه تخصصی به چشم میآید.
مستندسازی: منظور از مستندسازی نمایش عکسهای مربوط به عملکرد ان.جی.او ها نیست بلکه مستند سازی شامل کارکرد آن انجمن بر اساس عدد، رقم و ادله است.
سیاستگذاری و دیدهبانی: کار باید قابل پبشبینی باشد یعنی آنکه باید دیدهبانی وجود داشته باشد در نتیجه باید نقش مطالبهگری و انتقادی این تشکلها به صورت کارشناسی باشد نه بهانه جویی.
شفافیت مالی: همانگونه که انتظار میرود هلال اهمر و نهادهای دولتی بیلان مالی خود را به مردم ارائه دهند، تشکلها نیز باید این کار را انجام دهند.
پرهیز از حس برتری جویانه سمنهای شهرهای بزرگ نسبت به شهرهای محلی، تقویت بانک اطلاعاتی، مدیریت فضای مجازی و کمپینها و.... از دیگر نکاتی است که باید برای بهبود آنها تلاش کرد.
چالشها
ان.جی.او ها در سیل اخیر با چالشهایی مواجه بودهاند که این چالشها در چهار محور اجتماعی، اطلاعرسانی، مداخله و مدیریت تقسیم بندی شده است.
اجتماعی: واقعیتی به نام دیوار بیاعتمادی در جامعه ایران وجود دارد و این موضوع نه فقط بین دولت و ملت بلکه بین گروههای مردم نیز وجود دارد. برخی از ان.جی.او ها کاملا خالص و خود جوش هستند و از دل مردم برآمدهاند در حالی که برخی دیگر جی.او هستند و یک وابستگی نانوشتهای میان آنها با دولت یا بخش دیگری از حاکمیت وجود دارد، برخی دیگر نیز درون دولت ساخته شدهاند و به همین دلیل احساس بدبینی در میان ان.جی.او ها به چشم میخورد.
اطلاعرسانی: همانطور که در صحبت افراد قبلی نیز عنوان شد، نبود سامانه اطلاع رسانی از دیگر مشکلها است. همچنین نارضایتی از عملکرد صداوسیما، عدم اطلاع رسانی به موقع توسط دولت، فراموش شدن برخی از مناطق و عدم همکاری دولت در جذب کمکهای بین المللی از دیگر مواردی است که در این بخش جای میگیرد.
مداخله: در همان هفته اول حساب ان.جی.او های رسمی بسته شد که البته خود شبکه ملی و سایر ان.جی.او ها جلساتی گذاشتند و اگرچه این موضوع بر طرف شد اما انرژی تشکلها را گرفت، همچنین بی اعتمادی دولت به تشکلها و مداخلهگری از دیگر موارد است.
ضعف مدیریت دولتی: اساسا دولت برای این بحران آمادگی نداشته بود و ادارات برای هماهنگی خودشان با موانعی روبرو بودند. همچنین کمرنگ بودن نقش مدیران دولتی و عدم استفاده از تجربیات بین المللی نیز به چشم میخورد.
راهکار برای بهبود عملکرد سمنها
سه رویکرد در کار ان.جی.او ها دیده شد، نخست آنکه ان.جی.او ها تحت لوای دولت جمع بشوند که مصداقش نیز خانه سمنها در اهواز بود.، در رویکردی دیگر برخی تشکلها معتقد بودند که باید به طور مستقل وارد شوند که در لرستان این امر بسیار دیده میشد و رویکرد دیگر نیز فعالیت بدون شبکه است. بهبود عملکرد ان.جی.او ها باید توان و ظرفیت آنها بالا برود و همچنین ظرفیت مشاورهای آنها افزایش پیدا کند و این مشاوره باید به صورت تخصصی انجام شود. علاوه بر این باید سامانه جامع اطلاعاتی نیز راه اندازی شود تا ارتباطی منطقی میان ان.جی.او ها شکل بگیرد.
مصطفی پور محمدی
مستندساز موسسه روایت فتح
بحث ارتباط رسانههای رسمی و غیررسمی شبیه بحث ارتباط دولت و ان.جی.او ها است زیرا در سیل اخیر دوگانه کندی و نارسایی رسانههای رسمی از یکسو و حواشی ایجاد شده توسط رسانههای غیررسمی در سویی دیگر قرار داشت. رسانههای رسمی در بحران درصدد هستند تا موضع خود را به صورت انگیزشی بیان کنند و از دید آنان نباید شرایط خارج از کنترل تصویر شود در حالی که این امر در رسانههای غیررسمی متفاوت است. به عنوان مثال شبکه استانی خوزستان شبکه به عنوان رسانه رسمی یک واحد سیار را بر روی تاج سد کرخه مستقر کرد و به این ترتیب خبرنگاران شبکههای مختلف میتوانستند بر روی تاج سد کرخه حضور پیدا کنند و از آن گزارش بدهند. همزمان اشخاص و اکانتهای فعال در اینستاگرام و توییتر بر هورالعظیم یعنی در انتهای خط سیل تمرکز داشتند و در آنجا به قدری فشار آوردند که به موضعگیری شخص وزیر نفت و در نهایت بازشدن آب به داخل هورالعظیم منجر شد.
اطلاع رسانی در رسانههای رسمی همراه با اعداد و آمار رسمی و معتبر صورت میگیرد اما افراد به این آمار اعتماد ندارند در حالی که در رسانههای غیر رسمی کمتر شاهد اعداد، ارقام و اطلاعات علمی هستیم اما اطلاعات در رسانههای غیر رسمی معمولا ملموس است. درسی که باید رسانههای رسمی از مسئله سیل بگیرند این است که شیوههای خبری و اطلاعرسانی خود را به روزتر کند.
از آنجایی که وقت کم است بحث را با اشاره به برگزارکننده این نشست یعنی شرکت بازآفرینی شهری ایران به پایان میبرم و این سوال را مطرح میکنم که رسانهها چه نقشی در بازسازی مناطق تخریب شده دارند؟
پاسخ را اینگونه میدهم؛ شهر مجموعهای از خاطرات است، خاطراتی که معمولا در بازسازیها لحاظ نمیشوند. به نظر میرسد که ما رسانهایها در این امر کوتاهی کردهایم و هماکنون پس از گذشت سه چهارماه از سیل، سپهر رسانهای ایران از هر نوع خبر درباره سیل خالی شده است. در امر بازسازی نباید همچون بعد از جنگ عمل کرد زیرا آنجا خاطرات شهرها فراموش شد و به نوعی یک شهر دیگر در کنار شهراصلی ایجاد شد ولی در موضوع بازسازی مناطق سیل زده باید خاطرات مناطق تخریب شده مستندسازی شود تا آرشیو به صورت تصویری یا هر قالبی دیگر ایجاد شود، امری که میتواند پس از بازسازی به کمک این مناطق بیاید و خاطرات آن را حفظ کند.
جمع بندی
آذر تشکر
در این جلسه بحثهای خوبی صورت گرفت و تجارب میدانی نیز مورد بازگویی قرار گرفت که از این موارد میتوان به لزوم همکاری و انعطاف بسیار بالا در هنگام مواجه یک ان.جی.او با منطقه بحران زده را بر شمرد. علاوه بر این نکته مهمتری که مورد اشاره قرار گرفت همکاری تشکلهای ملی با ان.جی.او های محلی بود زیرا این تشکلها خودشان دارای پتانسیلهای مهمی هستند. علاوه بر این موارد به نقش رسانهها اشاره شد و اینکه این رسانهها چگونه میتوانند در هنگام بحران ذهن ما را دستکاری کنند. همه این نکات امروز به درستی مورد اشاره قرار گرفت و به طور کامل در صحبتهای خانم صابر جمع بندی شد و به عنوان تکمیل آن میتوان گفت که ان.جی.او ها به عنوان سازمانهای نهادمند در طول بحران دارای چالشها، قوتها و امتیازاتی هستند. چند نکته دیگر البته وجود دارد؛ شرایط بحران خاص است و زندگی اجتماعی را مختل میکند بنابراین بیش از هرچیزی باید آماده بود زیرا عرصه بحران، عرصه تجربه نیست و قبل از آن باید تجربهها را در ذهن بازسازی کرده باشیم این امر در حالی است که ما همچنان فکر میکنیم عرصه بحران، عرصه تجربه است.
نکته دیگر این است که عرصه بحران برای ما به محلی برای تسویه حساب تبدیل شده است و دوگانههایی از جمله دولت –ملت و... شکل گرفته که بیشتر اسطورهای است اما در عمل دو عرصه بیشتر وجود ندارد عرصه نهادهای مردمی و دولتی که این نهادها باید نقش خودشان را بیابند و با یکدیگر مورد همپوشانی قرار بدهند. پیش از بحران باید گفت و گوها صورت بگیرد تا فضا از حالت اسطورهای خارج شود و به سمت عقلانیت حرکت کند.
در جستجوی مدیریت مردمی بحران
جلسه چهارم: مردم، نهادهای محلی و مدیریت بحران
سوال کلیدی: چرا مشارکت مردمی و نهادهای محلی در مدیریت بحران مهم است؟
آذر تشکر
جامعه شناس و مدیرپنل
بحث روزِ چهارم از سلسله جلسات «در جستجوی مدیریت مردمی بحران» به نهادهای محلی اختصاص یافته است؛ به عبارتی دیگر در این نشست راجع به سطح هماهنگی و ناهماهنگی میان نهادهای محلی و ملی صحبت خواهد شد. در یک سو ستاد بحران کل کشور وجود دارد و در سویی دیگر فرمانداری شهرها به عنوان مسئول محلی هستند و در کنار آنها شهرداریها و اعضای شورای شهر نیز وجود دارند. این نیروهای محلی از نزدیک با بحران و مردم حادثه دیده، درگیر هستند. به دلیل وجود اخطار هواشناسی در استان گلستان، هیچ یک از مسئولین این منطقه حضور ندارند اما از استان لرستان، رئیس شورای شهر درود و همچنین معاون فرمانداری پل دختر حضور دارند و از استان خوزستان نیز شهردار دارخوین توضیحاتی را ارائه خواهد داد.
نرگس حاجیوند، رئیس شورای شهر درود
رئیس شورای شهر درود
میزان بارش در شهر درود پس از دو استان شمالی کشور شاید بیشترین حجم را در کشور داشته باشد و درود به عنوان پایتخت طبیعت ایران ثبت شده است.
شورای شهر درود در نوروز سال 1398 و با توجه به حادثه سیل در شیراز به دنبال یافتن راهکارهای عملی بود تا همچون شیراز در مقابل سیل غافلگیر نشود. حدود ده کیلومتر رودخانه از درون شهر درود میگذرد و یک رودخانه نیز در کنار شهر است و نام شهر نیز برگرفته از وجود همین دو رودخانه است. متاسفانه شهرداری درود هیچگونه تجهیزات و ماشین آلاتی نداشت و اگر میخواستیم منتظر کمکهای دولتی بمانیم شاید با چیزی شبیه به حادثه شیراز و پل دختر مواجه میشدیم. تمام مسئولین درود از فرماندار، رئیس ستاد مدیریت بحران و شهردار سعی داشتتند به گونهای برنامهریزی کنند تا مردم باورشان شود واقعا سیل وجود دارد. در شهرهای دیگری که دچار حادثه شدند مردم باور نداشتند که باید بروند تا دچار حادثه نشوند و به دنبال معجزه بودند و همین امر سبب شد که در پلدختر شاهد آن حوادث باشیم.
در بحران سیل 1398 بنده به عنوان رئیس شورای شهر درود به دنبال شورا یارها بودم، همچنین با افراد معتمد ارتباطاتی داشتیم و با خود مردم نیز صحبت میکردیم و حتی نظرات و پیشنهادات آنها را جویا میشدیم. سپس به وسیله ماشین آلات شهرداری در بستر رودخانه تیره و مارمارو دیوارهای ساحلی ایجاد شد و همه مردم کمک میکردند و اگرچه گزارشهایی از احتمال شکسته شدن دیواره سد میرسید اما مردم، بسیج، سپاه و همه نیروها سعی میکردیم تا هرکاری از دستمان بر بیاید انجام بدهیم که بعدا دچار افسوس نشویم. شرایط به گونهای بود که هم باران و هم برف در شهر وجود داشت و همه افراد لباس و چکمه پوشیده بودند و کسی دیگری را نمیشناخت و مردم و مسئولین شبیه به هم شده بودند.
در درود این واقعیت وجود دارد که مردم بیش از مسئولین پای کار بودند حتی زمانی که بحث دیوار ساحلی و پرکردن هزار گونی شن و ماسه مطرح بود، مردم خسته نشدند. شهر درود در سال 1385 نیز در معرض سیل بود و خطر زلزله و رانش زمین نیز برای این شهر وجود دارد و هنوز فکری اساسی برای این قضیه صورت نگرفته است و من به دنبال این قضیه هستم که اگر باز هم چنین اتفاقی بیفتد آیا تمهیداتی برای این قضیه اندیشیده شده است؟ اکنون نقاط ضعف شهر درود را دانستهایم از جمله آنکه باید دیوار ساحلی برای این شهر ساخته بشود و اگرچه بارها این موضوعات را گفتهایم اما مشخص نیست که واقعا درصدد رفع این معایب هستند یا خیر؛ باید مردم را درک کنیم و به دنبال این باشیم تا شاهد چنین حوادث ناگوار نباشیم.
بگزارید یک خاطرهای از سیل تعریف کنم؛ ساعت پنج صبح خبر رسید که یکی از خیابانهای داخل شهر دچار آبگرفتگی شده و آب تا خانههای مردم آماده است. ما با چکمه و بارانی آمده بودیم و مردم نمیتوانستند ما را بشناسند. آنها میگفتند که فقط مردم پای کار هستند و خبری از مسئولین نیست و حتی ناسزا هم میگفتند و نگاه منفی تا این حد وجود داشت.
متاسفانه نمایندگان مجلس و ما به عنوان نمایندگان محلی دنبال رای هستیم و نتیجهاش میشود بیمارستان و مدرسهای که برروی گسل و در دامنه کوه ساخته و بلاتکلیف رها شده است و یا دانشگاه پیام نور که در بستر رودخانه ساخته شده بود و دچار آبگرفتگی شد. ، در صورت نیافتن راهکاری مناسب حوادث ناگواری پیش خواهد آمد همانطور که 100 سال گذشته زلزلهای 7 ریشتری درود را نابود کرد. امیدوارم وضعیت به سمت و سویی نرود که بحران ما را مدیریت کند!
آذر تشکر: اشاره کردید که دستگاههای محلی میتوانند همکاری خوبی با یکدیگر داشته باشند اما از سویی دیگر برقراری ارتباط با مردم از اهمیت بالایی برخوردار است. در شهر درود محله فرهنگیان در بستر رودخانه ساخته شده است و احتمالا شما نیز به این نکته رسیدهاید که محله باید جابهجا شود. آیا ارتباط با مردم به قدری برقرار است که این جابهجایی را امکان پذیر کند؟
حاجیوند: متاسفانه تسهیلاتی که تحت عنوان کمک هزینه برای سیلزدگان در نظر گرفته شده بسیار کم است ما به عنوان شورای شهر حاضر بودیم که شهرداری بخشی از زمینها را مطابق با کمیسیون ماده 5 تغییر کاربری و مجوز دهد تا در اختیار ساکنین محله فرهنگیان و همچنین سایر مردم ساکن در حریم رودخانه قرار گیرد ولی بحث این است که مردم با وام فعلی نمیتوانند خانه بسازند و مردمی که آنجا خانه ساختهاند باید برای جابهجایی از جیب خود خرج کنند مگر اینکه دولت کمکهزینهای بدهد.
آذر تشکر: به یاد دارم که مسئولین شهر بارها تاکید میکردند که مجموعهای از بحرانها درون درود وجود دارد به ویژه بحران رانش زمین و بلافاصله بعد از آن بحث زلزله مطرح است.
حاجیوند: رانش زمین به دلیل بارش زیاد و جنس بستر شهر درود میتواند بحرانی مهمتر از سیل رقم بزند و تاکنون کاری اساسی برای آمادگی در برابر آن انجام نشده است زیرا مطالعات آن به تنهایی 2-3 میلیارد هزینه میبرد؛ البته به این منظور در فرمانداری مصوبهای داشتیم و قرار شد اعطای این اعتبار صورت بگیرد اما تاکنون انجام نشده است. در بحث زلزله پیشنهاد دادیم تا به وسیله تدوین یک طرح جامع بازنگری برای مناطق حادثه خیز، این نوارها را جابهجا کنیم. این مسائل قابل مدیریت است اما همکاری و حمایت مسئولین استانی را میطلبد تا بتوانیم در کمیسیون ماده 5 تغییر کاربریها را انجام بدهیم.
در حال حاضر نظام مهندسی، بنیاد مسکن، مسکن و شهرسازی و شهرداری پای کار آورده شدهاند و همکاریهایی در حال شکلگیری است که در سنوات قبل وجود نداشته است. نمونه این عدم هماهنگیها طرح جامع شهر است که مسئله خط گسل اصلا در آن رعایت نشده و بدون اعتنا از کنار آن گذشتهاند. نمونه دیگری از این ناهماهنگی در گرفتن مجوزها است به گونهای که اگر مجوز از سوی مدیریت شهری داده نشود کانال زده شده و از طریق مدیریت استان این مجوز را میگیرند.
سوال از میان حاضران: تعامل نهادهای محلی با دولتهای مرکزی چگونه است زیرا به نظر می رسد که یک شکستگی میان همکاری ها وجود دارد و به نظر میرسد مطالبهگر هستید در حالی که این مطالبه گری از ویژگیهای مردم است و نه مسئولین.
حاجیوند: مردم بیشتر راغب هستند تا با شورای شهر به عنوان نماینده محلی خود همکاری کنند و ما در این دو سال و پس از انتخاب شورایارها یعنی افراد معتمد و متخصص، خودمان را به آنها نزدیکتر کردیم. اینکه من مطالبهگر هستم را درست متوجه شدید زیرا طرح جامع شهری درود از سال 1384 انجام شده است و شوراها و شهرداریهای بعدی نتوانستند نقاط حادثه خیز را مستثنی کنند تا به فرض مردم خانهشان را بر حریم گسل و رودخانه نسازند. همانطور که در صحبتها نیز عنوان شد اگر مسئولین شهری مجوز ندادند افراد از طریق استان کانال زدهاند اما در قضیه سیل مردم و مسئولین کنار هم بودند که توانستند این قضیه را مدیریت کنند دولت مرکزی نیز ستاد بحران را تشکیل داد و ما نیز به عنوان نمایندگان مردم در آن حضور پیدا میکردیم و مطالبات مردم را به سمع و نظر آنها دولت میرساندیم تا تعامل ایجاد شود. موارد مورد مطالبه مربوط به زمان ما نبوده، خانههای ساخته شده بر روی گسلها و حریم رودخانه در زمان ما ساخته نشده است و ما میخواهیم از این به بعد این اتفاقات نیفتد. دولت نیز نمیتواند این مسائل را به صورت زیرساختی حل کند زیرا تسهیلاتی که میدهند در حدی نیست که مردم را از حریم رودخانه دور کند.
نادیا امرایی
معاون عمرانی فرماندار پلدختر
شهر پل دختر با 75 هزار نفر جمعیت دارای جغرافیایی خاص و خشن است و خروجی تمامی روانآبهای استان لرستان به این شهر ختم میشود، از این نظر شرایط پلدختر با سایر استانهای سیلزده و حتی شهرستان درود متفاوت است. آنچه در تاریخ 12 فروردین 1398 در پلدختر رخ داد با پیشزمینه بارشهای شدید در پنج فروردینماه شروع شد. فرمانداری از دوم فرودین ماه در آماده باش کامل بود و در جلساتی بحث جابهجایی جمعیت مطرح شد زیرا عمده روستاهای پلدختر در امتداد رودخانه است. روز پنجم فرودین ماه یعنی حدود یک هفته قبل از وقوع سیل اصلی سه پل اصلی را از دست دادیم و راه ارتباطی بیش از 15 روستا با مرکز قطع شده بود و آنها را به وسیله راههایی خاکی به شهرستان مجاور یعنی کوهدشت متصل کردیم. از ساعت سه صبح 12 فروردین کلیه خطوط ارتباطی و فیبر نوری، قطع شد و از ساعت 9 صبح تا ده و بیست دقیقه ارتفاع آب از 30 سانتی متر به سه و نیم متر رسید.
من صحبت در مورد اقدامات خودمان را به سه بخش قبل، حین و بعد از سیل دستهبندی میکنم؛ قبل از سیل با توجه به امکانات شهرداری، راهداری و سپاه قسمتهایی از بستر رودخانه لایروبی شده بود زیرا قبلا بستر رودخانه را با نخاله پر کرده بودند و پس از تجربه سیل در سال 1384 این تصور به وجود آمده بود که دیگر خشکسالی است و بارش نخواهیم داشت در نتیجه بستر رودخانه کشکان در پل دختر را تنگتر کرده بودند و همین اتفاق نیز سبب شد که دیوارههای ساحلی در هنگام وقوع سیل بی اثر شوند. بنابراین اگرچه پیش از سیل دیوارههای ساحلی رودخانه با سنگهایی بزرگ ترمیم شد اما در روز دوازدهم فروردین بیش از 30 درصد شهر زیر آب رفت. همچنین تا پیش از وقوع سیل از دبی 3000 متر مکعب صحبت میشد اما پس از وقوع و بنا به آمار وزیر نیرو این دبی 6000 مترمکعب بر ثانیه شد؛ غافلگیری ما در این حادثه به دلیل وجود رودخانه دوم یعنی مادیانرود بود. دبی کشکانرود حدود 3800 بود اما دبی مادیانرود حدود 3000 بود و هنگام ورود کشکان رود کنترل از دست خارج شده بود.
از حدود سه روز قبل از سیل تا چند ساعت مانده به وقوع آن با استفاده از هلال احمر، نیروی انتظامی و آتشنشانی به تمامی مناطق در خطر هشدار تخلیه داده شد اما مردم باور نمیکردند، حتی هشدار به صورت خانه به خانه به مردم اعلام شد ولی آنها خواب بودند و همان افراد چند ساعت بعد بر روی پشتبام ها گیر افتادند، باور ناپذیری حادثه مردم را با مشکلات زیادی روبرو کرد زیرا سالیان سال چنین سیلی در پلدختر رخ نداده بود و حتی بعد از حادثه وقتی با پیرمردهایی70-80 ساله صحبت میکردیم آنها نیز سیلی به این ابعاد را به یاد نداشتند.
گسترش پلدختر از دهه 60 به بعد در قوس میانی رودخانه کشکان صورت گرفته است یعنی نیمی از شهر در قوس میانی واقع شده است و از این محدود، 40 درصد در سیل تخریب شده است و همچنین در پی حادثه سیل بیش از 17 هکتار از محدوده شهر کسر شده است در نتیجه تمام معادلات شهرسازی پلدختر به هم ریخته است.
علاوه بر بافتهای مسکونی حدود 55 واحد اداری در پلدختر دچار آسیب و تخریب شده است؛ عمده این ساختمان در نقاط بحرانی و بدون توجه به سیلخیزی منطقه و البته به صورت قانونی ساخته شدهاند. اقتصاد پلدختر به باغداری، کشاورزی و واحدهای تجاری وابسته است و اکنون همه این واحدها دچار آسیب شدهاند در نتیجه اقتصاد منطقه نیز دچار آسیب شده است.
وقتی سیل به وقوع پیوست ساختمان فرمانداری نیز دچار آبگرفتگی شد و بنده نیز تا نیمه شب در ساختمان بودم تا آنکه ما را از طریق پشت بام نجات دادند، تا آن زمان کسی باور نداشت که فرمانداری نیز ممکن است درگیر بحران شود. در شهر نیز غیر از منطقه شهدای گمنام سایر مناطق با قطعی ارتباط مواجه شدند و برای برقراری ارتباط با استانداری باید به قسمتی در بالای کوه میرفتیم. طی این وضعیت تنها یک بالگرد توانست به سمت پلدختر حرکت کند و امکان ارسال کمک نیز نبود زیرا راههای ارتباطی قطع شده بودند و وضعیت آب و هوایی بسیار بد بود و عملا در یک بن بست اطلاعرسانی و امدادی گیر افتاده بودیم. از سویی دیگر هر دو پلی که قسمت شرقی و غربی شهر را به هم وصل میکند دچار مشکل شده بودند به طوری که یکی از پلها به کلی غیرقابل استفاده بود و پل دیگر اگرچه سازه بتونی داشت اما دچار لرزش شده بود. در این وضعیت بخش خصوصی و مردم سمت شرقی با وجود تمام ریسکها وارد شدند و مردم بخش غربی را از روی پشت بامها نجات دادند.
بیست و چهار ساعت پس از وقوع سیل و با ورود دبیر هلال اهمر، مناطق از نظر نیاز به کمک رسانی اولویت بندی شدند. درسی که در این حادثه گرفتم این بود که نباید میان خودمان به عنوان مسئول و مردم تفاوت قائل بشویم، در این حادثه خانه خود من نیز تخریب شد و تا چهار روز با همان لباس گلیای که با آن از فرمانداری خارج شدم میان مردم بودم و عملا مثل مردم شده بودیم.
از روز دوم با حجم فراوانی از ماشین آلات و نیروهای جدیدی روبرو شدیم و چالشهای جدید نیز از راه رسید از جمله اینکه لودرهایی که دریافت کرده بودیم باید کجا نگهداری شوند و یا اینکه نیروهای جدید به حرف کسی گوش نمیدادند و هرکس از مدیرکل خود دستور میگرفت. غریبههایی که وارد شهر میشدند نیز نسبت به فرهنگ محله و اقلیم آن اطلاعات کمی داشتند به عنوان نمونه هرچه فریاد میزدیم رسوبات را بیرون از شهر تخلیه کنید کسی گوش نمیداد و این ضایعات در ضلع جنوبی و غربی شهر دپو شدند و بعد از پابانِ عملیات رسوب برداری با شدت گرفتن باد غالب این رسوبات نیز به سمت شهر بازگشت که پدیده گرد و غبار پس از سیل را به همراه داشت.
در مرحله بازسازی و بر اساس اعلام شرکت آبمنطقهای باید 105 واحد در شهر و علاوه بر ان حدود 13 روستا جابهجا میشدند. در بازسازی سعی شد بیشتر خانهها نزدیک به موقعیت قبلی ساخته شود این نکته را باید در نظر داشت که شهر پلدختر از نظر موقعیت شبیه به یک کاسه است و زمین چندانی برای ساختوساز وجود ندارد اما در نهایت طی گفتگویی بنیاد مسکن را قانع کردیم که مردم خانهها را خودشان بسازند تا بافت خانهها حفظ شود البته در این بین ضوابط نیز رعایت گردد. انتقادی که در اینجا به بنیاد مسکن وارد میکنم کمبود میزان وام است به عنوان مثال این بنیاد سرجمع 80 میلیون تومان برای بازسازی یک خانه 250 متری وام میدهد اما این خانه با 500 میلیون نیز ساخته نمیشود در نتیجه مردم مجبور میشوند در همان خانههای آسیب دیده و تعمیری بمانند هرچند که این خانهها مقاومت خود را از دست دادهاند. از سویی دیگر برای جمع آوری چادرها مشکل وجود داشت اما به دلیل حسن قرابتهای فامیلی و دوستانه توانستیم مردم را قانع کنیم. مشکلی که همچنان در پلدختر وجود دارد بیشتر درباره مسائل روحی مردم است و به طور کلی یکی از حلقههای مفقوده پرداختن به مسائل روانشناسی مردم است.
آذر تشکر: آیا تصمیم برای اعطای وامها در مرکز گرفته میشود؟آیا نباید تصمیم گیری برای اختصاص این بودجه در سطح محلی گرفته شود؟
به نظر من باید واقعگرایانه به مسئله نگاه کرد به عنوان مثال فردی خانهای 80 متری و کلنگی داشته است و هماکنون با آن 80 میلیون تومان میتواند راحت یک طبقه را بسازد اما کسی که خانه بزرگتری دارد نمیتواند. در نتیجه در بالادست باید تصمیمگیری شود تا به صورتی متناسب به افراد تسهیلات داده شود.
سوال از میان حاضران: از جلسه سوم فبل از سیل تا زمان وقوع سیل در دوازدهم نه روز زمان بوده است، لطفا تشریح کنید در این مدت مجموعه مدیریتی چه کار میکرده است؟
سوم فروردین، دومین اخطار هواشناسی را دریافت کردیم و همزمان با آن جلسهای را داشتیم. در این جلسه ارگانها را ملزم کردیم تا به طور مرتب نقاط حادثه خیز را رصد کنند و به عشایر، روستاییان و مردم در کنار رودخانه هشدار دهند اما با توجه به کمبود وسایل و شروع فصل کوچ عشایر کاری از دست ما بر نمیآمد و تنها توانستیم مردم را از رودخانهها دور کنیم و جلوی کوچ عشایر را بگیریم. روز پنجم فروردین ماه 120 میلیمتر بارندگی داشتیم، سه پل روستایی از بین رفت و جاده پلدختر-خرم آباد در دو نقطه اصلی قطع شد. بنابراین تمام سعی ما این بود که مردم را از نقاط خطر دور کنیم و البته همانطور که اشاره کردم مردم تا ساعات آخر از خانههایشان خارج نمیشدند. در منطقه ساحلی شمالی یعنی خطرناکترین قسمت پلدختر هیچ اثری از خانهها نمانده و نیروی انتظامی در روز حادثه مردم را به زور از آن منطقه خارج کرد.
سوال از میان حاضران: وضعیت جابهجایی جمعیت در شهر چگونه است، آیا به تثبیت رسیده است یا اینکه مردم همچنان شهر را ترک میکنند؟
همانطور که گفته شد حدود 105 واحد خانه باید جابهجا شوند و در زمینی که وزارت راه و شهرسازی برای آنها در نظر گرفته اقدام به دریافت پروانه و ساخت خانههای خود کنند اما ما مقداری از جمعیتی خود را از دست خواهیم داد زیرا آنها میخواهند به سمت مناطقی بهتر از جمله مرکز استان بروند. پلدختر هماکنون شهری خاکآلود است و پیادهروها وضعیت مساعدی ندارد و شهرداری تازه مشغول آسفالت معابر شده است. این نکته را نیز بگویم که شهرها پس از بحران نیازمند اعتبار هستند تا هرچه سریعتر زیستپذیر شوند، با وجود این موارد ماندن در شهر برای افرادی سخت است و ترجیح میدهند که آنجا را ترک کنند.
مکی شمخانی
شهردار دار خوین
شهر دارخوین در اتوبان اهواز-آبادان قرار گرفته است و حدود 40 کیلومتر از آبادان، 20 کیلومتر از شادگان و 60 کیلومتر از اهواز فاصله دارد و از سمت غربی با رودخانه کارون همجوار است. دایرالخوین حدود 10 سال پیش به شهر تبدیل شد و شرکتها و میادین نفتی در آن مستقر هستند و به همین دلیل نیز به شهر نفتی معروف است با این حال هنوز شهریت خود را پیدا نکرده زیرا آنچنان مورد توجه قرار نگرفته است. این شهر در هشت سال دفاع مقدس سنگر 70 درصد مسئولین کشوری و لشکری بوده است و تمامی عملیاتها از آنجا شروع میشد و تنها شهری است که بعثیها نتوانستند وارد آن شوند.
ساحل دارخوین فاقد سیل بند بوده است و سیل بند فعلی نیز در جهت مقابله با بحران سیل 1398 احداث شده است، در روز 5 فروردین 1398 به همراه فرماندار و عدهای از کشاورزان از مناطق بازدید کردیم و دبی آب روزبهروز بالا میآمد، در نتیجه نقاط حساس را شناسایی کردیم. شهرداری دارخوین تنها یک بیل مکانیکی و یک عدد لودر داشت و متاسفانه امکانات دیگری ندارد با همین امکانات در ششم فروردین شروع به سیلبند سازی کردیم که در ابتدا امری محال به نظر میرسید اما مردم آمدند و با همکاری آنها کار ادامه پیدا کرد. سازه اولیه سیلبند 24 ساعت دوام نیاورد بنابراین یک بیل مکانیکی دیگر اجاره شد و خوشبختانه توانستیم از ورود آب به شهر جلوگیری کنیم. در هنگام خاکریزی با مشکل کمبود ماشین آلات روبرو بودیم و حتی ماشین آلات استیجاری نیز وجود نداشت و در برخی از شهرها همچون آبادان به دلیل شرایط خاص خودشان خروج کمپرسی را ممنوع کرده بودند و امکان قرض گرفتن از آنها وجود نداشت. به هرصورت با بهرهگیری از تریلیها خاک به منطقه آورده شد و با همکاری اهالی ساخت سیلبند ادامه یافت و من اگرچه به عنوان شهردار در منطقه بودم اما اختیار را به اهالی آن منطقه دادم زیرا آنها از موقعیت زمینهای خود اطلاعات بیشتری داشتند.
شهر دارخوین از سوی رودخانه کارون، تالاب شادگان و آب روستاهایی که زیر سیلاب رفته بودند محاصره شده بود و ما فیالبداهه از مرکز شهر در برابر آب کارون محافظت کردیم و در همان حال یک شکستگی از سمت تالاب شادگان وجود داشت بنابراین آنجا را نیز به کمک گروههای جهادی که از تمام نقاط کشور به ما ملحق شده بودند و با استفاده از گونیهای خاک ترمیم کردیم. در نتیجه با همکاری اهالی و بهره گیری نظراتشان به میدان آمدیم.
پس از اتمام ساخت سیلبند، دارخوین محل اسکان سیلزدگان روستاهای اطراف شد و از آنجایی که من خودم مسئول یک موسسه خیریه هستم و تیمی 200 نفره و 150 خانوار داریم، آنها را مکلف کردم تا به اردوگاهها رسیدگی کنند و بعد از چند روز اعلام کردند که وضعیت در اردوگاهها رو به وخامت است و رسیدگی کمتر شده است. در این هنگام دریافتم که وقتی آب فروکش کند ما با سیلاب بیماری روبرو خواهیم شد و باید هرچه زودتر جلوی آن را بگیریم. به هر دری زدیم اما بن بست بود بنابراین خودمان شروع کردیم و به خیریه گفتیم اقدامات ممکن را انجام دهید. مدارسِ محل اسکان حمام و سرویس بهداشتی مناسبی نداشت و افراد بیمار از سالم مجزا نشده بودند. طی همکارهایی برای اولین بار در اردوگاههای سیلزدگان رختشویی تعریف کردیم به این صورت که در هر کانکس چهار رختشویی گذاشتیم. نکته جالب آنجاست که در این شرایط برخی از افراد میخواستند ازدواج کنند در نتیجه هم جهزیه تامین کردیم، هم جشن عروسیشان و هم اتاق عروسشان را در مدارس درست کردیم و حتی فامیلشان در حدود 600-700 نفر دعوت میشدند و برای زایمانها و بیماریهای سرطانی تیم پزشکان ارسال شدند بنابراین تجهیز دارخوین برای کوتاهمدت نبود. برای تامین غذای گرم اردوگاهها به سراغ موکبهای اهواز میرفتیم که البته مسیر دسترسی به اهواز به دلیل قطع راههای ارتباطی طولانیتر شده بود.
اگرچه در مدت بحران مسئولین استانی چندبار به محل آمدند اما متاسفانه پس از تمام شدن بحران، بازدیدها از منطقه سیلزده نیز متوقف شد. البته این نکتهای قابل تامل است که چرا وقتی بحران تمام شد نقطههای آسیب پذیر شهر همچون مناطق کوی علی ابن الحسین (ع) که یک در متری منطقه ساحلی است دیگر مورد بازدید مسئولین قرار نگرفت. مگر دیگر بحران نیست؟ بحث را با این نکته تمام میکنم؛ در خوزستان خشکسالی پیش آمد و همه ناامید شدند و گفتند دیگر آبی به وجود نمیآید، این یک کفر است و نباید ناامید شد. چرا زمانی که چند سال آب در کارون نبود، مجوز ساخت و ساز در دل این رودخانه داده شد؟ چرا به لایروبی اهمیتی داده نشد؟ باید از هم اکنون کار لایروبی کارون شروع شود.
جمعبندی
آذر تشکر: به نظر میرسد که در تجربه پل دختر چند نکته وجود داشته است؛ نخست زمانی است که بحران خارج از کنترل میشود و بافت و ساخت شهر تکان میخورد. در شرایطی که در عرض یک ساعت ارتفاع آب از 20 سانت به 3.5 متر میرسد بحث مشارکت معنی نمیدهد و مردم باید منطقه را تخلیه کنند؛ بنابراین گاهی مشارکت مردم در نبودنشان است.
نکته دیگر بحث ارتباط نیروهای محلی و ملی است. به جای اینکه در مدیریت پیش از بحران امکانات بین مناطق مختلف توزیع شود و یک لجستیک فراهم شود اما شهرها فراموش میشوند و یکباره در هنگام بحران سیلی از کمکها واریز میشود که نمیتوان آن را مدیریت کرد همانطور که خانم امرایی نیز گفتند یکباره همه جا پر از لودر شد، بنابراین نحوه پشتیبانی دولت مرکزی از دولت محلی مهم است.
بحث دیگر این است که نقش مدیران محلی باید به گونهای باشد تا مردم احساس کنند آنها پشتیبانشان هستند و هر سه سخنران توضیح دادند که حضور مسئولین به چه اندازه مهم است. هرچقدر که مردم احساس کنند دسترسیشان به مقامات دولتی دورتر است کم اعتمادتر میشوند و یکی از محاسن مدیران محلی این است که در میان مردم هستند و در این زمینه حتی روابط خانوادگی نیز به کمک میآید. تصوری که ما در سطح ملی مبنی بر دسته بندی سیاسی داریم در سطح محلی کمتر است و البته با خود چالشهایی به همراه دارد از جمله آنکه منافع به سادگی جابهجا میشود که نمونهاش دور زدن ساختارها برای ساخت و ساز در درود است. درنتیجه به نسبتی که شبکههای ارتباط سبب تسهیل امور میشود به همان نسبت نیز رانت ایجاد میکند. برداشت من این است که جایگاه آقای شمخانی در بین مردم به وسیله موسسه خیریه ایشان است و همین سبب میشود تا مردم همکاری داشته باشند.
یک نکته را نیز خودم اضافه میکنم مبنی بر اینکه بحرانها مرکزگرایی را افزایش میدهند و جمعیت از شهرهای میانی و کوچک به شهرهای بزرگ میروند و سکونتگاههای غیر رسمی را شکل میدهند وقتی که جمعیت از پلدختر به خرمآباد برود در کنار رودخانه ساکن خواهد شد و دوباره سکونتگاه غیر رسمی ایجاد میشود و اگر در مرکز بتوانیم رابطه ملی-محلی را برقرار کنیم با بحران مرکزگرایی مواجه نخواهیم شد در غیر این صورت چنین بحرانی ادامه خواهد یافت و افراد از شهرهایی چون خرمآباد به تهران می آیند و این مشکل گستردهتر خواهد شد.
در جستجوی مدیریت مردمی بحران
جلسه پنجم: برنامهریزی و طرحهای توسعه شهری و بحران سیل
سوال کلیدی: نقش برنامهریزان و طراحان توسعه شهری در ایجاد، تشدید و تخفیف بحرانهای طبیعی چیست؟
آذر تشکر
جامعه شناس و مدیرپنل
پنجمین نشست از سسله نشستهای «در جستجوی مدیریت مردمی بحران» به بحث پیرامون طرحهای توسعهشهری اختصاص یافته است و در چارچوب هدف مدیریت مردمی بحران به این امر خواهیم پرداخت که مشاوران و برنامهریزان شهری به عنوان نهادهای درون جامعه -که به گونهای وظیفه هدایت شهرها بر عهده آنهاست- چه نقشی در تخفیف یا تشدید بحران دارند. حاضران در نشست امروز به این موضوع خواهند پرداخت که چگونه فرایند مطالعه، تصویب و اجرای طرحهای توسعه شهری بر بحران به ویژه سیل تاثیر میگذارد.
محمد انام پور
مشاور طرح جامع پل دختر
سیل در شهر پلدختر پدیده تازهای نیست و این شهر در سال 1384 نیز با تجربه سیل مواجه شده بود به گونهای که در این حادثه پل شهدای هفتم تیر به وسیله آب برده شد و البته در سیل فروردین 1398 نیز همین پل با آسیب دیدگی اساسی از ناحیه یکی از پایهها مواجه شد. اگرچه مسئولین شهر مدعی بودند که قبلا مطالعاتی پیرامون سیل در این شهر صورت گرفته است اما هیچوقت این مطالعات به دست ما نرسید.
پلدختر در سال 1355 به شهر تبدیل شد و در دوران پیش از انقلاب طرح ساخت ادارات، ورزشگاهها و بیمارستانها مطرح شد که همه این اماکن در حاشیه رودخانه قرار داشتند و در دهه 60 نیز بافت مسکونی شهر ایجاد شد. طرح جامع پل دختر نیز در حدود سال 1395 تصویب و ابلاغ شد اما به دلیل حساسیت و ابعاد موضوع، ارتباط مجریان این طرح تا امروز (1398) با پلدختر حفظ شده است. البته شروع طرح جامع به سال 1390 باز میگردد و به منظور بررسی و تصویب آن حدود 10 جلسه برگزار شد که این جلسات با کمیته فنی، شوراهای برنامهریزی استان، شورای شهر صورت میگرفت و طی این جلسات موضوعات بررسی و سپس مستندات مربوط به آن ارائه میشد.
به منظور انجام طرح جامع پلدختر یک سری استعلام از شرکت آب منطقهای در مورد حرایم رودخانهها صورت گرفت و البته علاوه بر شرکت آب منطقهای استعلام دیگری از دفتر فنی استانداری به منظور امور فنی انجام شد. در سال 1391 و در پاسخ به استعلامی از آبمنطقهای، عنوان شد که موضوع رودخانهها و مسیلها به دلیل عدم اولویت، مورد مطالعه قرار نگرفتهاند و غیر از بحث ایستگاه پمپاژ برنامه و طرح خاصی برای این امر وجود نداشت. موضوع اما به پاسخ آبمنطقهای لرستان ختم نشد و با توجه به وجود مسیلهای متعدد از جمله سه مسیل اصلی در پلدختر درخواست بازدید نماینده آب منطقهای از مسیلها ارائه شد و این مسیلها مورد بازدید قرار گرفتند. این نکته را باید گفت که نمایندگان آبمنطقهای از لحاظ ساختاری عضو کارگروه نیستند و حق رای نیز ندارند اما جواب آنها ملاک عمل است. پیشنهاد ما این بود که نماینده تام الاختیار امور آب در جلسات کارگروه حضور داشته باشد و خوشبختانه در کارگروه امور زیربنایی استان لرستان این اتفاق افتاد و نماینده آب منطقهای در جلسه الگوی توسعهای شهر حضور پیدا کرد.
از سویی دیگر زمینهای حاشیه رودخانه طی سالیان متوالی در معرض خشکسالی قرار داشت و شهرداری و نهادهای متولی درصدد بودند که از این زمینها بهرهبرداری کنند و ما نیز بارها مخالفت خود را با توسعه در حاشیه رودخانه اعلام کرده بودیم از جمله آنکه ساخت و سازهای صورت گرفته در نقاط پر خطر شهر مورد تایید الگوی توسعه نیست.
در طرح توسعه پلدختر، سیل موضوعی غافلگیر کننده قلمداد نشده بود و با توجه به تجربه سیل 1384 یک سری اراضی تحت عنوان S و R به منظور کمبودهای خدماتی و سکونت پیشبینی شده بود. بخش R به عنوان پهنههای سکونتی مورد پیش بینی قرار گرفت و بر این اساس قرار بود که پهنههای سکونتیای که به عنوان پهنههای در خطر شناسایی شده بودند (بخشی از این پهنه در حاشیه رودخانه بود و بخشی دیگر نیز مابین دو مسیل) به مرور و تحت یک مکانیزم اجرایی جابهجا شوند و در پهنههای R جای بگیرند و برای اینکار 5 هکتار اراضی پیشنهاد شده بود. همچنین از آنجایی که شهر پلدختر مرکز ناحیه است بخشی برای معابر و امور فرا شهری پیش بینی شده بود. در کمیته فنی به مشخص نبودن کاربریها و درج واژه S و R، ایراد گرفته شد. تکلیف مناطق R مشخص بود و مناطق S نیز در قالب فضای سبز، فرهنگی و مواردی از این دست مشخص گردید اما در نهایت چیزی که تصویب شد با حذف این محدودهها همراه بود و حالا که در پلدختر سیل آمده است این اراضی حذف شده را مجدد به طرح توسعه وارد کردهاند و البته چهار هکتار در یک قسمت و هشت هکتار در قسمتی که قبلا به عنوان گزینه نامطلوب توسعهای عنوان شده بود، در نظر گرفتهاند و جابهجایی های مدنظر بنیاد مسکن در این قسمت انجام میشود.
برای اتصال بحث طرح توسعه شهر به موضوع سیل، نخست باید به مسیرهای آبی پلدختر بپردازیم. شاخه اصلی این مسیر از سمت خرمآباد میآید، این شاخه از کنار جاده میگذرد و وارد پلدختر میشود، مسیر دوم از سمت پل زال است و حوزه آبریز آن حد فاصل این پل تا جاده قدیم قرار دارد و شاخه پر آب بعدی از سمت کوهدشت وارد میشود (این شهر پیش از پلدختر دچار سیل شده بود) هر سه جریان شدید که در طی سیل 1398 و در مناطق خود خساراتی به بار آورده بودند در ورودی شهر پل دختر به یکدیگر وصل میشوند. برای درک بهتر نسبت به آن چیزی که رخ میدهد تصویری را باید روایت کنم؛ در این محل ساختمانی چهار طبقه در قرار داشت که تا طبقه سوم آن به طور کامل در آب فرو رفته بود یعنی با احتساب حدود سه متر بستر و سه طبقه روی زمین نزدیک به حدود 12 متر ارتفاع لحظهای آب در ورودی شهر پلدختر بوده است.
همانطور که در جلسه قبل و در گزارش معاون فرماندار پلدختر عنوان شد محدودههایی از شهر دچار آب گرفتگی شد، من البته روز هفتم سیل و پس از باز شدن راهها و از طریق جاده اندیمشک به این شهر وارد شدم و دیدم که قسمتهایی دچار آبگرفتگی و قسمتهایی دچار تخریب کامل و بخشهایی نیز دچار تخریب نسبی شده بودند. ما شهر را به هفت محله تفکیک کردیم که میزان جمعیت و تاثیرپذیری از سیل معیاری برای این تفکیک بود. قسمت ورودی شهر از سمت جاده خرم آباد بسیار تحت تاثیر سیل قرار گرفته بود و همانطور که اشاره کردم آب در آن به 12 متر رسیده بود، از سویی دیگر آب به سمت پل شهدای هفتمتیر آمد و پایههای این پل را شکست و محدودههای حوالی آن را تخریب کرد، همچنین در روز یازدهم و دوازدهم فروردین و پس از سرریز شدن آب به درون شهر پل شهدای دولت درگیر سیل شد و شدت آب به حدی بود که روی زمین چمن ورزشگاه حدود یک متر گل و لای نشست.
سازمان آب منطقهای پس از سیل و طی دو نوبت بستر رودخانه را اعلام کرد و در هرکدام از حالتها وضعیت تخریبها را بررسی میکردیم، این سازمان در 7/2/98 و طی نوبت سوم حریم و بستر رسمی آب را به صورت اعلام کرد. هم اکنون و در طرح توسعهای پلدختر بحث ساخت دیوارهای بلند ساحلی از سوی بنیاد مسکن مطرح است این دیوار ها پنج متر از کف رودخانه فاصله دارند، فاصله رودخانه تا سطح خیابان سه متر است یعنی روی سطح خیابان دو متر دیوار جلوی خود خواهید دید و یکی از معضلات منظر سازی این دیوارها است. در مقابل اما این توجیه برای ساخت دیوارها مطرح است که طی آبان و آذر 1398 احتمالا میزان بارندگی بالا خواهد بود اما متقابلا سوال ما این است که اگر قرار باشد ارتفاع آب همچون سیل فروردین ماه 1398 به 12 متر برسد این دیوارهای5 متری تنها ظاهر شهر را زشت کرده است.
مسئله سیل در پلدختر با آنچه که در گلستان و خوزستان رخداد متفاوت است زیرا در آنجا شاهد آبگرفتگی بودیم. اما سوال اینجاست که برای پلدختر چکار باید کرد؟ در طرح ناحیه، احداث پنج سد بر روی آبراهها پیش بینی شده است و مطالعات آن به 25 سال قبل بازمیگردد اما این طرح تاکنون به دلیل شرایط اقتصادی از دستور کار خارج شده است. واقعیت اینجاست، در شهری که بر روی بستر رودخانه قرار دارد و در شرایطی که آب منطقهای لرستان به کرات اعلام کرده است که ابزار کنترلی زیادی ندارد باید به جای ساخت دیوارهای بلند، موضوع سدهای خاکی ساماندهی شود تا شاهد اتفاقاتی همچون سیل فروردین 1398 نباشیم.
محمد سعدی
کارشناس بحران استان گلستان
من مناسبترین بهانه را برای تعیین مسئله این نشست دو نامه مصوب و ابلاغی شرکت بازآفرینی میدانم، در این نامهها آمده است که مسئولان در استانهای سیل زده موظف هستند در هرگونه تصمیم مواردی از جمله طرح و برنامه، ویژگیهای اقلیمی، شرایط جغرافیایی و منطقی آن مکان لحاظ کنند. این امر در فروردین اعلام شد و یک ماه بعد ابلاغیه دیگری صادر شد مبنی بر آنکه تمام طرحهای توسعه شهری از جمله طرحهای جامع، طرحهای هادی، شهری، روستایی، تفصیلی و... باید مجددا و با عنایت به تجربه سیل در سالیان گذشته و به خصوص فروردین 1398 مورد بازنگری قرار بگیرند. یکی از مفهوم این دو ابلاغیه آن است که طرحهای توسعه شهری پاسخگوی نیازهای ما به خصوص نیازهای زمان بحران نیستند منتهی چرا و چگونه این طرحها پاسخگو نیستند و اشکال کار در کجا بوده است؟ آیا کاستیهای مقررات و شرح خدمات وجود دارد یا اینکه این کاستیهای در مدیریت، شیوه تصویب و اجرا هستند؟ ممکن است که این کاستیها با شیوه مدیریت بحران نیز تداخل کند و به این نارساییها دامن بزند. در غیر ان صورت و با روایت استعلامها و این که بگوییم طرح این چنین بود اما مطابق آن عمل نکردند، چیزی درست نمیشود.
بنابراین بحث را از این سوال شروع میکنم؛ «چرا طرحهای توسعه به مواردی از جمله بحران پاسخگو نیستند؟»
در طرحهای توسعه پرداختن به این مسئله جا داشته است و دستورالعملهای تیپ 12 علاوه بر تاکید به رعایت مسائل جغرافیایی و اقلیمی این نکته را میشکافد که منظور از شرایط اقلیمی چیست و در کُنه قضیه نیاز بیان میدارد که منظور از شناختن مسیلها چندان پرداختن به سیل نیست بلکه آبهای جاری روزانه را چگونه میتوان به سمت مسیلها هدایت کرد و نقش این مسیلها در واقع جمعکردن آبهای سطحی شهر درشرایط معمول است، البته در شرایط بحران همین مسیلها برعکس عمل میکنند زیرا سطح آب بالا میآید و مسیلها به روزنهای برای پخش سیلاب در سطح شهر تبدیل میشوند.
بگذارید نخست سیل را تعریف کنیم؛ سیل یعنی آمدن آبی فراتر از آنچه مورد انتظار ماست، بنابراین به نظر من یکی از کمبودهای ما در اینجاست که برای ورود آبی به ارتفاع 12 متر برنامهریزی صورت نگرفته است. اما آیا این بهانه درستی است که مشاورین ما در شهری همچون پلدختر که رودخانهای با دوره بازگشت 200 دارد، هیچ برنامهای در بالادست و پایین دست برای سیل نداشته باشند؟
درباره سیل دو نگاه وجود دارد؛ یا باید آن را در مجرای رودخانه قفل کرد یا اینکه مسیرهایی را در نظر گرفت تا پس از خروج از رودخانه وارد این مسیرها بشود و عبور کند. البته ممکن است سیل به هنگام ورود به شهر دارای پنج یا شش مجرا باشد. پاسخ اینجاست که نمیتوان به طور مداوم با سیل مقابله کرد و نمیتوان سیل را در مجرای خودش قفل نمود. شاید بشود آن را از طریق خیابانهایی را هدایت کنیم تا با ایجادکمترین خسارت از منطقه عبور کند.
مطلب بعدی درباره کمبودها و اشتباهات در شیوههای بررسی و تصویب است. بخشی از این موارد مربوط به خطاهای انسانی است که در این خطاها مشاور، کارفرما، ناظرعالی و دبیرمراجع تصویب نقش دارند زیرا آنها موظف هستند جزء به جزء این مصوبات را بخوانند و درباره آن نظر بدهند. بنابراین مشاور نمیتواند به چند استعلام از ادارات برای اجرای طرحهای خودش بسنده کند زیرا یکی از ویژگیهای دستگاههای اجرایی از ادارهکل تا سطوح پایینتر این است که آنها مجری و کاربر طرحهایی هستند که از بالا ابلاغ میشود و در برابر استعلامها نظرات روزمره خودشان را ابلاغ میکنند. اگر قرار بود بر اساس این نظرات روزمره به نتیجه برسیم شاید دیگر در طرحها نیاز به مشاور نبود. جایگاه مشاور بالا است و انتظار این است که آنها مباحث را بالاتر از نگاه روزمرگی زده ادارات ببینند زیرا اگر اینها نیز خودشان را به استعلامها وابسته کنند طرح آنها نیز روزمرگی زده خواهد شد در حالی که یک طرح جامع برای مدت 10 ساله و حتی بیش از آن تعریف شده است بنابراین مشاوران باید فرانگر باشند.
برای متخصصین مشاور قابل لمس است که سیلهایی با دوره 50 ساله چه حجمی دارد و چه سطحی از شهر را میتواند درگیر کند اما همه باید بپذیریم که برای سیلهایی با دوره بیش از 50 ساله نمیتوان به برنامه اتکا داشت و همیشه باید انتظار آن را داشت بنابراین باید در جایی به این بپردازیم که چگونه به جریان سیلهای 200 ساله راه داد زیرا اگر به این سیلاب راه داده نشود، شهر را در مسیر خود نابود خواهد کرد. برای این منظور باید پروژههایی چند منظوره طراحی کرد و از جایی که این سیل هر چندصد سال رخ میدهد، مسیرهای طراحی شده برای آن با خطر فراموشی روبرو است اما اگر طرح چند منظوره باشد در تمام مدت قعال خواهد بود و در هنگام حادثه نیز سیل از آن عبور خواهد کرد.
نکته دیگر این است که باید به شناسایی کمبودها و کاستیها در برنامهها، قوانین و نیروهای انسانی اقدام کرد و راهکارهای رفع آن را شناخت زیرا تا هنگامی که این کاستیها رفع نشود مشکلات وجود خواهد داشت. به این منظور باید گفتگوهایی وجود داشته باشد اما سوال اینجاست که بستر این گفتگوها باید کجا باشد؟
در طرحهای شهری فرصتها و ممنوعیتهایی مطرح میشوند، باید این فرصتها با هم تلفیق شوند و قسمتی که مربوط به ممنوعیتها است را از فرصتها کم کرد و الباقی را به عنوان ضوابط به شهرداری ابلاغ کنند. اما طرحهای جامع و شهری ما که برای 10 سال به بالا برنامهریزی شده است به روزمرگی دچار شده و ایضا به مشاور میگویند باید طرح را بیاورید تا مهر و امضا کنیم وگرنه 10-12 سال معطل تصویب خواهد ماند و پس از اجرا عواقب چنین طرحی را بر گردن مشاور میاندازند. واضحتر بگویم آنچه که برای اجرا ابلاغ میشود شامل مصوبات است و برخی اوقات در این مصوبات سر، دست و بال طرحها را میبُرند و شیری بی یال و دم را به اسم طرح ابلاغ میکنند که در آن غیر از منافع روزمره شهرداری چیزی پیدا نمیشود. طرحی که با چنین شیوهای تصویب و ابلاغ شود قرار است به کدام مسئله بحران سیل پاسخگو باشد؟
باید دید که گیرهای قانونی کجاست، در جلسه مربوط به استان گلستان وقتی شرکت آبمنطقهای حجم ورودی آب را اعلام کرد، اعلام کردیم که این آب در مجاری نخواهد ماند و لاجرم بیرون خواهد زد. اما وقتی که آب از مسیر خود بیرون زد چه موانعی جلوی آن است؟ این موانع اگر برچیده نشود چه تبعاتی خواهد شد و در فرصتی نسبتا محدود اجازه برچیده شدن این موانع را از چه کسی باید گرفت؟ در این میان آبمنطقهای وظیفه خود را حداکثر تا حرایم رودخانهها میداند و وقتی آب از حریم رودخانه بیرون آمد دیگر مسئولیتی نمیپذیرد. یکی دیگر از گیرهای قانونی مربوط به تشکیلات مدیریت بحران است، در سال 1387 بالاخره قانون تشکیل سازمان مدیریت بحران کشور برای مدت موقت پنج ساله ابلاغ شد و از سال 92-93 برای چند سال آن را تمدید کردند و اکنون نیز بلاتکلیف مانده است و نه تمدید شده است و نه قانون. البته قانون مربوط به این مورد در بهمن 1397 تصویب شد و در شورای نگهبان با ایراداتی مواجه شد و از آن زمان تا اکنون (تیرماه 1398) مشکلات آن رفع نشده است.
مورد دیگر تداخل در قانون است، به عنوان مثال در طرحهای تفصیلی و جامع میان آن چیزی که در صفحه چهارم آمده است با آن چه که در پنج صفحه دیگر آمده، تفاوت وجود دارد. مگر وظیفه دبیرخانه شورای عالی خواندن صفحات و شناسایی مغایرتها نیست؟ متاسفانه روند به اینگونه است که مشاور محترم پیش نویسی را به کارفرما و شهرداری میفرستد تا اگر نظری باشد به عنوان اصلاحیه اعمال و متن نهایی ابلاغ شود و پس از آن تداخلات طرح مشخص میشود! به عنوان مثال در طرح تفصیلی شهر گلستان پهنهای مشخص شده بود که در ده سال آینده خانههای دو طبقه آنجا مورد ساخت و ساز قرار خواهند رفت و به چهار طبقه تبدیل خواهند شد. از سویی دیگر اگرچه اشاره شده که در شیبهای بالای 10 درصد ساخت و ساز درست نیست وچند صفحه جلوتر ممنوعیت هایی برای ساخت و ساز در این مناطق وضع شده است اما در نقشه نهایی دیده میشود که همه جا را عین پهنه دو طبقه در نظر گرفتهاند. در نتیجه مشخص نیست منشا این خطای انسانی کجاست و در میان مشاور، مرجع تصویب و یا کنترل کنندهها چه کسی مقصر است.
مروارید قاسمی
جامعه مهندسان مشاور ایران
در چندماه اخیر به دلیل سیل در نوار غربی زاگرس که پروژه خرمآباد را نیز درگیر کرد تجاربی به دست آوردیم و اگرچه به این تجارب مفتخر هستیم اما از آن غمگینیم زیرا معتقدیم مهندسی، دانش پیشگیری است و نه درمان. اینکه دور هم جمع بشویم و مدیریت بحران را پررنگ کنیم آفت توسعه سرزمینی ماست زیرا اگر مهندسی در مملکت وجود دارد دیگر نباید بحران ایجاد شود و مدیریت بحران نیز به معنی یافتن مقصر نیست. من به عنوان مدافع مشاورین که بخشی از پیکره جامعه مهندسی این کشور را تشکیل میدهند سخن نمیگویم بلکه با صراحت واقعیتهایی را از منظر مهندسین مشاور بیان خواهم کرد.
در جلسه 26/1/1398 که به صورت اضطراری در شورای عالی تشکیل شد، گزارشی از طرف نماینده جامعه مهندسان مشاور ایران و بر اساس مشاهدات در منطقهغربی کشور تهیه شد که این گزارش بُعد آمایشی و شهری را در بر میگرفت. موضوع بیان بندها نیست بلکه نکته مهم این است که زمانی که از مشاور توقع ایفای نقش داریم متقابلا چه امکاناتی را در اختیار او قرار میدهیم و مشاور چه میزان آزادی عمل دارد تا در چارچوب وجدان حرفهای خود عمل کند؟ موارد بسیار زیادی اعم از شرح خدمات، روشهای انتخاب مشاور، مفاد قراردادها، له شدن مشاور بین دستگاههای کارفرمای و اجرایی که قابل اغماض نیست به تنزل شان و منزلت جامعه حرفهای مشاوران انجامیده است و نهایتا به این موضوع منتهی شده که یا شاهد عدم کفایت همکاران خود باشیم و یا اینکه همکاران با کفایت ما در اثر تحمل فشارهایی در حوزههای مختلف به ویژه در شرایط کوتاه و بحرانی راه عدم حساسیت مدنی را انتخاب کنند. این موارد نه فقط درباره موضوع سیل بلکه در همه زمینهها سبب شده است که استفاده ابزاری از مشاور جهت تبیین پیش فرضهای کارفرما و فرافکنی مسئولیتهای سرزمینی گریبانگیر ما شوند.
به دلیل آنکه از من خواسته شده بود در حوزه طرحهای توسعه شهری صحبت کنم، من مسائل طرحهای توسعه شهری را به صورت فهرستوار اشاره میکنم، مواردی که با استعلام حل نخواهد شد بلکه زیرساختی است:
- بین طرحهای آمایشی و توسعه شهری شکاف وجود دارد و حریم و بستر در بازههای منطقی خودشان مورد دقت قرار نمیگیرند.
- در طرحهای آمایش آبخیزداری شبکه و نگاه سرزمینی –شامل حوزههای آبگیر تا حوزههای آبریز- دچار یک سری انفکاکهای رویه هستیم که به سطح استانی و کشوری تنزل پیدا میکنند و وجوه سرزمینی را نادیده میگیرند.
- درزمینه رودخانهها شاهد بیتوجهی به ویژگیهای خاص در رودخانههای مختلف هستیم و مشکلات هر نوع رودخانهای را میخواهند با آیین نامهای یکسان حل کنند.
- در زمینه طرحهای هادی شاهد اسکانهای بیرویه و شتابزده به ویژه در نواحی با سابقه عشایری هستیم و زمانی که برای طرحهای هادی روستایی درباره گرایش روستاها به شهری شدن تمهیدی دیده نمیشود توسعه بی رویه در پهنههای پرخطر به وجود میآید.
- در دامنهها و چین خوردگیها شاهد جنگلزدایی هستیم به گونهای که شرایط را از کنترل طبیعی و سرزمینی خارج میکند.
- دست خوردگی در بستر رودخانهها نه تنها دیگر تابو نیست بلکه به مطالبات مدیریت سرزمینی تبدیل شده است.
با توجه به مواردی که گفته شد، مشاور کجاست و در کدام یک از اتفاقات مشاور نقش داشته است؟ آیا در تبیین شرح خدمات، مشاور نقش داشته است؟ بگذارید سوالها را اینگونه مطرح کنم:
- مشاوران در شهری که برای شهری که رودخانه دارد و شهری که رودخانه ندارد باید با مقررات تیپ 12 کار کنند، آیا اینجا مشاور صرفا نقش داشته است؟
- زمانی که مطالعات در شهرهای فرا دست، صرفا بر اساس هکتار صورت میگیرد -فارغ از اینکه طرح در کدام بزنگاه جغرافیایی قرار دارد- مشاور صرفا مقصر است؟
- در نظامهای سیاست گذاریای که اجزای شهر را تفکیک میکنند، اعداد و ارقام جایگزین حافظه تاریخی میشوند و طغیان در دوره گردش 25 و 50 ساله تا 200 ساله جایگزین حافظه تاریخی متکی بر مصائب ناشی از عدم توجه به شرایط ژیتونوساختی سرزمین میشوند آیا در این حالت مشاور مقصر است؟
- با اتکا به مصوبهای کم جان از سال 1396 تاکنون متولی عنصر واحد و پیکره اکولوژی شهری یعنی رودخانه دوپاره شده است، بستر به دست وزارت نیرو سپرده شده است و بافتهای کناری نیز بر عهده وزارت راهوشهرسازی گذاشته شده است؛ این مصوبه فقط توصیه به همکاری کرده و راهکاری ندارد در نتیجه اندام اکولوژیک تشریح شده است و آن وقت توقع داریم به صورت همپیوند کار کند! آیا در اینجا نیز مشاور مقصر است؟
من منکر کمکفایتی برخی از همکارانمان نیستم اما آیا خصوصی بودن نهاد مشاور توجیه کننده است که تمام موارد را گردن مشاور بیندازیم؟ مشاور حلقه بین نهاد عمومی، بخش خصوصی و مشارکت مدنی است و اگر این نقش را قائل نباشیم سیستم کارفرمایی به خودش نیز بیاحترامی کرده است. مشاور یعنی کسی که کنار کارفرما مینشیند و آنچه به عنوان مصالح کارشناسانه است باید فارغ از تمام منافع دیگر مورد احترام باشد. آنجایی که کارفرما نظرات کارشناس را مداخله درکار خود تلقی کند باید راجع به پیش فرضهایی که داریم تجدید نظر کنیم. در نتیجه این موارد بین طرحها و آنچه که ارائه میشود شکاف به وجود میآید و این توهم را به وجود میآورد که طرحها در حال خاک خوردن هستند.
اگر فرایند بسیار طولانی و کمرشکن بررسی، تصویب و ابلاغ طرحها را در غیاب جسارت و قاطعیت کارشناسنانه و نظارتهای سیاستگذاری و کارفرمایی مد نظر قرار بدهید خواهید دید که آنچه به بهانه طرح اجرا می شود فاقد محتوای طرح است و بسیار با آنچه که در طرح وجود داشته فاصله دارد. در حقیقت طرحها فقط بهانهای برای دادن مجوز هستند تا به مدد آن شرایط ناپایدار مدیریت شهری را از گرفتاری نجات دهند. زمانی که در سال 1368 شهرداری ها بدون زیرساخت مالی و رویهای خودکفا اعلام شدند و اداره آنها به عهده خودشان واگذار شد تا بتوانند درآمدهاییشان را از طریق فروش دشتهای سیلابی و حرایم رودخانهها تامین کنند باید منتظر این اتفاق میبودیم. وقتی نهادهای مشاورهای که بیش از 50 سال قبل به عنوان مغز متفکر برنامههای توسعهای در نظر گرفته شد با چوب پیمانکاری زده شدند و به مثابه پیمانکار با آنها رفتار شد باید منتظر اتفاقات امروز نیز میبودیم.
سوال از میان حاضران: چندماه از سیل میگذرد و ممکن است در پاییز بازهم با بارشهای سنگین و سیل آسا روبرو بشویم و اگر اتفاقی رخ بدهد دوباره مشاور و کارفرما این مسائل را میان هم پاسکاری خواهند کرد؛ این وضعیت تا چه زمانی ادامه خواهد یافت؟
قاسمی: مدیریت بحران دنبال یافتن مقصر نیست و آن مردمی که درموردشان صحبت میکنیم و نگران هستیم که سیل داخل خانهشان بیاید با کمال احترام همان مردمی هستند که اگر به آنها بگوییم در دشت سیلابی نباید خانه دو طبقه بسازید به عنوان حق مکتسبه سوال میکنند که چرا من نباید بیش از دو طبقه بسازم و کوچه پایینی که در دشت سیلابی قرار نگرفته 4 طبقه می سازد و هنگامی که با دلایل فنی برای آنها صحبت میکنیم، نمی پذیرند. همین مردم وقتی خانهشان دچار آبگرفتگی شد به تظلم خواهی روی میآورند و همکاری های دقیقه نود آن ها را مشارکت تلقی میکنیم در صورتی که مشارکت یعنی بپذیریم که همه با هم سوار یک قایق هستیم.
ابوالفتح سپانلو
انجمن صنفی مهندسان مشاور معمار و شهرساز
چگونه است که یک شفقت آسمانی به شقاوتی زمینی تبدیل میشود؟ اگر سوال را اینچنین طرح کنیم چارهای نداریم جز اینگونه پاسخ دهیم که ما جامعهای جامانده هستیم و تلاش برای جبران این جاماندگی نیاز به پذیرش خراش نیز دارد بنابراین شاید مهندسان مشاور یکی از اولین گروههایی هستند که مجبورند این خراش را تحمل کنند زیرا باید تلاش کنند تا این جاماندگی جبران شود. ما وظیفه خودمان میدانیم که برای جبران این جاماندگی تلاش کنیم تا بتوانیم به حوزههای توسعه نزدیک بشویم. وضعیت کنونی که جاماندگی نتیجه آن است محصولِ کارکرد کجِ یک سیستم است و هنگامی که راجع به این موضوع صحبت میکنیم دنبال مقصر گشتن نیز از نشانههای جاماندگی است و باید با آن مبارزه کرد.
توسعه شهری بخشی از توسعه ملی است اما در توسعه ملی نیز دچار اشتباهاتی اساسی هستیم بنابراین وقتی به توسعه شهری میپردازیم گرفتار مشکلی خواهیم شدت که مدیریت شهری تدارک آن را دارد. اگر از مدیران منطقهای مثال کلانشهر تهران بپرسید ماموریتتان چیست خواهند گفت که مطابق تقسیم بندی امسال باید هزار میلیارد تومان درآمد داشته باشم. یعنی مدیر شهری که اصولا باید دغدغه توسعه داشته باشد، ماموریت پیدا میکند که پول در بیاورد و در چنین وضعیتی مدیری کارآمدتر تلقی میشود که این پول را در زمان کوتاهتری درآورد. به دنبال چنین نگاهی به جای آنکه سرمایه در شهر ساخته شود، سرمایه است که شهر را میسازد. امیدوارم متوجه شده باشید که قصور کجاست! اینگونه ساختن شهر با مصادره تمام قواعد و قوانینِ ناظر بر این فعالیت همراه است و به همین دلیل هنگام رخدادن حادثه و برای اینکه تشت از بام نیفتد بحث را به سمت مشارکت مردم میبریم. برآیند این اتفاقات سبب شکلگیری فضا و فعالیتی میشود که این فضا طرحهای توسعه شهری را به گروگان میگیرد. هر ردهای از مدیریت و در هر استانی در وضعیت کنونی نقش دارند، به عنوان مثال در کلانشهری همچون مشهد به مدت 12 سال، 7 مشاور و پنج سال است سند طرح تفصیلی را معطل نگه داشتهاند و کار پیش نمیرود. به گفته عضو هیات رئیسه شورای اسلامی مشهد «بوروکراسی سنگین» مانع از به نتیجه رساندن طرح تفصیلی شده است، بروکراسیای که به خواب عمومی منجر شده. این مقام در ادامه میگوید که «چنین وضعیتی سبب شده تا پاسخ مردم را به وسیله هیاتهای فنی بدهیم (یعنی کارمندان) و این وضعیت راه را برای کارهای غیر صواب، مسیر تخلف و رانت باز میکند.» بنابراین مشاهده میکنید که یک قصور عمومی در حال اتفاق افتادن است و باید این را به بحث گذاشت و برای آن راه حل پیدا کرد.
چرا در چنین شرایط مدیریتیای از مردم استفاده نمیشود؟ جواب ساده است زیرا اصلا ساختار قدرت مدیریت عمودی است و اجازه ورود به مردم نمیدهد. به نقشه تفصیلی تهران نگاه کنید، گفتهاند که باید شکل شهر برای حوادث بعد از زلزله آماده شود اما آیا عمل شده است؟ آیا حتما باید در تهران زلزلهای رخ بدهد و بعد به سراغ مدیریت مردمی بروند؟
چندی پیش رئیس شورای شهر تهران اعلام کرد که پای هر طرحی امضای مهندس مشاور است؛ بله در میان حواریون حضرت مسیح نیز یهودا وجود داشت، شما نیز گشتهاید و یهودا را پیدا کردهاید! یهودایی که محصول عملکرد کجِ سیستم است. ما از جریان توسعه جهان جاماندهایم و با تهمت زدن به یکدیگر، راه حلی پیدا نخواهد شد. بگذارید بحث را با اشاره به شعری از شهریار تمام کنم: من شهریار عشقم و هر دم جوعلقی تاج از سرم رباید و گوید سرت به چند؟ این شعر مصداق بارز همه ماست.
سید بهشید حسینی
استاد دانشگاه هنر تهران
در بحثی که در نظر گرفته شده است ترجیح میدهم از بخش طراحی شهری صرف نظر میکنم و به مدیریت بحران بپردازم؛ به عنوان سابقه خودم عرض کنم که در دوران جنگ در کار طراحی بیمارستانهای صحرایی بودم و در زلزله رودبار، بم، کرمانشاه و سیل پلدختر نیز حضور داشتم و از همان ابتدا و در زلزله رودبار متوجه شدم که یک مشکل سیستمی وجود دارد. هنگام وقوع زلزله رودبار تصور من این بود که باید شهر معین داشته باشیم تا به کمک شهر آسیبدیده برود زیرا در رودبار شهرداری آسیب دیده بود و شهردار نیز طی حادثه زلزله کشته شده بود و همچنین فکر میکردم که فردی مثل شهید صیاد شیرازی باید بیاید زیرا هوانیروز و هلالاحمر از او حرف شنوی داشتند و او میتوانست سیستم را جمع و جور کند و البته تجربهها در جنگ نشان داده بود که امکان مدیریت بحران وجود دارد. در بحرانهای بعدی اما آن تجربهها دفع شدند و همه چیز از اول اتفاق افتاد و مشکل نیز اینجاست که ما در همه حادثهها از صفر شروع میکنیم. وقتی زلزله بم اتفاق افتاد مجدد مشاهده شد که در یک شهر چندهزار نفره مدیریت بحران وجود نداشت، گویی اصلا هیچ تجربهای از قبل وجود نداشت. به عنوان مثال در ژاپن فرد سوت به همراه خود دارد و میتواند به وسیله آن درخواست کمک کند ما اما باید مثل روشهای صد سال قبل سر روی آوار بگذاریم تا صدای ناله فرد را بشنویم و در زلزله بم تنها امیدمان به سگ زنده یابی بود که تیم فرانسوی داشت.
بعد از زلزله بم طی همایشی در شهرداری تهران اعلام کردم که برای تهران، دیگر شهر معین و حتی منطقه معین به درد نمیخورد. در شهر بم که 120 هزار نفر جمعیت داشت و نصفش کشته شده بودند امکان مدیریت نبود آنوقت چگونه در مناطق به هم چسبیده تهران بتوانیم این کار را انجام بدهیم. اصلا فکر این شده است که سه میلیون کشته را باید کجا دفن کرد؟ در نتیجه منطقه معین نیز دیگر جواب نخواهد داد و باید محله معین ایجاد کرد.
در بحث زلزله کرمانشاه وقتی وارد شدیم تصورم این بود که 30 هزار نفر کشته داشته باشیم اما به لطف خدا آمار کشتهها پایین بود، نظاممهندسی در آنجا خوب کار کرده بود و سقفها پایین نیامده بود و آن تعداد 400-500 کشته نیز به علت دیوارههای جدا شده بود، البته در عراق روستاها به علت وجود داعش خالی شده بودند در نتیجه آمار کشتههای چندانی از سمت عراق نیامد. تجربه خوبی که در زلزله کرمانشاه داشتیم این بود که صبح روز زلزله اولین گروه شامل 200 ماشین از کولبران قاچاقچی بودند که با تجهیزات کامل خودشان را از سردشت به آنجا رسانده بودند.
در سیل پل دختر نیز وارد شدیم و یکسری کمکهای مردمی برده بودیم. این نکته را بگویم که در پل دختر فقط مناطق حاشیه رودخانه درگیر نبود بلکه کل شهر به دلیل اعتماد اشتباه به دیواره بتونی رودخانه دچار مشکل شد. در جریان سیل لرستان وضع روستاها از شهرها بهتر بود و در روستاها فقط پلهای ارتباطی قطع شده بود و رفت و آمد از طریق سیم بوکسل انجام میشد ولی نکتهای که به دست آوردم این بود که به نظرم مشاور در بحثهای پیش آمده در شهر جدید پلدختر بی تقصیر نبوده است و آنها تجارب گذشتگان را نادیده گرفته بودند، زیرا برای قسمتهایی که در زمانهای قدیم و حتی ساسانیان طراحی و مکانیابی شده بودند اتفاقی نیفتاد و بخشهای جدید شهر دچار مشکل شد. همچنین اگر بحث محله محوری را در نظر داشته باشیم و مرکز امداد داخل شهر میبود امکان کمک رسانی بهتر زیرا به درون شهر کمک نمیرسید ضمن آنکه در این شرایط روستاها طبق سنت به شهر حمله میکردند و نمیگذاشتند کمکهای مردمی به قلب شهر برسد، البته در رودبار نیز چنین مواردی وجود داشت و جاده را میبستند و این موارد از زوایای پنهان بحران است.
در پلدختر شاهد بودیم که پلهای ساخته شده در زمان ساسانیان سالم مانده است و البته هیچکس از خود نمیپرسید چرا ارتفاع این پلها بیست متر است و ارتفاع پلهای کنونی ما پنج متر؛ یا اینکه جاده را آب برد و این جاده در رژیم گذشته ساخته شده بود اما جادهای که صدها سال قبل وجود داشت، سالم مانده بود. بنابراین حرفم را اینگونه تمام میکنم که باید خیلی مواقع بر اساس راه رفته شده در گذشته عمل کرد و در صورت داشتن حرفی نو به گونهای دیگر عمل کرد.
جمع بندی
آذر تشکر: نشست های حاضر با این پیش فرض صورت گرفت که ما مسائل را به خوبی نمی شناسیم و باید کمی آن را شفاف تر کنیم و در واقع هرکسی یک بعد از مسئله را بگوید تا به شناخت مسئله کمک شود. این بحث که مقصر چه کسی باشد و چه کسی نباشد به نوع مواجهه ایرانی باز میگردد و همه اعم از مشاور، دولت و مردم بدون محاسبه سهم خود به دنبال مقصر میگردند زیرا تمرین گفتگو نداریم. انتظار زیادی است که ظرف یک هفته این موارد رفع شود اما از نظر طرح مسئله تاکنون نتایج خوبی به دست آمد. بگذارید صحبتهای حاضرین را اینگونه دسته بندی کنم؛ در صحبت های آقای انعام پور لیستی از دستگاه های مقصر مشخص شد بدون اینکه کار کارشناسی مشخص شود، در صحبت های مهندس سعدی مشخص شد که طرح های مدیریت شهری پاسخگوی بحران نیستند و در توضیحات ایشان فاصلهای میان تلقی از شرح خدمات به نظر می رسید.
در صحبت های خانم قاسمی یک شاه بیت وجود داشت مبنی بر اینکه «شان مشاور به حدی تنزل پیدا میکند که او ناچار نقش مدنی خود را واگذار میکند و طرح ها بهانه ای برای دادن مجوز هستند.» و این سوال نیز مطرح شد که همکاری دقیقه نودی را مشارکت تلقی کنیم یا خیر. در صحبت های مهندس سپانلو سیستم و کارکرد کج آن مطرح شد و اینکه توسعه ملی در توسعه شهر تاثیر میگذارد و نگاه غلط در آن ممکن است به شهر فروشی ختم شود. آقای دکتر حسینی نیز یکی دو مفهوم از جمله محله معین را ذکر کردند و اینکه راه های اندیشیده شده را بکاویم و اگر روزی مشاوران مطالعات بحران را آغاز کردند به راهکارهای بومی نیز توجه کنند.
در پایان باید بگویم که هدف از این جلسات یافتن مقصر نیست و این نکته را نیز باید در نظر داشت که جامعه ایران به هنگام بحران تکان می خورد در نتیجه این نکته اهمیت دارد که وقتی این بحران خودش را نشان داد چگونه گفتگو صورت بگیرد. به نظر میرسد اگر روند تصویب طرح ها غلط است و قدرتهای محلی تاثیر می گذرد جامعه مشاوران و انجمن صنفی به عنوان ظرفیت نهادی جامعه باید فشار وارد کنند و از روشهای مختلف در حوزه نهاد مدنی استفاده شود.
در جستجوی مدیریت مردمی بحران
جلسه ششم: مدیریت ریسک و زمینههای حقوقی بحران
سوال کلیدی: از نظر مدیریت ریسک میشود کاری کرد که سیل رخ ندهد؟
آذر تشکر
جامعه شناس و مدیرپنل
در روز ششم از سلسله نشستهای «در جستجوی مدیریت مردمی بحران» دو بحث بسیار مهم مطرح خواهد شد؛ نخست بررسی بحران سیل از منظر مدیریت ریسک و سپس از منظر حقوقی. در ادامه پاسخی برای این سوال جستجو خواهد شد «آیا مسئله بحران سیل از اساس قابل پیشگیری بود یا خیر؟» در این نشست میزبان چهار تن از اساتیدی متخصص در محورهای مورد اشاره هستیم. دکتر علی بیت اللهی و دکتر محمد جعفر سلطانی در مورد مبحث مدیریت ریسک سخن خواهند گفت و همچنین مهندس رضا تفقدی و مهندس بیگانی در محور حقوقی این پنل صحبت خواهند کرد.
علی بیت اللهی
بخش زلزله شناسی مهندسی
و خطر پذیری مرکز تحقیقات راه، مسکن و شهرسازی
سیل گلستان در تاریخ 28 اسفند سال 1397 از شهرستان گنبد به آققلا رسید و آبگرفتگیها را رقم زد و هنوز زمانی از وقوع آن نگذشته بود که در پنجم فروردین 1398 سیل بسیار متاثر کننده شیراز رخ داد، به دلیل گستره شهری این سیل، بنده در بحث خود بیشتر بر آن تمرکز خواهم کرد. پس از این اتفاق نیز سیل لرستان و در نهایت خوزستان رخ داد. بنده تا تا حدود 24 اردیبهشت 1398 درگیر برداشتهای میدانی سیلاب بودم و به دنبال آن حدود 25 مسافرت در اکثر مناطق سیلزده داشتم که از میان این همه ساعت تجربه چند نکتهای را در این مجال عرض خواهم کرد.
در جریان این سیلها آب زیادی پخش شد به نحوی که ظرف دو روز از ایستگاه توسکاچال در مینو دشت 385 میلیمتر بارندگی گزارش شد، در لرستان نیز ایستگاههای بارانسنج وزارت نیرو میزان بارشها را بیش از سه برابر حجم دبی رودخانه گزارش کردند و این امر در هر کشور دیگری میتوانست به سیل منجر شود. البته از سویی دیگر این بارشها محاسنی داشت زیرا حدود 92 میلیارد مترمکعب آب وارد سرزمین شد و مجدد سدها و تالابهای دچار خشکسالی پر شدند، بنابراین همه چیز بر مدار منفی نمیگذرد. البته از این میزان آبِ ورودی در فروردین 1398 تنها 40 میلیارد مترمکعب مدیریت شد و الباقی این میزان به سمت دریاهای شور رفت. از سویی دیگر این سیل طبق اعلام سازمان مدیریت بحران حدود 69 نفر کشته داشت که متاسفانه 21 نفر در سیل 12 دقیقهای شیراز کشته شدند و نسبت کشتهها 46 مرد به 23 زن بوده است و حدود 35 هزار میلیارد تومان خسارت توسط سازمان مدیریت بحران و وزارت کشور گزارش شده است. موضوع بحث ما ریسک سیلاب و مدیریت آن و همچنین پاسخ به این سوال است که آیا میشد ابعاد این فاجعه را کم کرد یا خیر؟
برای این منظور در ابتدا باید «ریسک» تعریف شود؛ ریسک یعنی همپوشانی هازارد در آسیب پذیری به عبارتی دیگر برای شکلگیری ریسک باید در یک سو خطر و در سوی دیگر المانهای آسیبپذیر وجود داشته باشند. به عنوان نمونه اگر در کویرِلوت زلزله بیاید ریسک صفر است زیرا المان آسیبپذیر در این نقطه وجود ندارد یا اگر در جایی با آسیبپذیری بسیار کم همچون برخی کشورهای پیشرفته، زلزله رخ بدهد باز هم ریسک نزدیک به صفر خواهد بود. بر همین اساس کاهش ریسک یعنی تلاش برای کاهش تدریجی آسیب پذیری در برابر هازارد.
همانطور که گفته شد کاهش ریسک زمانی ممکن است که آسیبپذیری یا دامنهخطر کاهش پیدا کند؛ بنابراین تعریف و در جواب به سوالی که پیشتر مطرح شد باید گفت که میتوان کاری کرد تا سیلاب نیاید، همچنین میتوان از آسیبپذیری المانها جلوگیری کرد. به عنوان مثال میتوان از احداث المانهای آسیبپذیر در مسیر رودخانه جلوگیری کرد و برای این منظور برنامههای شناخت، تحلیل و پاسخ به ریسک وجود دارد و مهمترین پارامتر پایش و کنترل است. در بحث مدیریتریسک در ایران آنچه سبب مشکل شده، عدم وجود پایش و کنترل است، همچون قانون که مصوب میشود اما کنترل و پایش بر اجرای آن صورت نمیگیرد.
اما همانطور که اشاره شد بحث در ادامه بر سیل شیراز متمرکز خواهد شد؛ این سیل در کنار جاده مرودشت به شیراز معروف به جاده اصفهان به مدت 12 دقیقه به وقوع پیوست که با 21 نفر کشته همراه بود. اهمیت ماجرا اما در آن است که شهر شیراز ساختاری شبیه به تهران دارد با این تفاوت که در تهران نه یک رود بلکه هفت رود به مثابه اژدهایی هفت سر بر شهر مسلط است.
طبق آمار آبمتطقهای شیراز مستقر در باغ ارم، پیش از این سیل ظرف 15 دقیقه حدود 21 میلیمتر باران بارید. از سویی دیگر حوزه رودخانه زنگیآباد حدود 23 کیلومتر مربع است و انتهای این حوزه به دروازه قرآن منتهی میشود که پیشتر در مجاورت این حوزه یک آبراهه قرار داشته است. این آبراهه برای رفع مشکل ترافیکی پر شده است و بر روی آن بلواری دو بانده احداث شده است. مسئولین شهری پس از احداث این آزادراه و به منظور مدیریت ریسک حدود سیصد متر بالاتر از دروازه قرآن یک استخر به طول 135 در عرض 35 متر و عمق 4 متر احداث کردند تا آب سیلاب در آن جمع شود و برنامهریزی به گونهای بود که آب سیلاب از طریق لولهای به قطر 1.5 متر از انتهای استخر خارج شود. این لوله بعد از طی 3 کیلومتر از زیر این آزادراه میگذرد تا به خشک رود بپیوندد و در نهایت به دریاچه مهارلو بریزد. به سوال اصلی بازگردیم؛ آیا این سیل قابل جلوگیری بود؟ به نظر من این امر به راحتی امکان داشت به شرطی که یک سلسله اشتباهاتی رخ نمیداد، در واقع سیلی که در داخل یک لوله جای بگیرد دیگر سیل نیست! همچنین از آنجایی که مدت مدیدی دچار خشکسالی بودیم خطر سیل احساس نشد.
در استخر مهار سیلاب هیچگونه دیواره یا به اصطلاح حوضچه آرامش وجود نداشته است و نخالههای موجود در پیشانی سیل راه خروج آب از استخر را در همان لحظات اول مسدود کرد. مطابق محاسبات اگر قطر لوله کف استخر را در نظر بگیرید سیلاب باید ظرف 20 دقیقه تخلیه میشد اما یک روز بعد هنوز هم استخر پر بود. از سویی دیگر دبی آب حدود 50 مترمکعب بر ثانیه بوده است و لوله با قطر 1.5 در بهترین حالت 10 متر مکعب را بیرون میداده است در نتیجه ظرف 6-7 دقیقه استخر پر شد و این آب به سمت شرقی آزادراه مرودشت سرریز شد. سیل شیراز ظرف 12 دقیقه رخ داد و علاوه بر کشتهها 370 خودرو نیز آسیب دیدند، این موضوع مسائل فنی زیادی داشت و اولین اشتباه آن مهندسی بود. اصلا در شیراز یک محله به نام سیلآباد وجود داشته است و همین آبراهه از جلوی آن رد میشد اما همانطور که گفته شد بر اساس یک اشتباه مهندسی این راه طبیعی با لولهای به قطر 1.5 متر جایگزین شد.
اکنون وقت پرداختن به تهران است؛ در قسمت غربی این شهر حوزه آبریزِ کن وجود دارد که حدود 220 کیلومتر مربع مساحت - حدود 10 برابرِ حوزه آبریز در شیراز- و این حوزه تا فرودگاه مهرآباد ادامه پیدا میکند. از سویی دیگر حوزه فرحزاد حدود 30 کیلومتر مربع است که به سمت فلکه آریاشهر میرود. حوزه درکه نیز از جوار چمران به سمت گیشا میگذرد و در کمال تعجب روی این حوزه پاساژ گیشا ساخته شده است و مشخص نیست در سیلی همچون سیل شیراژ چه اتفاقی برای این محل خواهد افتاد. علاوه بر این موارد حوزه تجریش، گلابدره وجود دارد که یک سیل سهمگین را در سال 1366 رقم زد و چندین کشته نیز برجای گذاشت و در نهایت نیز حوزه دارآباد قرار دارد که مشرف بر اتوبان امام علی است و موقعیت آن از نظر مجاورت با بزرگراه شبیه به مورد شیراز است.
حال این سوال مطرح میشود که چه باید کرد که چنین سیلی در تهران رخ ندهد؟ بگذارید به تجربه یکی از سفرهایم به نپال اشاره کنم؛ در این کشور به مردم یک روستا در بالادست آموزش داده بودند که اگر ارتفاع آب به یک حدی که از قبل مشخص شده است، برسد آنها باید یک مولد دستی را حرکت بدهند تا روستای پایین دستی متوجه شده و مردم آن از کف دره خارج شوند اما متاسفانه ما همین سیستم ساده را نیز نداریم. اگر ارتفاع آب در کف آسفالت به 30 سانت برسد میتواند ماشین را باخود ببرد در نتیجه سیستمهای اعلام هشدار باید در مکانهایی همچون اتوبان امامعلی تهران و دیگر روددرهها نصب شود به این ترتیب میتوان ریسک را کم کرد و این را بدانید که مدیریت ریسک سیلاب به نسبت زلزله آسانتر است.
نمونه ای از یک سیستم ساده برای هشدار سیل در نپال
به عنوان نکته پایانی باید گفت که افراد در بحران همچون شطرنج کاسپاروف به حرکتهای ساده میبازند؛ در 20 سال اخیر حدود 40 گزارش درباره زلزله و 10 گزارش درباره سیل نوشتهام و در تمام آنها این تاسف را ابراز کردهام که چرا ما اقدامات پیشگیرانه را انجام ندادهایم؟ چرا در معلومان علی رغم نقشههای شهری اجازه داده شد که در حریم بستر یعنی در کف رود، خانه بسازند؟ بنابراین ما به عنوان مردم ایران کارهای ابتدایی را مورد بی توجهی قرار میدهیم و تصورمان نیز چنین است که در سایر نقاط دنیا اقدامات بسیار پیچیدهای برای مدیریت بحران صورت میگیرد.
محمد جعفر سلطانی
پژوهشکده خاک و آبخیزداری کشور
بخش تحقیقات به عنوان بازویی محرک در امور اجرایی کشور نقشآفرینی میکند و به این منظور پژوهشکدهها و مراکز تحقیقاتی کشور تشکیل شدهاند تا به سوالات بخش اجرا پاسخ بدهند. هدف از تحقیقات در مقیاسها و پایلوتهای مختلف، حل مشکلات مملکت است به نحوی که کمترین خسارت به منابع آب، خاک و پوشش گیاهی وارد شود. در پژوهشکده آبخیزداری نقشه ریسک سیل و خطرپذیری مناطق تهیه شده و گزارش آن نیز به تایید مرکز علم و فناوری ریاست جمهوری رسیده است اما متاسفانه در عمل اکثر این تحقیقات مورد بیاعتنایی قرار میگیرند. این در حالیست که در کشور 32 مرکز تحقیقاتی مرتبط و نیمه مرتبط با مقوله سیل و سیلاب وجود دارد.
آنچه که در بهار 1398 رخداد اتفاقی خارقالعادهای نبود زیرا محصول بی توجهی به مباحث تحقیاتی بود. از سال 1371 جناب آقای دکتر کوثر در منطقه گربایگان فسا موضوع پخش سیلاب بر آبخوانها را اجرا کردند و مکانی که هر ساله سیلهای مخرب صدمات غیرقابل جبرانی به آن وارد میکرد اکنون به جنگل اکالایپتوس تبدیل شده است. به دنبال این تجربه و در دولت سازندگی، 30 ایستگاه پخش سیل بر آبخوان احداث شد که بسیاری از آنان جواب داد و برخی نیز به دلیل مکانیابی مشکل داشت. بنده آن زمان متولی پخش ملی سیلاب بودم و مکانیابی و طرح توسعه آن را انجام میدادیم اما متاسفانه در ادامه کوچکترین بهایی به این طرحها داده نشد و در این حالت چه انتظاری داریم؟ چرا نباید سیلاب بیاید؟
در عنوان جلسه این سوال مطرح شده: آیا از نظر مدیریت ریسک میتوان کاری کرد که سیل رخ ندهد؟ کلیت این سوال جای تامل دارد زیرا این پرسش را رقم میزند که چرا نباید سیل رخ بدهد؟ موضوع مهم آنجاست که بتوان سیل را مدیریت کرد و به این منظور باید دوره بازگشت آن را دانست سپس منفعت طلبی را کنار گذاشت و به عنوان مثال ساخت و ساز بی رویه در دشت مشا که کنار گوش تهران قرار دارد را انجام نداد. از دوستان ثبت اسناد که در این نشست حضور دارند عذرخواهی میکنم اما مگر رودخانه حریم ندارد؟ کجا حریم رودخانه حفظ شده است؟ کافی است به سمت جاده فیروزکوه بروید و به دشت مشا نگاهی بیندازند تا ببینید وسط رودخانه ویلاسازی شدهاست! در سویی دیگر اما اگر 10-15 سال سیل نیامده ممکن است دوره آن 50 ساله داشته باشد که در زمان وقوع همه چیز را از بالا تا پایین خواهد شست و خواهد برد. بعد از اتفاقی که در سه ماه قبل رخ داد چه تدبیری برای مواردی که ذکر شد، اندیشیده شده است؟ چه کسی جواز ساختوساز داده و با جان مردم بازی کرده است؟ وقتی ساخت و ساز بیرویه در مکانهای خطرناک صورت میگیرد، چه انتظاری از طبیعت داریم؟ آیا طبیعت وحشی است؟ بنابراین اولین گام در راه مدیریت اراضی و مدیریت سیل انجام دقیق آمایش سرزمین است. مگر هرچه سد بسازیم خوب است؟ با چه قیمتی؟ خوشحال هستم که عزیزانی از وزارت نیرو اینجا حضور ندارند وگرنه میگفتند چون شما عضو جهادکشاورزی هستی، شناختی از سد نداری! اما سدها را باید از هم اکنون مورد سنجش کارایی قرار دهیم.
در دی ماه سال 1397 پروپوزالی را به معاونت فناوری ریاست جمهوری دادیم مبنی بر سیستم هشدار سیل بر پایه IOT یا Internet Of Teams. این پروپوزال در ابتدا برای حوزه کن نوشته شد و به منظور تامین سنسورها و زیرساختها و تعاملهای لازم با وزارت ارتباطات حدود 140 میلیارد ریال هزینه برای آن محاسبه شد. در ابتدا اما استدلال طرف مقابل این بود که مگر قرار است ماهواره ساخته شود. بنده گفتم خیر اما اگر میخواهید دقیق کار کنید باید سیستم شما نیز برای هشدار سیل دقیق باشد و میزهشدار و ادمینها نیز درست کار کنند و به این منظور هر کدام از افرادی که پشت این میز مینشینند باید سه سال مورد آموزش قرار بگیرند و این تجربه کشورهایی است که چنین پروژهای را با موفقیت به انجام رساندهاند. طرح اما به بهانه هزینه زیاد بازگشت داده شد، بعد از حوزه کن به سراغ حوزه وردیج و واریج رفتم؛ تهران سیلهای مخربی از جمله سیل سیجان، سیل تجریش در سال 1366 و... را تجربه کرده است و ما از نظر آبخیزداری آن منطقه را با ریسک بالا قلمداد میکنیم. یکی از روسای سابق سازمان جنگل و مراتع نیز طرحی جامع را به عنوان مدیریت یکپارچه در وردیج تعریف کرده است. ؛ داستان IOT به اینجا ختم نشد و من آن را برای وردیج و واریج تعریف کردم اما به من گفتند اگر میخواهی این طرح تصویبب شود باید هزینه آن به زیر صد تومان برسد. بسیاری با این نوع مکالمات آشنایی دارند؛ هزینه پروژه وردیج و واریج را به زیر صد تومان آوردیم اما باز هم اتفاقی نیفتاد و تاوان اجرایی نشدن چنین سیستمهایی را در حوادثی همچون فرودین 1398 میبینیم و اکنون که چنین اتفاقات افتاده مرتب پیام میدهند که آیا میتوان آن سیستم را با 30-40 میلیون جمع کرد؟!
در ادامه باید به بحث ضوابط و قوانین اشاره کرد، قوانین کشورما در باطن خوب هستند و نقش خود را در پیشگیری از حوادث ایفا میکنند اما ضابط اجرای این قانون چه کسی است؟ قوانین مدونی در حوزه آبخیز وجود دارد که متاسفانه متولی آن آبخیزدار نیست. پیشنهاد اکید من این است متولی قانون در حوزه آبخیزداری، خودِ آبخیزدار باشد زیرا این متولی مشکلات را متوجه خواهد شد و آن را به موقع و با مشارکت ذینفعان حل میکند. در عنوان بحث عبارت در جستجوی مدیریت مردمی بحران به چشم میخورد، اما در کدامیک از استانهای کشور کارگاه مدیریت سیل برگزار شده است؟ در کجا برای آبخیز نشین تعریف شده است که سیل چیست و چگونه عمل میکند؟ ما مانور زلزله داریم و در مدارس اجرا میشود لااقل این امر را در حوزه سیل و برای روستاها نیز نهادینه کنیم.
در پایان باید این ابراز امیدواری صورت بگیرد که حرف دستاندرکاران و متخصصانی که بیش از بنده نیز تجربه دارند، خریدار پیدا کند، بر روی مباحثی همچون اصل آمایش سرزمین تمرکز شود و از فناوریهای نوین همچون IOT در سیستم هشدار سیل استفاده شود.
سوال از میان حاضران: در جلسه قبل و در صحبتهای آقای انعام پور گفته شد که استعلامی از آبمنطقهای لرستان برای مطالعات صورت گرفت اما چیزی ارائه نشد حال آنچه شما مورد اشاره قرار میدهید به نوعی انباشت طرحهای مطالعاتی را نشان میدهد، طرحهایی که خریدار ندارند؛ سوال دوم این است که اقدامات مد نظر شما در آبخیزداری دقیقا چه چیز بوده است؟
جواب: انباشتگی و دپو شدن اطلاعات نفعی ندارد و مهم این است که مطالعات به اجرا برسد و دستور العمل ترویجی داده شود. اکنون چندین و چند پایان نامه ارشد و دکتری در حوزه آبخیزداری نوشته شده است که در حال خاک خوردن کتابخانههاست. کوچکترین مشکلی مورد توجه مراکز پژوهشی و دانشگاه ها قرار میگیرد و اگر خروجی این تحقیقات مورد استفاده قرار میگرفت وضع چنین نبود. من همینجا اعلام میکنم که پژوهشکده آبخیزداری هر اطلاعاتی که دانشجویان بخواهند را در اختیار افراد قرار می دهد به شرط مشخص بودن هویت شخص و ارائه معرفینامه از دانشگاه.
مهندس بیگانی
کاداستر اراضی
موضوع صحبتهای بنده در این جلسه پیرامون معرفی کاداستر است ولی با توجه به اینکه کلیت موضوع سیل و آسیبهای ناشی از آن را شامل میشود، بنابراین به نقش کاداستر در جلوگیری از آسیبهای بعدی سیل نیز پرداخته خواهد شد. یکی از عوامل موثر بر رشد پایدار، سرمایهگذاری در کشور است و سرمایهگذاری را میتوان یکی از ارکان اصلی توسعه در کشورها دانست. همواره فرصتهای مختلفی برای سرمایهگذاری وجود دارد ولی افراد به دنبال بهترین فرصت برای انجام آن هستند. یکی از فرصتهای و بخش جذاب به منظور سرمایهگذاری در ایران که سرمایههای افراد فراوانی از جامعه را به سمت خود سرازیر کرده است، بخش زمین و مسکن یا به عبارتی دقیقتر املاک و مستغلات است. بنابراین آسیبهای ناشی از سیل در حوزه املاک و مستغلات علاوه بر موضوع اقتصادی از سایر جنبههای اجتماعی، روانی و خانوادگی نیز قابل تامل است.
پیش از تعریف مفهومی به نام کاداستر باید به قانون ثبت مصوب سال 1310 اشاره کرد که در 157 ماده به تصویب رسید و تا به امروز (1398) هشتاد و هشت سال از تصویب آن میگذرد و البته طی این مدت با توجه به شرایط و اقتضای زمان اصلاحاتی در این قانون لحاظ شده است تا اینکه در سال 1394 لایحه قانون جامع قانون حدنگار تهیه و به تصویب مجلس شورای اسلامی رسید. در ادامه بخشهایی از این قانون که با موضوع نشست مرتبط است، مورد بازخوانی قرار خواهد گرفت.
حدنگار یا کاداستر؛ فهرست مرتب شده اطلاعات مربوط به قطعات زمین است که مشخصههای زمین مانند اندازه، کاربری، مشخصات رقومی، ثبتی و یا حقوقی به نقشه بزرگ مقیاس اضافه شده است.
حدنگاری یا فعالیت کاداستر؛ مجموعه فعالیتهای مرتبط با حدنگار یا کاداستر است که شامل تهیه نقشه با استفاده از عکسها و تصاویر زمینی، دریایی، هوایی، ماهوارهای، تبدیل رقومی عکسها و تصاویر، عملیات زمینی نقشه برداری، ویرایش و تکمیل نقشههای زمینی و تطبیق نقشه با وضعیت واقعی و موجود املاک و اضافه کردن کلیه اطلاعات ثبتی، حقوقی و توصیفی و کنترل نهایی و به روزرسانی آنها است.
نظام جامع حدنگار کشور؛ سامانه اطلاعات رایانهای که مکان محور است و کلیه اطلاعات حدنگاری از جمله اطلاعات نقشهها، اسناد مالکیت حدنگار و سایر اطلاعات ثبتی، حقوقی و توصیفی کلیه املاک و عارضههای طبیعی کشور در آن ثبت میشود.
ماده 3 قانون جامع حدنگار؛ این ماده سازمان ثبت اسناد را مکلف کرده است تا ظرف مدت پنج سال از تاریخ لازم الاجرا شدن این قانون، حدنگاری را به نحوی به انجام برساند که موقعیت و حدود کلیه املاک و اراضی داخل محدوده مرزهای جغرافیایی کشور اعم از دولتی و غیر دولتی و هم چنین موقعیت کلیه کوهها، مراتع، جنگلها، دریاها، دریاچهها، تالابها، اراضی مستحدث ساحلی، مسیلهای دایر و متروکه و جزایر کشور مشخص و تثبیت شود و امکان بهرهبرداری از نقشهها و سایر اطلاعات توصیفی و ثبتی کلیه املاک و اراضی کشور به صورت نقشه و اسناد مالکیت حدنگار در نظام جامع میسر گردد به گونهای که هیچ نقطهای از کشور بدون نقشه و اسناد مالکیت حدنگار نباشد.
- در تبصره این ماده تکلیف شده است که دستگاههای دیگر با سازمان ثبت اسناد همکاری کنند و در ماده 9 این موضوع تصریح شده است که کلیه دستگاهها مکلفند تا تمام مستندات و اطلاعات توصیفی املاک متعلق به خود و یا تحت نظر اداره خود از جمله مشخصات ثبتی، کاربری، نام بهره بردار و نقشههای جغرافیایی املاک مذکور را با رعایت جنبههای امنیتی حداکثر ظرف مدت دو سال از تاریخ لازمالاجرا شدن این قانون تهیه نموده و جهت صدور سندمالکیت حدنگار در اختیار سازمان ثبت قرار بدهند.
- بر اساس آمارها از حدود 162 میلیون هکتار عرصه خاکی کشور، 10 درصد به مناطق شهری و حومه آن و همچنین بافت مسکونی روستاها و محدوده آن (طرح هادی) مربوط است. 90 درصد الباقی مربوط به سایر عرصههای ملی، منابع طبیعی و... است که عمدتا تحت تولیت دستگاههای دولتی، با توجه به ماموریتی که قانون به آن محول کرده، قرار دارد. هماکنون نقشه جامع مناطق شهری در نظام کاداستر کامل است و در حال حاضر تمامی اسناد مالکیت به صورت کاداستری صادر میشود ولی برای آن قسمت 90 درصد کم و کاستیهایی وجود دارد.
- در ماده 2 آییننامه اجرایی قانون حدنگار دو مطلب مورد تاکید قرار گرفته است؛ نخست اینکه سازمان ثبت موظف است یک شبکه جامع تحدید حدود املاک ایجاد کند؛ در واقع سیستم یکپارچهای که به وسیله آن تمام املاک کشور تحت سیستم تحدید حدود و تعیین مختصات قرار بگیرد. همچنین در ماده 8 این قانون صدور اسناد مالکیت به صورت دفترچهای ممنوع اعلام شد و مقرر گردید که پس از ان کلیه اسناد به صورت کاداستری صادر شود.
سیستم کاداستر؛ تلفیق نقشههای کاداستر با اطلاعات حقوقی و مالکیتی، سیستم کاداستر را شکل میدهد و در این سیستم مرزها و در واقع همان نقشههای کاداستر اهمیت زیادی دارند زیرا این مرزها مشخص کننده حقوق، مسئولیتها و محدودیتها هستند و باید مورد توافق طرفین قرار بگیرند بنابراین حتی الامکان باید به طور دقیق ترسیم شوند و دارای قابلیت بازیابی باشند.
کاداستر از نظر حقوقی به دنبال پاسخگویی به چهار پرسش اساسی است؛
- چه کسی؛ در اشاره به مالک
- چگونه؛ در اشاره به اینکه مالکیت به چه شکلی ایجاد شده است
- چه مقدار؛ در اشاره به مساحت
- کجا؛ در اشاره به موقعیت ملک
نقش کاداستر به دو بخش مهم تقسیم شده است؛ نخست جلوگیری از ایجاد آسیبها و دیگری نقش کاداستر پس از بروز بحران
مراحل درج نقشه لایهها در نظام جامع؛ در نظام جامع کاداتسر برای هر دستگاه پس از درخواست ایجاد کاداستر و با توجه به مواردی همچون ماموریت دستگاه و اراضی تحت تولیت، اطاعات و نقشهها از آن دستگاه دریافت میشود . تحت عنوان «لایه» جانمایی میشود. هدف از این کار جلوگیری از سو استفادهها و تعرضات احتمالی است سپس در گام بعدی این لایهها مورد تثبیت قرار میگیرند زیرا ممکن است لایههای مربوط به چند دستگاه با یکدیگر تداخل داشته باشند. بنابراین در مرحله تثبیت بررسیهایی صورت میگیرد و در وصرت وجود اختلافات و تداخلات این موارد رفع شده و در نهایت نقشه تثبیت خواهد شد. همچنین عملکرد هر دستگاه به صورت ماهانه در سایت مربوط کاداستر قرار میگیرد.
بروز سیل در هر منطقه ناشی از تقابل عوامل انسانی و طبیعی است و در دنیای امروز برخی از افراد به بهانه توسعه، لطمات جبران ناپذیری به طبیعت پیرامون خود وارد کردهاند که یقینا وقوع سیلهای اخیر یکی از پیامدهای این بی توجهیها است. کاداستر بستری مناسب است به منظور شفافسازی و جلوگیری از تعرض و هرگونه تغییر کاربری در عرصههای منابع طبیعی و رودخانهها و مسیلها است. در همین ارتباط امکان جانمایی محدودههای تحت تولیت دستگاهها در نظام جامع سازمان ثبت اسناد و املاک کشور فراهم شده است و هیچگونه محدودیتی در این زمینه وجود ندارد و دستگاهها میتوانند اعمال قوانین و مقررات بر روی اراضی تحت تولیت خود را از این طریق جاری کنند.
افراد معمولا به دنبال مکانی برای سرمایهگذاری هستند که دارای حداقل ریسک باشد و کاداستر نقش خود را در این امر ایفا کرده است؛ به عنوان مثال قطعه زمینی که در سند مالکیت کاداستری آن درج شده است که: «این قطعه زمین در حریم رودخانه قرار دارد» به هیچ وجه گزینه مناسبی برای سرمایهگذاری نخواهد بود و درج اینگونه عبارات حقوقی مانع جذب افراد برای سرمایهگذاری در این دسته از عرصههای کشور خواهد شد. جان کلام اینکه هیچ ابزاری مانند سند مالکیت نمیتواند نقش بازدارندگی در تعرض، تصرف و تغییر کاربریهای مخرب داشته باشد. این نکته پایانی را نیز باید گفت که وزارت نیرو هنوز حریم برخی از رودخانههای شهر تهران را به سازمان اسناد اعلام نکرده است و در نیتجه این امر ساختوسازهایی در این اراضی در حال صورت گرفتن است اما در صورتی که این محدودهها در نظام جامع ثبت شوند، برای واحدهای ساخته شده در آن اراضی اسنادی صادر میشود که عبارت حقوقی خواهد داشت و بدیهی است که در این حالت سرمایهگذار به سمت چنین نواحی نخواهد رفت مگر آنکه قدرت ریسک پذیری بالایی داشته باشد.
آذر تشکر: در جلسه چهارم معاونت فرمانداری پلدختر عنوان کرد که چیزی حدود 12 هکتار از زمینهای شهری به دلیل سیل از دست رفته است. بنده از منظر مسائل اجتماعی بعد از بحران سوالی را مطرح میکنم که مالکیت روی این زمینهای چه سرنوشتی پیدا خواهد کرد؟ آیا گستره کاداستر تمام کشور را شامل میشود تا هرکجا که سیل بیاید بتواند کمک کند؟
جواب: کاداستر به صورت 100 درصد هر نقطهای از کشور را پوشش میدهد و در هنگام رویدادی چون سیل میتواند به کمک بیاید؛ اما در مورد بخش اول سوالتان باید گفت که سازمان ثبت، شبکه موقعیتیابی یکپارچه املاک را ایجاد کرده است که این شبکه شامل 144 ایستگاه دائمی است که به صورت 24 ساعته با سیستم GPS مرتبط است و اطلاعات خود را از آن دریافت میکند. این اطلاعات از طریق خطوط مخابراتی به سرور مرکزی تهران ارسال میشود و در آن سرور مورد تصحیح و محاسبه قرار خواهد گرفت. این شبکه 100 درصد کشور را مورد پوشش قرار داده است و هر کاربری در هر نقطهای از کشور میتواند با استفاده از گیرندههای GNSS بر روی نقطه مورد نظر خود مستقر شود و تعیین مختصات با دقت بالا صورت خواهد پذیرفت.
پیش از این و برای تعیین حدود در سیستم اسناد دفترچهای باید به کارشناس دادگستری رجوع میشد و پس از انجام معاینات محلی زمین، بازدید از محل و تحقیقات موقعیت ملک مشخص میشد که البته این امر با یکسری ابهامات همراه بود اما اسناد کاداستری بر اساس مختصات شمیمی (شبکه موقعیت یابی یکپارچه ملکی) صادر میشوند و این موضوع به احیای بدون ابهام حتی در شرایطی که تمام آثار از بین رفته باشد، کمک میکند.
آذر تشکر: این بخش از سوالم را پاسخ ندادید؛ در حالتی که زمین شهری و زیربنای حدود 700خانه از بین رفته باید چه کرد؟
جواب: اگر افراد ساکن در آن زمینها سند مالکیت کاداستری داشته باشند زمینشان قابل احیاست و البته این امر برای افرادی که اسنادشان به صورت دفترچهای باشد نیز ممکن است منتهی طی فرایندی سختتر. این نکته را نیز در نظر داشته باشید که در بستر رودخانه نمیتوان سند گرفت اما در حریم رودخانه سند صادر میشود، بنابراین این موضوع بر عهده ثبت اسناد نیست و ثبت اسناد مامور ثبت وقایع است و ماموریت حفاظت از حریم رودخانهها و منابع طبیعی بر عهده دستگاههای دیگر است.
رضا تفقدی
اداره املاک دولتی سازمان ثبت اسناد و املاک کشور
در خصوص مباحث حقوقی عرصه زمین، ملک و ثبت و اسناد و در نظام حاکم بر مالکیت -در تمام دنیا به استثنا امریکا- یک ساختار دوسویه مبتنی بر نظام مالکیت بر اشخاص و همچنین نظام مالکیت بر دولت وجود دارد، به تعبیری دقیقتر رابطه دوسیه دولت و غیر دولت؛ البته در کشور ما ابتکاراتی از جمله موقوفات، ستاد اجرایی و بنیاد جانبازان وجود دارد اما در چارچوب استانداردِ نظام حاکم بر مالکیت یک سو دولت و سوی دیگر شخص قرار دارد. این نظام حاکم به طور طبیعی سبب ایجاد تنش و تضاد میان دو طرف خواهد شد و اگر دولت و همچنین اشخاص مالکیت و محدوده خود را تبیین و مشخص نکنند امکان ایجاد تنش و وتضاد میان آنها بوجود خواهد آمد.
در مسیر قانون گذاری دو تاریخ از اهمیت ویژهای برخوردار است، نخست تاریخ 27/10/1341 و دیگری 4/12/1393. قانون ملی شدن جنگلها و مراتع کشور در 27/10/1341 تصویب شد. تا قبل از این تاریخ استنادهای مربوط به امور مالکیت بر اساس اصل 143 قانون مدنی مصوب 1310 بود که اسباب مالکیت را –برای بخش دولتی و غیر دولتی- شامل سنگچین کردن، تصرف و... میدانست. البته همانطور که در صحبتهای آقای بیگانی نیز اشاره شد، قانون ثبت عمومی (که آن هم مصوب 1310 است) نیز وجود داشت و این قانون علاوه بر اینکه به صراحت مشخص کرده است که اشخاص با چه کیفیتی محدوده خود را مشخص و اسناد مربوطه را دریافت کنند. ماده 32 قانون ثبت عمومی در ارتباط با مالکیت دولت نیز مالیه وقت را موظف کرده بود که با احصای املاک دولتی، سند مالکیت آنها را برابر قانون ثبت اجباری اخذ کند و برای این منظور پذیرش ثبت، اعاده اظهارنامه، آگهیهای قانونی، تحدید حدود (که نمونه پیشرفته آن همان کاداستر است) و در نهایت سندمالکیت به نام دولت و اشخاص را در نظر میگیرد؛ بنابراین قانون ثبت عمومی در سال 1310 یک مرز میان مالکیت اشخاص و مالکیت دولت ایجاد میکند.
در سال 27/10/1341 با تصویب قانون ملی شدن جنگلها و مراتع کشور، حاکمیت وقت تکلیف خود را با مالکیت خود و مالکیت اشخاص مشخص میکند و در پی آن تمام مراتع، جنگلها، روخانهها، بیشهزارها و... متعلق به عموم مردم ایران اعلام میشود با این توضیح که تولیت آن با سازمان مراتع، جنگلها و آبخیزداری کشور است. البته قوانین دیگری از جمله اراضی مستحدث ساحلی (که به رودخانهها و بستر آن میپردازد) مصوب 1354 نیز وجود دارد اما به نظر بنده قانون ملی شدن جنگلها و مراتع کشور در این حوزه پیشرو است. پس از تاریخ 27/10/1341 قوانین زیادی وضع شده است و عملا خلاء قانونی وجود ندارد. از سویی دیگر و با توجه به پیشرفت در ابزار نقشهبرداری و مصاحی، تصویب این حجم از قوانین معقول بوده است. به عنوان مثال در سال 1351 از مواد 51 تا 56 قانون ثبت به کاداستر مختص شد، البته این مفاهیم از قوانین بلژیک آمد و اصلا به صورت قانون کاداستر به مجلس وقت معرفی شد اما اهمیت آن مورد درک قرار نگرفت اما به صورت کلی چند ماده به کاداستر اختصاص یافت. در سال 1351 کاداستر را ممیزی ثبتی اراضی و املاک بر اساس نقشه تعریف کرده بوند که با توسعه مفهوم کاداستر در سال 93 تعریف قبلی نیز ملغی شد. بنابراین طی این قانون املاک اشخاص (اعم از حقیقی و حقوقی) بر اساس نقشه ممیزی میشود تا هر چیز در سر جای خود بنشیند؛ از این تاریخ سال 1393 که قانون جامع حدنگار به تصویب رسید، کاداستر عملا رها شده بود. البته در دوران سازندگی قانونی ضعیف تصویب شد که به هلال احمر اجازه میدهد 42 درصد از درآمدهای سازمان ثبت را برای خود بردارد و در سال گذشته (1397) نیز این قانون به همه درآمدهای سازمان از جمله درآمدهای کاداستر تعمیم داده شد. بنابراین از یک سو زیر ساختها تخریب میشود و از سوی دیگر این سوال را میپرسیم که سازمان ثبت برای سیل باید چه کار کند!
قانونی که در سال 1393 تصویب شد به زعم من قانونی پیشرو است و در ماده 3 و تبصره ذیل آن و همچنین مواد 9 و 11 یکسری تکالیف پیش بینی شده است که این تکالیف نیز دو سویه است و شامل تکالیف دستگاههای اجرایی از یک سو و از سویی دیگر شامل تکالیف سازمان ثبت میشود. برابر این قانون سازمان ثبت مکلف است تا همه جای کشور را کاداستری کند.
حال میتوان به سراغ پاسخ این سوال رفت که برای مالکیت اشخاص بعد از سیل چه اتفاقی میافتد؟ مالکیت اشخاص مشتمل بر دو بخش است؛ بخش نخست شامل مستنداتی همچون سند (گواهی) مالکیت است که در اختیار مالک قرار دارد و بخش دیگر شامل مستنداتی است که در دفاتر ثبت اسناد وجود دارد. در پل دختر با 73 هزار نفر جمعیت تمامی اسناد و مدارک موجود در اداره ثبت را سیل برد زیرا این اداره ظرفیت و بودجه لازم را برای نگهداری اسناد نداشت و بسیاری از اسناد در طبقات زیرزمین نگهداری میشدند. البته اداره ثبت پیش از وقوع این حادثه نسبت به اسکن و دادهآمایی پروندههای ثبتی اقدام کرده بود یعنی اگر اکنون افراد سند خود را به صورت پوشه نداشته باشند این اسناد در سیستمها موجود است. خوشبختانه در خوزستان و گلستان (آق قلا و گمیشان) به دلیل ارتفاع ساختمان اداره ثبت و قرارگرفتن پروندههای ثبتی در ارتفا، سیل به آن آسیبی نرساند.
در انتها به صحبتهای آقای بیگانی و تعریف ایشان اشاره میکنم، مطابق این تعریف ادارهها باید نقشه زمینها خود را تحویل سازمان ثبت بدهند تا طی لابه برداری به سیستم کاداستر منتقل شود، این لایهها شامل بستر، حریم، دکلها و... میشود. در قانون کاداستر و برای این امر دو بازه زمانی پیشبینی شده است، نخست آنکه دستگاههای اجرایی اطلاعات خود را ظرف دوسال به سازمان ثبت تحویل بدهند و دیگری اینکه سازمان ثبت ظرف پنج سال از شروع اجرای قانون، تمام نقاط سرزمینی را زیرپوشش کاداستر ببرد. شش ماه قبل از اجرای این قانون و طی تفاهمنامهای با وزارت نیرو قرار شد تا اطلاعات این وزارتخانه در لایحه کاداستر جانمایی شود تا اگر شخصی درخواست سند مالکیت در حریم رودخانه کند، جلوی آن گرفته شود. به همین منظور و از سال 93 تا 98 مکاتباتی درباره تعداد رودخانههای کشور صورت گرفته است اما وزارت نیرو جواب نداده است و فقط یک گزارش غیر رسمی بعد از سیل ارائه شد که بر اساس آن 146 هزار کیلومتر رودخانه به طور تقریبی معرفی شد و بالغ بر 730 هزار هکتار محدوده رودخانههای سراسر کشور است البته این میزان دقیق نیست و ثبت اسناد مجبور شد بر خلاف مقررات و بر اساس همین گزارش غیر رسمی رویهای ایجاد کند تا به وزارت نیرو و آب منطقهای سند بدهد. همچنین وزارت راه و شهرسازی نیز برای تعیین نقاط حاشیه شهر باید همکاری کند اما علی رغم مکاتبات صورت گرفته این همکاری انجام نشد و سازمان ثبت به تنهایی لایههایی را تدوین کرد. درسویی دیگر اما بهترین همکاری از سوی سازمان محیط زیست و همچنین آبخیزداری کشور صورت گرفته است به نحوی که مناطق 4 گانه محیط زیست (که بالغ بر 17 هکتار است) با اراضی ملی کشور همپوشانی دارد، در حال حاضر سازمان محیط زیست تمام نقشههای خود را کاداستاری کرده است. سازمان مراتع نیز همچون محیط زیست بیشترین همکاری را داشته و لایههایی شامل جنگل، مرتع و کویر را تعریف کرده است.
به طور کلی و برای جمع بندی باید گفت که مالکیت در سرزمین ایران تا قبل از قانون مصوب 27/10/1341 شخصی بود مگر آنکه دولت آن را اثبات می کرد اما پس از تصویب این قانون مالکیت نیز تغییر پیدا کرد و ملی شد. حال و در پی تصویب و اجرایی شدن قانون کاداستر دولت باید از ظرفیت این قانون استفاده کرده و از طریق سازمان مدیریت اعتبارات لازم را به منظور تامین نیازهای فنی آن اختصاص بدهد، در این صورت شاهد عملکرد منسجم سیستم کاداستر خواهیم بود.
جمع بندی
آذر تشکر
یکی از اهداف فرعی ما در این نشست بر این اساس بود که ابعاد بحرانهایی چون سیل شناخته نمیشود در نتیجه کارشناسهای این ابعاد نیز ناشناس میمانند. هدف ما این از انشست ششم این بود که ببینیم آیا کسی از نظر حقوقی به بحران پرداخته است یا خیر. بنابراین همین طرح مسئله به نظرم کار مهمی است زیرا بحران را به امری تمام نشدنی تبدیل میکند. سیل برای سالها مردم را درگیر خواهد کرد زیرا نظام حقوقی از این بحران تاثیر خواهد پذیرفت. پس از اینکه این زوایا شناخته شد میتوان انتظار مطالبه آن را از سوی مردم داشت. نشست بعدی آخرین نشست از سلسله نشستهای در جستجوی مدیریت مردمی بحران خواهد بود و در آن نشست جمع بندیای همه نشستهای هفتگانه ارائه خواهد شد.
در جستجوی مدیریت مردمی بحران
جلسه هفتم: دولت، نهادهای حاکمیتی و بحران سیل
سوال کلیدی: دولت، نهادهای حاکمیتی و مشارکت مردم، کدامیک الگوی بهتری برای مدیریت بحران است؟
آذر تشکر
جامعه شناس و مدیرپنل
در نشست هفتم از سلسله نشستهای «در جستجوی مدیریت مردمی بحران» به موضوع دولت، نهادهای حاکمیتی و بحران سیل پرداخته خواهد شد؛ در این جلسه آقای فرشید فیض اللهی به عنوان مدیر طرحهای مهندسی رودخانه شرکت مدیریت منابع ایران سخنرانی خواهند کرد و بنده نیز در انتها ضمن مرور بحثهای گذشته به جمع بندی این نشستها خواهم پرداخت.
فرشید فیض اللهی
مدیر طرحهای مهندسی رودخانه شرکت مدیریت منابع ایران
بنده از نظر مهندسی رودخانه به مقوله سیل خواهم پرداخت و اتکای این بحث صرفا بر سیل فروردین 1398 نیست بلکه موضوعات کلان از منظر مهندسی رودخانه که سیل یکی از خروجیهای آن بوده است، مورد بررسی قرار خواهند گرفت.
قبل از ورود به بحث لازم است که یک چشم انداز کلی نسبت به وضعیت رودخانههای کشور ارائه شود؛ در مقیاس 1 بر 250000 بر روی نقشه ایران با طیف وسیعی از رودخانه مواجه هستیم که شامل طولی قریب بر 146 هزار کیلومتر رودخانه و همچنین بالغ بر 1800 کیلومتر رودخانه در مناطق شهری میشود. همچنین نزدیک بر 5400 رشته رودخانه در کشور وجود دارد. از 146 هزار کیلومتر طول رودخانههای کشور قریب بر 70 هزار کیلومتر شامل رودخانههای فصلی است و 76 هزار کیلومتر دیگر رودخانههای دائمی هستند. پراکنش رودخانههای کشور در سطح نقشه ایران به گونهای است که به جز مناطق کویری، پراکنش بسیار انبوهی در نقاط دیگر کشور مشاهده میشود، امری که مدیریت و حفاظت ویژهای را برای این پهنههای آبی میطلبد.
در ادامه این بحث تمرکز بر روی رودخانههای شهری قرار خواهد گرفت یعنی رودخانههایی که از مناطق شهری عبور میکنند و به واسطه حیاتی که به شهر میبخشند همیشه مورد استقبال مجاورین هستند به همین خاطر در کنار این رودخانهها بحث ساختوسازهای غیر مجاز در دوران گذشته -که اصطلاحا تصرف نامیده میشود- و توسعه این ساختوساز و تصرفها در زمان حال مطرح است.
در ماههای اخیر واژه «حد بستر و حریم» بسیار مورد بحث قرار گرفته است اما مفهوم حد بستر چیست؟ بنابر تعریف قانونگذار اگر یک سیلاب با دوره بازگشت 25 ساله در رودخانهای رخ دهد، دو داغاب در جناحین رودخانه شکل خواهد گرفت که این خط داغاب بیانگر حد بستر رودخانه است. نکتهای کلیدی در این تعریف وجود دارد مبنی بر اینکه حد بستر در رودخانه بدون لحاظ سازههای تقاطعی و سد در نظر گرفته میشود و همیشه این موضوع مطرح است که چرا با وجود یک سد در بالا دست، حد بستر رودخانه وسیع است و محدود نمیشود؟ جواب چنین است، زیرا قانون گذار گفته است که اثر سد را باید حذف کرد زیرا به عنوان مثال در همین سیلابهای اخیر بسیاری از سدها پرشدند و جریان روگذری سد به وجود آمد در این حالت اگر اثر سد لحاظ شده بود پهنهها جمعتر میشدند و رودخانهها کارکرد واقعی خود را از دست میدادند. بنابراین اثر سازهها حذف شده است و همچنین ساماندهیها و بهسازیهای عرصه رودخانه نیز لحاظ نمیشود. به عبارتی دیگر اینگونه تصور شده است که رودخانه شرایطی طبیعی دارد و بر این اساس حد بستر رودخانه باید محاسبه شود. این تعریف غلط در ذهن عموم مردم شکل گرفته است که در لب رودخانه از هر کجا که آب مشاهده شد، آنجا بستر رودخانه خواهد بود و خارج از آن بستر نیست؛ اما همانطور که گفته شد این عرصه با پهنه 25 ساله محاسبه میشود.
چالشهای رودخانههای شهری
- در زندگی شهری از یک سو برای رودخانهها و از سویی دیگر برای شهروندان یک سری ملاحظات لازم است و مردمی که در مجاورت رودخانه قرار گرفتهاند، مایل هستند از این حضور لذت ببرند اما وقتی یک دیوار 5-6 متری در کنار رودخانه احداث شود این عنصر را از پیکره شهر جدا کرده است. در نتیجه چنین طرحی که عنوان ساماندهی رودخانه را یدک میکشد، نیازِ مردم به لذت بردن از وجود رودخانه را نادیده گرفته است. از سویی دیگر همانطور که عنوان شد برای رودخانه نیز یک سری الزامات وجود دارد؛ رودخانهای را با پهنه 250 متری تصور کنید، چنین رودخانهای نباید محدود شود بلکه باید انرژی خود را در یک دشت و پهنه سیلابی مستهلک کند. اما طی باوری غلط در بسیاری از مناطق که 10-15 سیل نداشته است، مسیر رودخانه کور میشود و بر روی آن پروژههای ساختوساز اجرا میگردد. همانطور که اشاره شد حدود 70 کیلومتر مسیل فصلی در کشور وجود دارد و یک زمان بالاخره بر اثر یک بارش آن مسیل احیا خواهد شد.
- مسائل کیفی و تخلیه زهابها یکی از چالشهای دیگر برای رودخانههای شهری است و بسیاری از رودخانهها را به مجرایی برای تخلیه فاضلاب تبدیل کرده است. در کرمانشاه رودخانهای به نام آشوران وجود دارد که متاسفانه فاضلاب و پساب وارد آن میشود، مجموعه مدیریت شهری نیز این رودخانه آن را مسقف کرده است در صورتی که اگر فاضلاب جدا شود، پهنهها آزاد گردد و فضای سبز در اطراف رودخانه ایجاد شود دیگر نیازی به پاک کردن صورت مساله نخواهد بود زیرا در این صورت مردم از وجود چنین رودخانهای لذت خواهند برد.
- برداشت از رودخانهها بدون ضابطه فنی به ویژه در رودخانههای شمال کشور سبب شده است که کف رودخانه از 5 الی 25 متر دچار افتادگی شود و شکست پلها و اثراتی این چنینی در بالادست و پایین دست را رقم خواهد زد.
- در کنار این مشکلاتی که شرح داده شد، بحثی تحت عنوان «بزرگی سیلاب» مطرح میشود. به عبارتی دیگر همیشه انسانها با اقدامات خود به بزرگ تر شدن دامنه سیلاب کمک نمیکنند بلکه گاهی اوقات این سیلاب به واسطه بزرگ بودن دوره بازگشت رخ میدهد. آنچه که فروردین 1398 در گلستان، لرستان و خوزستان رخداد سیلابهایی با دوره بازگشت بیش از 200 سال بود بنابراین بزرگی دوره سیلاب اگرچه به عنوان چالش شناخته نمیشود اما به عنوان موضوعی مطرح است که میتواند پهنهها را متاثر کند.
به عنوان یک جمعبندی میانی باید گفت که توسعه ساخت و سازها، کانالیزه و سرپوشیده کردن رودخانهها و تخلیه فاضلابها به معنی دستکاری طبیعت است و طبیعت نیز طی یک بازخورد شدید به این مداخله واکنش نشان خواهد داد که میتوان آن را سیلاب نام نهاد.
اما پس از طرح چالشها و خروجی آن نیاز به مطرح کردن تجارب احساس میشود:
تجربه سیلاب در استان خوزستان در سال 1394؛ پیش از وقوع این سیلاب محدوده شهر دزفول توسط مجموعه مدیریت شهری و آبمنطقهای ایمن سازی شده بود اما در پایین دست و بالا دست این محدوده مفهوم سیلاب کمتر مورد توجه قرار گرفته بود و همین نگاه بخشی و موضعی سبب شد در پایین دست و بالادست سیل ایجاد شود. در این تجربه دریافتیم که رویکرد باید از بازهای به حوزهای تغییر کند.
تجربه سیل ایلام در سال 1394؛ در این استان مدیریت شهری روی رودخانه را پوشانده بود که بر اثر سیلاب گودالهایی در سطح شهر ایجاد شد زیرا اگر ورود یک متر مکعب بیشتر از حجم پوشیده شده سبب شکسته شدن دیوارهها و پسزدگی جریان آب میشود.
تجربه سیل
لرستان در فروردین 1398؛ بر اساس یک بررسی انجام شده در وزارت نیرو، قریب به دو هزار و چهارصد نقطه گلوگاهی شناسایی شده است که این نقاط ظرفیت لازم و ایمنی برای عبور آب ندارند. یعنی پلهایی وجود دارند که شخصی بوده و یا ارگانهایی همچون شهرداری و وزارت راه این سازهها را بدون توجه به مقوله گذر ایمن سیلاب احداث کردهاند. از این 2400 سازه تنها حدود یک درصد رفع انسداد شده است. بنابراین چنین سازههایی در زمان بحران به عاملی برای تشدید خسارت تبدیل خواهند شد.
تجربه کلی برخورد با رودخانهها از دهه 70 تا 90؛ موضوع مهندسی رودخانه از دهه 70 تا دهه حاضر دچار تغییراتی شده است؛ عمده نگرش نسبت به رودخانه در دهه هفتاد مربوط به نقش کنترل سیلاب بوده است و به مسائل کیفی مرتبط از جمله حیات آبزیان، چشم انداز بصری رودخانه و... توجهی نمیشد. در نتیجه این نوع نگرش فعالیتهایی از جمله تدوین آییننامههای اجرایی، طراحی رشته دانشگاهی مهندسی رودخانه و فعالیت شرکتهای مهندسی مشاور شکل گرفت و هدف در این زمینه تک منظوره بود. در دهه هشتاد نگرش به رودخانه ارتقا پیدا و از موضوع سیلاب به کل رودخانه تسری پیدا کرد و به دنبال این امر تعریف ضوابط فنی، تعیین بستر و حریم به عنوان گامهایی شناخته میشود که در دهه هشتاد برداشته شد. در دهه نود نگاه از رودخانه به حوزه آبریز تسری پیدا کرد و همچنین اهمیت نقش آفرینی ذینفعان در امر رودخانه مطرح شد در همین راستا وزارت نیرو وظایف ارگانها درباره رودخانهها را احصا کرد که طی این امر هماهنگیهایی صورت گرفت و تفاهمنامههایی منعقد شد. آنچه به عنوان رویکرد ناظر بر رودخانهها برای افق 1400 تعریف شده، عبارت است از یکپارچهسازی، احیا و نگهداری شرایط تعادلی رودخانهها به منظور توسعه پایدار کشور. بنابراین به منظور رفع چالشهای حاکم بر فضای رودخانهها نیازمند یک مدیریت استراتژیک هستیم تا همه ذینفعان را دور یک میز جمع کند.
سوال از میان حاضران: آنچه که شما میفرمایید به صورت تئوری درست است اما در عرصه عمل جواب نمیدهد، ضمن آنکه برنامه شما را ناآگاهانه میدانم زیرا برای تعیین بستر رودخانه به سیلاب 25 ساله استناد میکنید، اما به نقل از نماینده وزارت نیرو عرض میکنم؛ برای تعیین حریم رودخانه نرمافزاری وجود دارد که به وسیله آن میتوان پروفیل طولی و عرضی رودخانه طی هر مقطعی قابل محاسبه است و همچنین میتوان آب عبوری در زمان پیکِ سیلهای 25 و 50 ساله را تخمین زد. این امر در حالی است که وزارت نیرو تاکنون این روش را به کار نگرفته. این نکته را نیز در نظر بگیرید که از 70 سال گذشته به این سو که تکنیکهای حفاری و کشاورزی پیشرفت کرده است و به دنبال آن یک سیل با دوره 25 ساله قدرت تخریبی بیشتری پیدا کرده است.
جواب: موضوع سیل اساسا یک موضوع فرابخشی است، بنابراین خسارات ناشی از سیل دال بر ناتوانی وزارت نیرو نیست زیرا حتی دیوار 1000 متری نیز در برابر سیلابی با دوره بازگشت 200 ساله امکان مقاومت ندارد. باید با هم کمک کنیم، هم کشاورز به دلیل زندگی در مجاورت رودخانه ذینفع است و هم وزارت نیرو بنابراین باید در امر مدیریت رودخانه سهیم باشیم. در مورد ایراد شما به دوره 25 ساله نیز باید گفت که این امر را قانونگذار تعیین کرده است و ما نمیتوانیم قانون را نقض کنیم؛ اگر پهنهها را فراتر از 25 سال بگیریم با پهنههای بسیار وسیع مواجه میشویم در نتیجه قانونگذار پهنه را 25 سال در نظر گرفته است، با این وجود اما قبل از وقوع سیلابهای اخیر درخواستهایی به وزارت نیرو رسیده بود که پهنههای 25 ساله بزرگ است! به طور کلی و با رعایت این شرط که ایمن سازی مراکز جمعیتی برای سیلابهای بالاتر از 25 سال رعایت شود و اگر دولت پول داشته باشد حتی میتوان شهرها را برای سیلی با دوره بازگشت 1000 ساله نیز ایمن کرد اما این را در نظر بگیرید که هر کیلومتر دیوار حدود 5 میلیارد تومان هزینه دارد.
سوال از میان حاضران: زمانی قانون فروش و واگذاری گذرگاههای خشک وجود داشت، در این زمینه توضیح بدهید. آیا طرحهایی همچون پوشاندن رودخانهها با اجازه وزارت نیرو صورت نمیگیرد؟
جواب: قانونگذار میگوید که ساماندهی و ایمن سازی رودخانهها در مناطق شهری بر عهده شهرداری است اما متاسفانه به دلیل ناهماهنگیها و عدم نظارت قوی بر عملکرد شهرداری خلاف این مورد عمل میشود که بنده به عنوان عضوی از مجموعه وزارت نیرو این انتقاد را میپذیرم. برای سرپوشیده کردن باید اخطار داده میشد یا اخطار داده شده اما عمل نشده است، متاسفانه این اخطارها تا زمانی که حادثهای رقم بخورد جدی گرفته نمیشوند. از سویی دیگر آنچه به عنوان مسیلهای خشک اشاره کردید در اصل مسیلهای متروک هستند، یعنی جایی که امکان حدوث سیلاب ندارد. در همین زمینه آییننامههای اجرایی تهیه شده است و بر این اساس جایی که امکان حدوث سیلاب ندارد میتواند از نظر وزارت نیرو بستر متروک قلمداد و واگذار شود. البته ایرادهای زیست محیطی توسط دولت به این آییننامه گرفته شده است و در حال امکان واگذاری وجود ندارد.
سوال از میان حاضران: با توجه به اینکه دور برگشتهای بیش از 25 سال نیست، اگر قرار بر اصلاح قوانین باشد، انتظارتان چیست؟
جواب: مشکل قانون به آن صورت وجود ندارد و مشکل در اجرای قانون است؛ در این باره میتوان لیستی از انتظارات درباره شهرداری و سازمان ثبت تهیه کرد در این صورت حتی میتوان شهر را برای سیلهایی با دوره بازگشت بیش از 25 سال نیز ایمن کرد.
سوال از میان حاضران: در تهران مشاهده میشود که تا لب رودخانهها ساخت و ساز صورت گرفته است. چرا وزارت نیرو که مسئول این جرائم است هیچ دخالتی در چنین مواردی نمیکند؟ آیا میتوان این ساخت و سازها همچون بوستان نهج البلاغه را خراب کرد؟
جواب: ما تلاش میکنیم تا از توسعه تصرف و اقدامات ناهماهنگ همچون اجرای فازهای بعدی بوستان نهج البلاغه جلوگیری کنیم. اسناد مالکیت نشان میدهد که این تصرفها در سال 1360 انجام شده یعنی در سالی که بحث حریم و بستر رودخانهای همچون کَشَف رود مطرح نبوده است و این حد بستر در دهه 1370 تعیین شده است. بخش عمدهای از این تصرفات هم اکنون شناسایی و اخطار داده شده است و البته برای آزادسازی این تصرفات تنها وزارت نیرو سهیم نیست بلکه منابع اعتباری، قوه قضاییه، تمام ارگانهای تصرف کننده و... باید همکاری کنند و وزارت نیرو به تنهایی نمیتواند. قطعا جلوی توسعه تصرفات گرفته خواهد شد.
کبری محمدی
مشاور رئیس سازمان جمعیت هلال احمر
بنده معتقد هستم که برای پاسخ به سوال «دولت، نهادهای حاکمیتی و مشارکت مردم، کدامیک الگوی بهتری برای مدیریت بحران است؟» دو بال وجود دارد که یک بال دولت و توان سیاستگذاری آن است و بال دیگر نهادها و مشارکتهای مردمی هستند. دلیل ضعف سوی هلال احمر و دستگاههای دیگر در بحران نیز به عدم هماری میان این دو بخش باز میگردد به عنوان مثال در ماههای اولِ پس از بحران کمکهای مردمی سرازیر میشود اما در ماههای بعد این فرایند متوقف میشود و این امر به همین عدم همکاری میان این دوبالِ کمکرسانی باز میگردد. در مسئله کاهش ریسک برای بحران یک سو بحثهای فنی قرار دارد و سوی دیگر آموزش مردم برای مواجه شدن با این بحرانها و سوال اینجاست که چقدر ما برای این امر فعالیت کردهایم و باید چه کار کنیم تا مردم ایران به هنگام بحران رفتاری شبیه به مردم ژاپن داشته باشند. به دلیل آنکه برای این امر زیرساختهای لازم را آماده نکردهایم و آموزشهای لازم داده نشده است در نتیجه مردم ایران برای مواجهه با بحران آمادگی ندارند. این امر در حالی است که سازمان مدیریت بحران معاونت به نام پیشگیری دارد که این معاونت وظیفه برقراری زیرساختهای ذکر شده را داراست.
در سیل اخیر نمایندگان فدراسیون بین المللی صلیب سرخ و هلال احمر که برای بازدید از منطقه بحرانزده آمده بودند گفتند چرا کمکهای هلال احمر زیاد است و در سطح گسترده است؟! امری که البته در شبکههای اجتماعی تمسخر هلال احمر را به همراه داشت اما این صاحبت ناظر بر این امر بود که جمعیت هلال احمر باید تسهیلگر باشد، یعنی اگرچه یکسری کمکهای اولیه وجود دارد اما نقد وارده بر عملکرد ما از سوی فدراسیون بین المللی صلیب سرخ و هلال احمر این بود که مشارکت مردم و تیمسازی از سوی آنها در طی امدادرسانی دیده نشد. متاسفانه این نگاه وجود دارد و مردم را صاحب برنامهها نمیدانیم و البته این ضعف را تا حدی در هلال احمر احصا کردهایم و به همین منظور دورههایی برای آموزش مردم گذاشته شده است.
در جریان سیل سازمان امداد و نجات ورود پیدا کرد، سازمانی که خوشبختانه مورد وفاق عمومی است و از سویی دیگر کمکهایی صورت گرفت و ما نیز درباره توزیع آن صورت گرفت. همچنین در سازمان جوانان داوطلب بر روی آموزش این قشر از جامعه متمرکز شدیم. در همین ارتباط و در جریان سیل پلدختر پروژهای سه ماهه تعریف شد که به این منظور 25 نفر از اعضای جوان پلدختر مورد آموزش قرار گرفتند و همینجا باید این نکته را اشاره کرد که مردم ظرفیت و پتانسیل بسیاری برای مشارکت دارند. مدیریت به ما میگوید که باید خانوادهها را شناسایی کنید و ما این امر را بر عهده این اعضا گذاشتهایم و اعضا نیز این امر را به خوبی یاد گرفتهاند. به عنوان مثال بخشهایی از جامعه نیاز به خدمات روانی و بهداشتی دارند و اعضا پس از شناسایی آنان اقدام به اتصال آنان با منابع موجود، میکنند.
این نکته را نیز باید اشاره کنم که مردم در ابتدا تصور داشتند که نمیتوانند خودشان را مشکلات را حل کنند؛ به عنوان مثال وظیفه هلال احمر این نیست به شهرداری درباره جمعآوری نخالههای ساختمانی، نامه بنویسید. این امر در روزهای ابتدایی برای مردم تعریف نشده بود اما سپس آموزشهای لازم درباره آن صورت گرفت.
سوال از میان حاضران: هلال احمر سازمانی دولتی است یا غیر دولتی؟ همچنین مرز فعالیت هلال احمر و بهزیستی در کجاست؟ در مسئله سیل آیا هلال احمر میتوانست از مسدود شدن حساب سازمانهای معتبر مردم نهاد- مسئلهای که بی اعتمادی به هلال احمر را رقم زد= جلوگیری کند؟
چرا میان سازمان هلال احمر و سازمانهای مردم نهاد ایجاد شبکه صورت نمیگیرد و چرا سازمان هلال احمر خود را نسبت به سازمانهای مردم نهاد غریبه میداند؟
جواب: جمعیت هلال احمر نهادی بین المللی و معین دولت است و طبق پروتکلها و قوانین کشور وظیفه دارد که اقداماتی را انجام بدهد؛ البته جمعیت هلال احمر ایران بیش از وظایف جهانی خود وارد مسئولیتهایی شده است که در کشورهای دیگر این مسئولیتها (شامل امداد و نجات) بر عهده ارتش و اورژانس است. بنابراین در ایران این مسئولیت حاکمیتی بر عهده هلال احمر است و البته این سازمان بودجه مناسب این امر را دریافت نمیکند. بنابراین و بر اساس وظایف حاکمیتی هلال احمر بودجهای را از دولت میگیرد اما به لحاظ بین المللی یک ان.جی.او بین المللی و مردمی است.
هلال احمر مطابق با پروتکلهای خود وظیفه ارائه حمایتهای روانی و اجتماعی طی اتفاقات ناشی از بلایا دارد و این خدمات کودکان را نیز شامل میشود. اتفاق در جریان حوادث ما در کنار بهزیستی و وزارت بهداشت نیز قرار میگیریم و جلساتی نیز برای شکلگیری همافزایی صورت گرفته است و حتی برنامهریزی برای آموزشها نیز معمولا طی همکاری با بهزیستی صورت میگیرد.
از لحاظ شبکه سازی نیز هلال احمر به دلیل مسائل قانونی اجازه ندارد که سازمانی مردم نهاد را در کنار خودش به ثبت برساند و از ان حمایت کند. اگرچه سمنها زحمات زیادی میکشند اما بسیاری از این سازمانها که توسط جوانان تشکیل میشود بک نوع بار مطالبهگری را به دولت تحمیل میکند و این امر به دلیل جا نیفتادن فرهنگ تشکیل سمنها در جامعه ایران است. بسیاری از این سمنها بودجه میخواهند در حالی که فرهنگ ان.جی.او چنین نیست و خودشان باید توان مالی داشته باشند و به عنوان عامل تسهیلگر میان دولت و مردم عمل کند. اگرچه هلال احمر امکان تشکیل ان.جی.او ندارد اما سازمان داوطلبان با ان.جی.او های زیادی در ارتباط است. مسدود شدن حساب ان.جی.او ها نیز به این علت بود که بسیاری در قالب خیریه اقدام به ارائه شماره حساب میکردند ولی پروتکل مشخصی برای اینکار نداشتند.
سوال از میان حاضران: همه حسابها بسته شد از جمله حساب جمعیت امام علی که سابقه کار در حوادثی همچون زلزله آذربایجان و کرمانشاه را داشتند و مسئله فقط مربوط به حساب افراد نبود؛ آیا هلال احمر به صورت رسمی واکنشی در مقابل این امر داشت زیرا این امر اعتماد مردم را به هلال احمر کم میکند؟
جواب: واکنش خاص یا ویژهای داده نشد زیرا ما معین و در کنار دولت هستیم و چندان نمیتوانیم درباره سیاستهای کلان صحبت کنیم و حتی برخی اقدامات اعتماد مردم را نسبت به هلال احمر کم میکند.
جمع بندی
آذر تشکر
همانطور که در سلسله نشستها عنوان شد اگرچه وقوع بحران در ایران قابل جلوگیری نیست اما میتوان جلوی آسیبهای ناشی از آن را گرفت به این منظور هدف از این سلسله نشستهای هفتگانه یافتن مدیریت مردمی بحران و همچنین میزان امکان پذیری و سهم مشارکت مردم در امر بحران بود.
- در هر جلسه با سوالاتی بحث در مسیر طراحی شده قرار گرفت و طی این هفت جلسه مشخص شد که کشور ایران دارای شرایط اقلیمی و جغرافیای خاص است که آن را به صورت دائم در معرض بحران قرار میدهد. بنابراین وقوع بحران در ایران مسئلهای عجیب نیست اما همانطور که در جلسات مختلف عنوان شد با مدیریت مناسب میتوان جلوی آسیبهای ناشی از این بحرانها را مهار کرد؛ برای این منظور باید علاوه بر ظرفیتهای موجود، مشکلاتِ زیستِ مردم ایران و تابآوری جامعه طی بحرانهای مختلف مد نظر قرار بگیرد و برای درک این زیست علاوه بر توجه به اهمیت بحران باید به فهم و درک افراد از بحران نیز پرداخت. در نتیجه تفسیرها و برداشتها از بحران باید به عنوان نکتهای مهم مورد توجه قرار بگیرد زیرا تفسیر نادرست از بحران سبب شکلگیری ترومای جمعی خواهد شد و این ترومای ناشی از برداشت نادرست از بحران در نهایت به جامعه بازخواهد گشت.
- به دنبال بحث در پنلها پیرامون تفسیر بحران، مشخص شد که جامعه علاقه دارد تا ناکارامدیها را برجسته کند و این دیدگاه وجود دارد که گذشتگان و یا خارجیها بهتر از ما بحران را مدیریت میکنند، این دیدگاه سبب شده است تا سرمایه اجتماعی لازم در حین بحران فراهم نشود و در نتیجه مداخلات جامعه در بحران با نقص مواجه میشود. همانطور که در فراز پایانی نشست دوم نیز بحث شد، مردم درگیر در بحران بعضا تصمیمات غلط میگیرند یا حتی با بحران کنار آمده و در شرایطی که محیط بحرانی است بر ماندن زیستن در آن محل پافشاری میکنند، دلیل این امر از یک سو بی اعتمادی نسبت به هشدارهای رسمی و از سوی دیگر عدم اعتماد برای انتقال خانوادهها است.
- مردم درگیر در بحران به افرادی مرگ اندیش بدل شده و به سرعت روحیه خود را از دست میدهند در نتیجه آنها بسیار به بازتوانی روانی نیازمند هستند و برای این امر باید قبل از بحران تابآوری روانی مردم را افزایش داد.
- نهادهای مدنی و نقش آنها در مدیریت مردمی بحران از دیگر محورهای بحثها بود، این نهادها میتوانند پیش از مداخله دولت در بحران وارد شوند و موانع بروکراتیک را پشت سر بگذارند. نهادهای مدنی فعال در سطح ملی میتوانند با نهادهای مدنی محلی ارتباط برقرار کنند و البته باید بر روی این نقطه تلاشهای بیشتری صورت بگیرد. در همین رابطه و در جلسه سوم بحث بسیار مهمِ نحوه اطلاع رسانی و نیازسنجی در میان تشکلهای مدنی مطرح شد.
- آسیب پذیری افکار عمومی در جریان بحران طی جلسات مورد بررسی قرار گرفت و همانطور که عنوان شد از یک تصویری رسمی از بحران وجود دارد و از سوی دیگر تصاویر غیر رسمی که سبب بمباران اطلاعاتی افراد در فضای بحرانی میشود و عدم اطلاع درباره مدیریت ریسک نیز به این امر دامن میزند و خروجی آن اتخاذ تصمیمات غلط است.
- در جلسه چهارم پیرامون ظرفیتهای فراوان مدیریت محلی صحبت شد و از این ظرفیت میتوان در هماهنگی میان دستگاهها و همچنین برقراری ارتباط مستقیم با مردم استفاده کرد که این دو مهم توسط مدیران محلی صورت خواهد گرفت. حضور مدیران محلی در فرایند امدادرسانی حین بحران سبب اعتماد مردم و بازتوانی روانی آنان خواهد شد.
- در جلسه پنجم به نقش مشاوران، طراحان و برنامهریزان شهری در مدیریت مردمی بحران پرداخته شد. در این جلسه نظر نمایندگان مشاوران بر این امر بود که فرایند تصویب و اجرای طرحهای توسعه زمینهساز بحران است زیرا به عقیده آنان ارادهای برای مشارکت مشاوران در جریان تصویب و اجرای طرحها وجود ندارد. به عقیده مشاوران نظام کارفرمایی بر اصولی سوار است و به عنوان نمونه دادههای کافی در اختیار مشاوران قرار نمیگیرد و همچنین سیستم مدیریت شهری به دنبال فروش شهر است و همین امر به بحرانها دامن میزند.
- در جلسه ششم به مراکز تحقیقاتی اشارهای شد و در همین زمینه مهندس بیت اللهی اشاره کردند که در جریان بارشهای فروردین 1398 و از میران 90 میلیارد متر مکعب آب فقط چیزی حدود 40 میلیارد مترمکعب مدیریت شد و همچنین در بحث مدیریت ریسک نیز به تکنولوژهای ارزان برای هشدار اشاره شد. همچنین باید برای تمامی مطالعات یک دستور العمل ترویجی منتشر و در دسترس قرار بگیرد.
- بحث مهم دیگری که در جلسه ششم صورت گرفت مربوط به کاداستر اراضی بود و به نقش این امر در بازشکلدهی امور پس از بحران اشاره شد. البته در زمینه بحثهای حقوقی محورهایی پیرامون امور بیمه، فاصله بین کاربری و مالکیت و گروههایی که دچار مشکل حقوقی میشوند (همچون مهاجران، افراد بی زمین و مستاجران) طراحی شد که به دلایلی نتوانستیم این محورها را اجرایی کنیم.
- به عنوان نکته پایانی باید گفت که مسئله بحران باید در دستور کار دائمی جامعه قرار بگیرد تا جامعه همواره برای مواجهه با آن از آمادگی لازم برخوردار باشد.